اسم دختر با ت

نام دختر با ت

اسم دختر فارسی با حرف ت

لیست کامل اسم های ایرانی پارسی دخترانه با حرف ت به همراه معنی دقیق

girl name with T
اسم دختر با ت

فهرست اسامی دخترونه با ت که ریشه فارسی (پارسی) دارند.

ردیف اسم فارسی  معنی نام
۱ تابان چهر   کسی که چهره ای درخشان دارد.
۲ تابان دخت   مرکب از تابان (درخشان) + دخت (دختر) = دختر درخشان.
۳ تابان رخ   = تابان چهر، آنکه صورتی روشن و درخشنده دارد.
۴ تابان گل   مرکب از تابان (درخشان) + گل = گل درخشان.
۵ تابان مهر   خورشید تابان، خورشید درخشان.
۶ تابناک   جذاب‎، درخشنده و روشن.
۷ تاتیانا  تاتینا، اسم پرنده ای شکاری است.
۸ تاتینا   = تاتیانی: پرنده ای شکاری.
۹ تاج آفرین   آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج.
۱۰ تاج بانو   ملکه، شاهزاده خانم.
۱۱ تاج بی بی   ملکه، شاهزاده خانم.
۱۲ تاج خاتون   ملکه، شاهزاده خانم.
۱۳ تاج دخت   تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر): شاهزاده، دختر پادشاه.
۱۴ تاج گل   آن که چون تاجی در رأس گل ها است، دختر زیباروی
۱۵ تاج ماه   آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
۱۶ تاج مهر   آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، دختر بسیار زیبا  اسم فازسی دختر
۱۷ تارا   ستاره.
۱۸ تارادخت   مرکب از تارا (ستاره) + دخت (دختر).
۱۹ تارادیس   مانند ستاره girl name with T
۲۰ تافته   نوعی پارچه ابریشمی.
۲۱ تاک آفرین   مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده).
۲۲ تاکدخت   مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر).
۲۳ تتسگل   نام میوه ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر.
۲۴ تذرو   قرقاول
۲۵ ترانه   سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود، آواز، کلامی که روی موسیقی گفته می شود.
۲۶ ترگل   گل تازه و شاداب.
۲۷ ترمه   نوعی پارچه با نقشهای بته جقه یا اسلیمی. بررسی کامل: اسم ترمه.
۲۸ ترنج   میوه ای از خانواده مرکبات که از مرکبات دیگر درشت تر است.
۲۹ ترنیان   سبدی که از شاخه های بید می بافند.
۳۰ تروند   میوه تازه رسیده، نوبر
۳۱ تک بانو   بانوی یگانه
۳۲ تلکا   در گویش مازندران گلابی وحشی جنگلی. به نوعی اسم دختر شمالی هم هست.
۳۳ تناز   نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش. در حال حاضر تناز به صورت تن ناز مورد تایید ثبت احوال کشور است. با اسم طناز اشتباه نشود.
۳۴ تندیس   مجسمه.
۳۵ تنی   در گویش مازندران شکوفه.
۳۶ تنی نار   در گویش مازندران شکوفه انار.
۳۷ توراندخت   مرکب از توران (نام سرزمینی) + دخت (دختر).
۳۸ توری   گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گل های خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد.
۳۹ توسا   توسکا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید.
۴۰ توسکا  توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید.
۴۱ توکا   پرنده ای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ. در مورد این پرنده بیشتر بدانید: توکا.
۴۲ تهمینه   نیرومند، دلیر، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر شاه سمنگان همسر رستم پهلوان شاهنامه و مادر سهراب اسم ایرانی
۴۳ تی تی سا   (نام گیلکی) تیتی (شکوفه) + سا (مانند) = مانند شکوفه، کنایه از زیبایی و طراوت.
۴۴ تی تی گل   (اسم گیلکی) مرکب از تی تی (شکوفه) + گل
۴۵ تی تی نار   (گیلکی) شکوفه انار.
۴۶ تیارا  (اسم لری) تیه (در گویش لری به معنای چشم) + آرا (آراینده) چشم آرا، زیبا.
۴۷ تیبا  عشوه، فریب، بازیگوشی.
۴۸ تیدآ  تیدا، دختر خورشید، زاییده خورشید، مرکب از تی به معنای خورشید و دا به معنای زاییده، به معنای دختر زیبارو نیز هست. اسمی که ریشه لری هم دارد و اسم لری نیز محسوب می شود.
۴۹ تیراژه   رنگین کمان، قوس قزح
۵۰ تیسا   در گویش مازندران به معنای خالص
۵۱ تیساگل   در گویش مازندران مرکب از تیسا (خالص) + گل
۵۲ تیساناز   در گویش مازندران مرکب از تیسا (خالص) + ناز (زیبا): دختر پاک و زیبا.
۵۳ تیناب   آنچه در خواب دیده می شود، رؤیا.
۵۴ تیهو   پرنده ای شبیه کبک اما کوچکتر از آن.
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

اسم دختر ایرانی با ت

زیباترین اسم های دخترانه با حرف ت به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

 

Girl names with B

اسم دختر با ب

لیست نام دختر ایرانی با حرف ب

شامل اسم های زیبای دختر ایرانی (اسم دختر کردی، عبری، عربی و …) با حرف ب

نام دخترانه ایرانی
اسم دختر ایرانی با ب
ردیف اسم ایرانی ریشه نام   معنی اسم
۱ بابان کردی   خانه پدری، نام عشیره ایی در کردستان، همچنین نام منطقه ایست در کردستان، لقب چند تن از احکام سلسله ‏بابان، و نیز از چهره های معاصر ادبیات کرد: “شکرالله  بابان”
۲ بابوس کردی   نام پدر اورونت پادشاه ‏سکایی، هم چنین نام کوهی در بانه (نگارش کردی: بابوس)
۳ بابیلان کردی  لفظ نوازش دختر کوچک از روی محبت (نگارش کردی: بابیلان)
۴ باپیو کردی  بادسنج (نگارش کردی: باپێو)
۵ باتوف کردی  نام گیاهی است با گل های قرمز رنگ (نگارش کردی: باتۆڨ)
۶ باتینک کردی  غنچه  تازه ‏شکفته (نگارش کردی: باتینک)
۷ باتینوک کردی  آلاله (نگارش کردی: باتێنۆک)
۸ بادر کردی   حرکت باد، فرشته مأمور باد (نگارش کردی: باده ر)
۹ بادر کردی   جوڵانه وه ی با، فریشته ی به ڒێو به ری با = حرکت باد، فریشته  مأمور باد (نگارش کردی: باده ر)
۱۰ بارلی فارسی، ترکی   بار (فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
۱۱ بارنگ کردی  ریزش باران همره  باد (نگارش کردی: بارنگ)
۱۲ باروشه کردی  بادبزن (نگارش کردی: بارۆشه) نام اصیل
۱۳ باریز کردی  میوه ایی که ‏‏باد آن را از درخت جدا می کند. (نگارش کردی: باڒێژ)
۱۴ باریزان کردی   رواج، برکت (نگارش کردی: باڒێژان)
۱۵ بارین کردی  بارندگی، بارش (نگارش کردی: بارین)
۱۶ بازان کردی  جمع “باز” پرنده  شکاری، نام روستایی در کردستان، در حال باختن،‌ بازنده (نگارش کردی: بازان)
۱۷ بازنه کردی  النگو (نگارش کردی: بازنه)
۱۸ بازو کردی  نام آهنگی (نگارش کردی: بازو)
۱۹ بازور کردی  نام پرنده ایی کوچک خاکستری رنگ (نگارش کردی: بازۆر)
۲۰ باژوران کردی  جنوبی ها، طایفه ایی از کردها (نگارش کردی: باژوران)
۲۱ باژیر کردی  شهر (نگارش کردی: باژێر)
۲۲ باژیلان کردی   محل وزش باد، قبیله ایی از کردها که در اطراف خانقین سکونت دارند. (نگارش کردی: باژیلان)
۲۳ باستینگ کردی  گل نو شکفته (نگارش کردی: باستینگ)
۲۴ باسکار کردی   قدرتمند، نیرومند، توانمند در بحث و استدلال (نگارش کردی: باسکار)
۲۵ باشن کردی  خوب است، عالی است (نگارش کردی: باشه ن)
۲۶ باشیلا کردی  خانه ‏به ‏دوش (نگارش کردی: باشیلا)
۲۷ باغان کردی   چند باغ میوه که ‏در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: باخان)
۲۸ باکوت کردی  میوه ایی که ‏توسط باد ریخته باشد (نگارش کردی: باکوت)
۲۹ بالین کردی   کمکی دیوار و ستون، چوبی که ‏پشت در نهند، کلون (نگارش کردی: باڵێن)
۳۰ بامیک اوستایی، پهلوی   بامی، درخشان، لقب شهر بلخ
۳۱ بانو نام کردی  خانم، خاتون، بی‌بی (نگارش کردی: بانو)
۳۲ بانو کردی  تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
۳۳ بانواز کردی  باخبر ساختن مردم با صدای بلند (نگارش کردی: بانگه واز)
۳۴ باوان کردی  بابان، خانه ‏پدری (نگارش کردی: باوان)
۳۵ باوشین کردی  پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوه شێن)
۳۶ باوند کردی   اصیل، خانواده ایی معروف از کردها که در شمال ایران حکومتی پایه ‏نهادند (نگارش کردی: باوه ند)
۳۷ باوین کردی  صاحب، از قبایل پراکنده کرد (نگارش کردی: باوێن)
۳۸ بایخ کردی   پایداری، ارزش، قدر (نگارش کردی: بایه خ)
۳۹ بتسابه نام عبری   دختر، سوگند؛ نام همسر حضرت داوود (ع) و مادر سلیمان (ع)
۴۰ بتمان اسم کردی  نام رودخانه ای در کردستان (نگارش کردی: به تمان)
۴۱ بتول عربی   پاکدامن، پارسا، لقب فاطمه (س) و مریم (ع)
۴۲ بتین کردی   پرحرارت، قدرتمند (نگارش کردی: به تین)
۴۳ بچکول کردی  کوچک (نگارش کردی: بیچکۆل)
۴۴ بختان کردی  بد شانسی (نگارش کردی: به ختان)
۴۵ بختوان کردی  مدینه ‏فاضله (نگارش کردی: به خته وان)
۴۶ بختور کردی  بهروز، کامران، دارای روزگار خوش (نگارش کردی: به خته وه ر)
۴۷ بخشین کردی  عفو کردن (نگارش کردی: به خشین)
۴۸ بدری عربی   منسوب به بدر، ماه تمام
۴۹ برزی کردی   جای بلند، سکو ، کنایه ‏از بلند قامت (نگارش کردی: به رزی)
۵۰ برزین فارسی، کردی   باشکوه، نام یکی از سرداران کیکاوس شه  ماد، هم چنین نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت (نگارش کردی: به رزین)
۵۱ برژان کردی  کار
۵۲ برژانگ کردی  مژه (نگارش کردی: برژانگ)
۵۳ برژنگ کردی   مژه
۵۴ برژول کردی   نگا “برژانگ”، پرز گل گندم یا جو (نگارش کردی: برژۆڵ)
۵۵ برسیل کردی  نوعی گرد نان (نگارش کردی: به رسێڵ)
۵۶ برشیو کردی  عصرانه (نگارش کردی: به رشێو)
۵۷ برف‌آب کردی   آبی که ‏از ذوب شدن برف سرازیر می‏شود و جویباری تشکیل می ‏دهد. (نگارش کردی: به فراو)
۵۸ برقه کردی  درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر (نگارش کردی: بریقه)
۵۹ برگام لری  به ضم ب، ابروهایم
۶۰ برلیان فرانسه  الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد.
۶۱ بریا کردی  واژه ایکاش (نگارش کردی: بریا)
۶۲ بریار کردی  قرار، عهد (نگارش کردی: بڒیار)
۶۳ برینداره کردی  آمبولانس (نگارش کردی: برینداره)
۶۴ بریوان کردی  دختری که گوسفندان بازگشته از چراگاه را صدا میزند.
۶۵ بزان کردی  شکست دهنده، نام روستایی(نگارش کردی: به زان)
۶۶ بزین کردی  نگا “به زان” (نگارش کردی: به زێن)
۶۷ بژدار کردی  سهامدار، شریک (نگارش کردی: به ژدار)
۶۸ بژن کردی  قد و بالا، قامت (نگارش کردی: به ژن)
۶۹ بژوار کردی  نوعی درخت سخت و خیلی محکم شبیه ‏آبنوس (نگارش کردی: به ژوار)
۷۰ بژول کردی  نگا “برژانگ” (نگارش کردی: بژۆڵ)
۷۱ بژوین کردی  نگا “بژوار” (نگارش کردی: بژوێن)
۷۲ بژیو کردی  قوت، مایه، زندگی (نگارش کردی: بژێو)
۷۳ بسمه عبری   نام دختر اسماعیل (ع)
۷۴ بشدار کردی  سهیم، شریک(نگارش کردی: به شدار)
۷۵ بشرا اسم عربی  خبر خوب، دختر خوش خبر، بانوی خوش یمن
۷۶ بشری عربی   بشارت، مژده
۷۷ بشکو کردی  شرکت سهامی (نگارش کردی: به شکۆ)
۷۸ بفران کردی  معصوم و روپاک مانند برف (نگارش کردی: به فران)
۷۹ بفرانبار کردی   هنگام باریدن برف، نام اولین مه زمستان، دی ماه (نگارش کردی: به فرانبار)
۸۰ بکیل کردی  شخم زن (نگارش کردی: بکێڵ)
۸۱ بلار کردی  آدم شوخ طبع (نگارش کردی: به لار)
۸۲ بلالوک کردی  آلوبالو (نگارش کردی: به ڵاڵوک)
۸۳ بلنجه اسم کردی   صاحب خرام، خرامان، نوعی گل خوشبو و خوش رنگ (نگارش کردی: به له نجه)
۸۴ بلواژ کردی  آبگینه (نگارش کردی: به ڵواژ)
۸۵ بلور عربی   نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
۸۶ بلورین عربی، فارسی   بلور (عربی) + ین (فارسی) منسوب به بلور، شفاف و درخشان مانند بلور
۸۷ بلیسه کردی  لهیب، شراره (نگارش کردی: بڵێسه)
۸۸ بلین کردی  عهد، قرار (نگارش کردی: به ڵێن)
۸۹ بناز کردی  نازنین (نگارش کردی: به ناز)
۹۰ بنان کردی  عنفوان (نگارش کردی: به نان)
۹۱ بناو کردی  نوعی درخت محکم و سخت که  به  خاطر سنگینی به زیر آب فرو می ‏رود (نگارش کردی: بناو)
۹۲ بناوان کردی  کدبانو، خانه دار (نگارش کردی: بنه وان)
۹۳ بنرخ کردی  قیمتی(نگارش کردی: به نرخ)
۹۴ بنفش کردی  نگا “وه نه وش” (نگارش کردی: به نه وش)
۹۵ بنگین کردی  زندانی ابد(نگارش کردی: به نگین)
۹۶ بنن کردی   شه  کوه، جای سخت درکوه (نگارش کردی: به نه ن)
۹۷ بنیا عبری   تو فرزند منی
۹۸ بنین کردی  نوعی گیاهی خوراکی که در بهار می‏روید (نگارش کردی: به نین)
۹۹ بورچین کردی  مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
۱۰۰ بوکان کردی   زیبارویان، عروس ها، نام شهری در کردستان (نگارش کردی: بوکان)
۱۰۱ بوکبویانی کردی  نو عروس (نگارش کردی: بوکێ)
۱۰۲ بوکین کردی  خیمه ‏شب بازی (نگارش کردی: بوکین)
۱۰۳ بونخوش کردی  خوشبو (نگارش کردی: بۆنخۆش)
۱۰۴ بوندار کردی  دارای بوی خوش (نگارش کردی: بۆندار)
۱۰۵ بوین کردی  خوشبو (نگارش کردی: بویان)
۱۰۶ بوین کردی  قانع (نگارش کردی: بوێن)
۱۰۷ بهار فارسی، کردی نام اولین فصل سال، شکوفه درختان خانواده مرکبات، کنایه از لطافت و زیبایی، نام شهری در کردستان که مرکز کردستان در دوره ‏سلجوقی بوده، لقب شاعر و نویسنده ‏و محقق کرد “ملک الشعرای بهار”، (نگارش کردی: به هار).
۱۰۸ بهجت نام عربی   شادمانی
۱۰۹ بهشت فارسی، کردی  فردوس، جنت (نگارش کردی: به هه شت)
۱۱۰ بی بی گل فارسی، ترکی   بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده. خانم گل.
۱۱۱ بی بی ماه فارسی، ترکی   بی بی (ترکی) + ماه (فارسی). ماه خانوم.
۱۱۲ بی بی ناز فارسی، ترکی   بی بی (ترکی) + ناز (فارسی). مایه افتخار.
۱۱۳ بی توش نام کردی  همیشه ‏سایه (نگارش کردی: بێ‏توش).
۱۱۴ بی خال اسم کردی  بی نشان (نگارش کردی بێخاڵ).
۱۱۵ بی خم کردی  آرامش (نگارش کردی: بێخه‌م).
۱۱۶ بی نظیر فارسی، عربی   بی (فارسی) + نظیر (عربی) بی مانند، بی همتا.
۱۱۷ بی وینه کردی  بی نظیر (نگارش کردی: بێ‏وێنه).
۱۱۸ بیان کردی  بامداد، پگاه (نگارش کردی: به یان).
۱۱۹ بیانه کردی  نگا ” به یان” (نگارش کردی: به یانه).
۱۲۰ بیبون کردی  گلی وحشی که در کوهستان های کردستان فراوان سبز می‏شود، بابونه (نگارش کردی: به یبون).
۱۲۱
۱۲۲ بیچم کردی  هیئت، سیما (نگارش کردی: بیچم).
۱۲۳ بیرون کردی  پرنده‌ای که محل زندگی ندارد (نگارش کردی: بێرون).
۱۲۴ بیری کردی  زنی که شیر می دوشد (نگارش کردی: بێری).
۱۲۵ بیریفان کردی  دوشیدن شیر گوسفند توسط دختران در کوهستان هنگام بهار (نگارش کردی: بێریڨان)
۱۲۶ بیسان کردی  جالیز (نگارش کردی: بێسان). علاوه بر این با ریشه عربی نام دهی در منطقه فلسطین کنونی بوده است. دهخدا بیسان را این چنین معنی کرده است: بیت شان. شهر فلسطین قدیم بر ملتقای دره های اردن و یزرعیل. در اوایل عصر مفرغ مسکون بود (حدود ۳۰۰۰ – ۲۰۰۰ ق.م.)، و بقایای فراوان از دورهٔ پیش از بنی اسرائیل دارد. بیسان [ بَ ] (اِخ) دهی است به مروشاهجان. (منتهی الارب) (از مراصد الاطلاع). دهی است در شام و از آن ده است قاضی عبدالوضیم بن علی. (منتهی الارب) (از مراصد الاطلاع). ۴ بیسان [ بَ ] (اِخ) موضعی است به یمامة بین بصره و واسط و آن را میسان نیز گویند.
۱۲۷ بیستان کردی  جالیز (نگارش کردی: بێستان).
۱۲۸ بیسو کردی  بی گمان، کمین گاه ‏شکارچی (نگارش کردی: بێسۆ).
۱۲۹ بیشو کردی   بی حد، بی اندازه (نگارش کردی: بێشۆ).
۱۳۰ بیکژ کردی   هموار، صاف (نگارش کردی: بێکه ژ).
۱۳۱ بیکن کردی  بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بێکن).
۱۳۲ بیگرد کردی  بی رقیب، کنایه ‏از بسیار زیبا (نگارش کردی: بێگه رد) نام دختر کردی
۱۳۳ بیگم ترکی   به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنام منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان.
۱۳۴ بیلو کردی   جویبار کوتاه ‏مدت (نگارش کردی: بێلو).
۱۳۵ بینور کردی  دیدنی (نگارش کردی: بینه وه ر).
۱۳۶ بینیار کردی  بیننده (نگارش کردی: بێنیار).
۱۳۷ بیور کردی  بی بهره، عدد میلیون در ریاضی (نگارش کردی: بێوه ر).
۱۳۸ بیوی کردی  انسان بی آزار، سلامت (نگارش کردی: بێوه ی).
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

نام دختر فارسی با ب

اسم دخترانه با حرف ب
نام دختر با ب
Girl name with B

نام دختر با ب

اسم دختر فارسی با حرف ب

شامل اسم های دخترانه فارسی زیبا و شیک با حرف ب

لیست کامل اسم دختر با ب را در جدول زیر که به ترتیب الفبا لیست شده اند ببینید. البته در این صفحه اسم فارسی دختر با ب قرار گرفته است و حتما صفحه بعدی که شامل نام های ایرانی دخترانه با ب هست را نیز ببینید. خیلی از اسم های دخترانه با ریشه اوستایی، ترکی، کردی، لری، پهلوی و سایر ریشه ها در صفحه بعدی قرار گرفته اند.

زیباترین اسم های دخترانه با حرف ب

بر اساس نظرات و انتخاب های همراهان در این چندین سال اسم های دختر با ب که در ابتدا قرار دادیم، محبوب ترین اسامی دخترونه با ب بوده اند.

اسم های محبوب با ب:

اسم دخترانه با حرف ب
اسم دختر با ب

در ادامه لیست کامل اسامی دخترانه با ب را با معنی می بینید.

لیست کامل اسم دختر فارسی با حرف ب

ردیف اسم فارسی معنای نام
۱ بادام   نام میوه ای مقوی کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است و جزو آجیل های محبوب.
۲ بادامک   بادام کوچک، نوعی درخت بادام
۳ بارلی   بار (فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند؛ اسم ترکی دختر را ببینید.
۴ بارنک   نام درختی می باشد.
۵ بافرین   بآفرین: لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
۶ بالنده   آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.
۷ بالیده   رشد و نمو کرده
۸ بامک   بامداد، صبح
۹ بامی   درخشان، لقب شهر بلخ
۱۰ بامین   نام روستایی در نزدیکی هرات
۱۱ بانو   عنوانی احترام آمیز برای زنان، بصورت پسوند همراه با بعضی نام ها می آید و نام جدید می سازد، به معنی ملکه، خانم، مانند ماه بانو، گل بانو
۱۲ بانوگشسب   از شخصیت های شاهنامه، اسم دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن اسم دخترانه
۱۳ باور   مجموعه اعتقاد هایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می شود.
۱۴ بخت آفرید   آفریده بخت و اقبال.
۱۵ بدن گل   آن که بدنی لطیف و زیبا.
۱۶ برزآفرید   آفریده با شکوه، نام مادر فرود.
۱۷ برزین  در حال حاضر برزین به عنوان اسم پسر مورد تایید ثبت احوال است. برزین نام فارسی و کردی است به معنی باشکوه، نام یکی از سرداران کیکاوس شاه ماد و نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت (نگارش کردی: بهرزین). برای نام برزین ریشه پهلوی نیز آمده است بالنده (بالنده مهر) معنی شده و اشاره شده که شکل مختصر اسم آذر برزین مهر است. هم چنین برزين نام یکی از آتشکده‌ های بزرگ ایران است.
۱۸ برشید   بر (میوه) + شید ( خورشید).
۱۹ برفی   همانند برف. سفید روی و زیبا.
۲۰ برفین   سفید و زیبا مانند برف.
۲۱ برگ  به ضم ب، ابرو.
۲۲ برهون   هاله، خرمن ماه.
۲۳ بلقیا  بلقیس.
۲۴ بلقیس   ملکه شهر سبا که معاصر سلیمان بود و به دیدن او رفت.
۲۵ بلوط   گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.
۲۶ بمانی   نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.
۲۷ بنفشه   گلی که در فصل بهار می روید و دارای رنگهای گوناگون است.
۲۸ بنیتا  دختر بی همتای من. بررسی کامل: اسم بنیتا.
۲۹ بوران دخت   پوران دخت.
۳۰ بوژنه   شکوفه، غنچه.
۳۱ بوستان   بستان، باغ.
۳۲ بویه   آرزو.
۳۳ به آفرید   به (بهتر، خوبتر) + آفرید (آفریده)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار.
۳۴ به آفرین   به (بهتر یا خوبتر) + آفرین (واژه تحسین).
۳۵ به آیین   دارای آیین بهتر.
۳۶ به خاتون   به (فارسی) + خاتون (سغدی) بهترین بانو.
۳۷ به گل   مرکب از به (زیباتر) + گل.
۳۸ بهار   (فارسی، کردی) نام اولین فصل سال، پس از زمستان و پیش از تابستان، شکوفه درختان خانواده مرکبات ، کنایه از لطافت و زیبایی، نام شهری در کردستان، لقب شاعر و نویسنده ‏و محقق کرد “ملک الشعرای بهار” (نگارش کردی : بههار). لیست اسم های مناسب بچه های متولد بهار را ببینید.persian girls name
۳۹ بهارآفرین   آفریننده بهار.
۴۰ بهارا   بهار. ای بهار.
۴۱ بهاران   هنگام بهار، موسم بهار.
۴۲ بهاردخت   دختر بهار.
۴۳ بهاررخ   آن که چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد.
۴۴ بهارک   مثل بهار، مانند بهار.
۴۵ بهارگل   گلی که در بهار می روید.
۴۶ بهارناز   موجب فخر و نازش بهار.
۴۷ بهاره   منسوب به بهار، بهاری، متولد شده در بهار.
۴۸ بهارین   منسوب به بهار، بهاری.
۴۹ بهامین  اسم بهامین با فتح ب یعنی به صورت Bahamin اسم پسرانه است و بهامين در ثبت احوال برای پسر مورد تایید است. اما در منابعی بهامین به ضم ب یعنی به شکل Bohamin اسم دختر ذکر شده است. معنی اسم بهامین در هر دو شکل فصل بهار و بهار است.
۵۰ بهانه   دلیل، علت.
۵۱ بهاور  گرانبها، پر ارزش، مرکب از بها (ارزش) + پسوند دارندگی.
۵۲ بهتا   مرکب از به (بهتر، خوبتر) + تا (یار، همتا).
۵۳ بهدخت   مرکب از به (بهتر، خوبتر) + دخت (دختر).
۵۴ بهدیس   مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو).
۵۵ بهرامه   ابریشم، بیدمشک.
۵۶ بهرانه   مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت).
۵۷ بهرخ   کسیکه چهره ای خوب و زیبا دارد.
۵۸ بهرو  دختر زیبا، خوبرو، نیک منظر، خوش چهره.
۵۹ بهروزه   خوشبخت، سعادتمند، نام همسر شاه اسماعیل صفوی.
۶۰ بهسا  بانوی خوش چهره، دختر زیبا رو.
۶۱ بهشت   (فارسی، کردی) فردوس، جنت (نگارش کردی : بههشت).
۶۲ بهشته   بهشت.
۶۳ بهشید   مرکب از به (بهتر،خوبتر) + شید (روشنایی یا خورشید).
۶۴ بهکامه   مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو).
۶۵ بهمن دخت   دختری که در بهمن به دنطا آمده، دختر بهمن.
۶۶ بهناز   مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه).
۶۷ بهنواز  مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان است.
۶۸ بهنوش   مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل).
۶۹ بهی   به (میوه).
۷۰ بهین   مرکب از بهین (بهترین) + آفرین (آفریننده).
۷۱ بهین بانو   مرکب از بهین (بهترین) + بانو.
۷۲ بهین دخت   مرکب از بهین (بهترین) + دخت (دختر).
۷۳ بهینه   بهترین، خوبترین.
۷۴ بی بی گل   بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده.
۷۵ بی بی ماه   بی بی (ترکی) + ماه (فارسی).
۷۶ بی بی ناز   بی بی (ترکی) + ناز (فارسی) نام دختر ایرانی
۷۷ بیتا   بی همتا، بی نظیر.
۷۸ بیدخت   نام ستاره زهره. با اسامی فارسی در منظومه شمسی آشنا شوید.
۷۹ بیدگل   شهرستان آران و بیدگل در شمال استان اصفهان واقع شده است و با ۶۰۵۱ کیلومتر مربع وسعت، از شمال به دریاچه نمک و استان‌های سمنان و قم، از غرب به شهرستان کاشان، از جنوب به نطنز و از شرق به اردستان محدود و از طریق دو جاده اصلی به کاشان و شبکه راه‌های اصلی کشور مرتبط می‌شود. مرکز این شهرستان شهر آران و بیدگل است. هم چنین بیدگل نام دهی است از دهستان ابرج که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع شده است. برخی بیدگل را ترکیب بید + گل می دانند و آن را گل درخت بید (بید مجنون) می دانند.
۸۰ بیژه   ویژه، خالصو
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

اسم دختر ایرانی با ب

شامل اسم های کردی، ترکی، لری، اوستایی، شمالی و … با حرف ب

به نظر شما زیباترین اسم های دخترانه با ب کدام نام ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

Girl name with P

نام دختر با پ

اسم دختر فارسی با حرف پ

شامل اسم های زیبای دخترانه فارسی با حرف پ

اسم با پ
اسم دخترانه با پ

زیباترین اسم های دختر با پ

فهرست کامل اسامی دخترانه با حرف پ که ریشه فارسی دارند را در جدول زیر مشاهده نمایید. لیست اسم دختر با سایر ریشه ها مثل اسم های اوستایی، پهلوی که می توانند فارسی باستان تلقی شوند، یا اسم های دخترونه ترکی، کردی، لری، عبری، عربی، بلوچی، مازنی، گیلکی و … با حرف پ را در صفحه بعدی ببینید (از طریق لینک زیر جدول).

Iranian girls’ name with P

ردیف اسم فارسی معنی نام
۱ پاپوک   نعنای دشتی با گل آذینی مثل سنبل
۲ پادمیرا  جاویدان، نگهبان مهر و محبت، نگهدارنده عشق
۳ پادنا  اسم یکی از بخش های تابعه شهرستان سمیرم، منطقه ای در شمال کوه دنا و نیز نام نیز رودخانه ای در همین منطقه که گوارایی آب آن معروف می باشد.
۴ پادینا  در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود.
۵ پارامیدا  پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا و دانشمند و نیز بانوی پرمهر است.
۶ پاردیس   پردیس: بهشت. واژه Paradise امروزی در زبان انگلیسی برگرفته از این واژه است. فردوس نیز معرب پردیس است که البته نام پسرانه است.
۷ پارمیدا   = پارامیدا، پارامیس، پرمیس = بانوی دانشمند یا بانوی پرمهر.
۸ پارمیس  پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانشمند یا بانوی پرمهر است.
۹ پارمین   نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی. پارمین یعنی تکه ای از بلور. به مجاز یعنی زیبا و ارزشمند. (پار + مین) تكه یا قطعه‌ای از بلور. پاره ای از مینا.
۱۰ پارنا  نام قله‌ای در نزدیکی پل دختر.
۱۱ پاشنگ   خوشه ی انگور
۱۲ پاک آفرین   آفریننده پاک
۱۳ پاک رخ   پاکیزه رو، زیبا رو.
۱۴ پاک گوهر   پاک گهر
۱۵ پاکدخت   دختر پاک و عفیف
۱۶ پاکنوش   پاک نوشنده
۱۷ پالیز   باغ
۱۸ پامچال   گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی.
۱۹ پانتی   نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
۲۰ پانیا  محافظ نگهدارنده. اسم دختر زیبا.
۲۱ پانیذ   شکر، فانیذ
۲۲ پانیک  کسی که قدمش نیک است، خوش قدم. قدم خیر.
۲۳ پایون  پیرایه، زیور، آرایش
۲۴ پاییز  هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
۲۵ پاییزان   هنگام پاییز
۲۶ پدیده   آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، شخص یا حادثه چشمگیر.
۲۷ پرارین   خوب و نیکو.
۲۸ پرارین دخت   دختر نیکو و خوب.
۲۹ پربها   با ارزش، قیمتی، ارزشمند.
۳۰ پرتو   درخشش، تلألو.
۳۱ پرخیده   از لغات اساطیری است.
۳۲ پردخت  یا مخفف پریدخت
۳۳ پردیز   پردیس
۳۴ پردیس  فردوس، باغ، بستان
۳۵ پرزاد   پر + زاد (زاده)، مخفف پری زاده
۳۶ پرسا  نرم و لطیف مانند پر
۳۷ پرستش  نیایش، عبادت
۳۸ پرستک   پرستو
۳۹ پرستو   پرنده ای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است.
۴۰ پرستوک   پرستو نام اصیل پارسی
۴۱ پرسون  برهون هاله، خرمن ماه
۴۲ پرسیا   پرشیا
۴۳ پرشاد   نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
۴۴ پرک   ستاره سهیل، تاج
۴۵ پرگام  نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان
۴۶ پرگان
۴۷ پرگشا  پرگشاینده، پرواز کننده
۴۸ پرگل   (به فتح پ) هر یک از گلبرگ های گل.
۴۹ پرگل   (به ضم پ) دارای گل های زیاد، پر از گل.
۵۰ پرگون   لطیف چون پر
۵۱ پرمون   زینت و آرایش.
۵۲ پرمیس  پارمیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش کبیر، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پر مهر است.
۵۳ پرن  پروین
۵۴ پرنا   پرنیان
۵۵ پرناز   مرکب از پر + ناز (زیبا، قشنگ)
۵۶ پرناک   جوان، برنا
۵۷ پرند   پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده
۵۸ پرندخت   دختر لطیف چون پرند (پرند = پارچه از جنس ابریشم)
۵۹ پرنددخت   پرندخت
۶۰ پرنددیس   پرندیس
۶۱ پرندک   پشته، کوه کوچک
۶۲ پرندوش   پس پریشب
۶۳ پرندیس   نرم و لطیف چون پرند
۶۴ پرندین   نرم و لطیف چون پرند
۶۵ پرنسا  مانند ستاره پروین، دیبای منقش و لطیف، پرنیان
۶۶ پرنوش  به ضم پ، شیرین، زیبا، دوست داشتنی
۶۷ پرنون   پرنیان
۶۸ پرنیا  فرنیا
۶۹ پرنیان   پارچه ی ابریشمی دارای نقش و نگار
۷۰ پرنین   مانند پر
۷۱ پرو   پروین
۷۲ پروا   ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
۷۳ پروانه   حشره ای زیبا با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
۷۴ پرور   ریشه پروردن، دارای پر
۷۵ پروش   لطیف چون پر
۷۶ پروین   دسته ای از شش ستاره درخشان در صورت فلکی ثور، ثریا. درباره صورت فلکی ثور
۷۷ پری   در فرهنگ عوام، موجودی بسیار زیبا، نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان می دهد و با جمالش انسان را فریفته خود می کند. شخصیت افسانه ای در بسیاری از فرهنگ ها که نماد زیبایی، لطافت، نیکی و محبت است.
۷۸ پری پیکر   آنکه اندامی زیبا چون پری دارد.
۷۹ پری تاج   پری (موجود افسانه ای بسیار زیبا) + تاج، سرآمد پریان.
۸۰ پری جان   مرکب از پری + جان (اژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز).
۸۱ پری دخت   دختر پری، نام دخترانه پادشاه چین که سام پسر نریمان عاشق او شد و زال پدر رستم از او زاده شده است.
۸۲ پری سیما   پری (فارسی) + سیما (عربی) پریچهره، زیبارو
۸۳ پری گل   زیبا چون گل و پری
۸۴ پری ویس   نام زنی در ویس و رامین
۸۵ پریا   زیبا چون پری
۸۶ پریاس  گلبرگ یاس، زیبا و با طراوت، شاداب و جذاب
۸۷ پریان   پری ها
۸۸ پریچه   پری کوچک
۸۹ پریچهر  پریچهره
۹۰ پریچهره   آن که چهره ای زیبا چون پری دارد، زیبا رو
۹۱ پریرخ   پریچهره، زیبا رو
۹۲ پریرو   پری چهره، زیبا رو
۹۳ پریزاد   زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی.
۹۴ پریزاده   پریزاد.
۹۵ پریژه  پری کوچک.
۹۶ پریسا   مانند پری، زیبا چون پری.
۹۷ پریسان  مانند پری، دختری که مثل پری زیبا است، بانویی زیبا چون پری.
۹۸ پریشا   پری شاه، شاه پری ها.
۹۹ پریفام   زیبا چون پری
۱۰۰ پریفر  دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست و با شکوه و وقار است، مرکب از پری و فر
۱۰۱ پریماه   زیبا چون ماه و پری
۱۰۲ پرین   نرم و لطیف چون پر، نام بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی برای دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد.
۱۰۳ پریناز   دارای ناز و کرشمه ای چون پری.
۱۰۴ پرینام   دارای نامی زیبا.
۱۰۵ پرینوش   ترکیب پری + اسم نوش. پرینوش یعنی پری جاودان، زیباروی جاوید.
۱۰۶ پریوش   زیبا چون پری
۱۰۷ پسته   میوه ای کوچک و بیضوی که مغز آن خوراکی است، در شعر استعاره از دهان معشوق.
۱۰۸ پگاه   سپیده دم، صبح زود.
۱۰۹ پوپک   پرنده ای که تاجی از پر بر سر دارد، هدهد.
۱۱۰ پوپه   پوپک.
۱۱۱ پوران   پوران دخت.
۱۱۲ پوران  یادگار، جانشین.
۱۱۳ پوران دخت   از شخصیت های شاهنامه، نام ملکه ایران در دوران ساسانی و دختر خسرو پرویز پادشاه ساسانی.
۱۱۴ پولک   دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است.
۱۱۵ پونا   در گویش سمنان پونه.
۱۱۶ پونه   گیاهی معطر از خانواده نعناع.
۱۱۷ پیچک   گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد.
۱۱۸ پیدرا  رودی در امریکا.
۱۱۹ پیروزدخت   مرکب از پیروز (فاتح یا فرخنده یا خوشحال) + دخت (دختر)، نام دختر فیروز پسر قباد پادشاه ساسانی.
۱۲۰ پیمانه   جام شراب.
۱۲۱ پیوند   پیوسته بودن دو یا چند کس یا چیز به هم. معمولا با واژگان با بار معنایی مثبت همراه می شود. مثل پیوند دوستی یا اصطلاح پیوندتان مبارک که تبریک برای ازدواج زوج ها هست.
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

اسم دختر ایرانی با پ

شامل اسم های کردی، ترکی، لری، اوستایی، شمالی و … با حرف پ

به نظر شما زیباترین اسم های دخترانه با پ کدام نام ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

Girl names with P

اسم دختر با پ

نام دختر ایرانی با حرف پ

شامل اسم های زیبای دختر ایرانی (اسم کردی، ترکی، اوستایی و …) با حرف پ

در این قسمت اسم های دخترانه ایرانی با پ که عموما ریشه ترکی، کردی و اوستایی دارند قرار دارند. باید اضافه کنیم که اوستایی زبان ایرانیان باستان بوده است و بسیاری از واژگان امروزی زبان ما برگرفته از آن زبان است. در این لیست نام های پانته آ، پارلا و پانیسا اسم های نسبتا محبوب دخترانه با پ هستند که با جستجو در قسمت جستجوی وبسایت نیز می توانید بررسی دقیق این اسم ها یا هر اسم مورد نظر خود را ببینید.

اسم دختر ایرانی با پ
اسم دختر با پ
ردیف اسم ایرانی ریشه نام معنی اسم
۱ پارلا ترکی درخشنده و نورانی.
۲ پارلار ترکی = پارلا، درخشان، منور، نورانی، پخش کننده نور.
۳ پانته آ یونانی نام همسر آبرداتاس (پادشاه شوش در زمان کوروش کبیر).
۴ پانی هندی آب.
۵ پانیسا هندی، فارسی همانند آب، مرکب از پانی به معنای آب و سا پسوند شباهت.
۶ پرزین کردی پرچینی از گل های ریز به دور باغات
۷ پرشنگ کردی قطره های آب که پاشیده می شود.
۸ پرنگ کردی هم به ضم پ و هم به کسر پ خوانده می شود، نور و فروق گوهر، برق شمشیر، برق و تلألو هر چیز، هم نین نوعی فلز مرکب از مس و روی و برنج را گویند.
۹ پروچستا اوستایی، پهلوی سرشار از علم و دانش، نام سومین دختر زردشت (درباره زردشت)
۱۰ پروچیستا اوستایی، پهلوی = پروچستا. معنی اسم چیستا را نیز ببینید.
۱۱ پروشات اوستایی، پهلوی بسیار شاد، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی.
۱۲ پژال کردی جوانه نازک، شاخه های تازه روییده و ریز درخت.
۱۳ پینار ترکی سرچشمه.
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

نام دختر فارسی با پ

اسم دختر با پ
نام دخترانه با پ

شما کدام اسم دخترانه با پ را بیشتر می پسندید؟ در قسمت نظرات بنویسید.

اسم دختر با م

نام دختر با م

اسم دختر فارسی با م

لیست کامل اسم های دخترانه فارسی زیبا با حرف میم

اسم دختر از م
اسم دختر با م

اسم دخترانه با م Girls’ name with M

بسیاری از نام های زیبای دخترانه فارسی با حرف م آغاز می شوند. نسبتا اسم های محبوب دختر پارسی زیادی با حرف میم وجود دارند. اسامی با معنی زیبا که چون با م شروع می شوند از نظر آوایی نیز زیبا هستند. خیلی از این اسم ها از ترکیب ماه، مه (به معنی ماه و یا بزرگ) و مهر (به معنی مهربانی و یا خورشید) به صورت پیشوند در اسم ساخته شده اند.

اسم دخترانه با حرف م

بیشتر این اسمها مجازا به معنی دختر زیباروی هستند. مثل نام های مهسا، مهرسا و مهتا. فهرست کامل اسامی دختر با م را در زیر می بینید. در جدول زیر نام های دخترانه فارسی با م بهمراه معنی قرار دارند. در صفحه بعد اسم های دختر ایرانی با میم. یعنی اسامی دخترونه کردی، ترکی، لری و سایر ریشه ها که با م شروع می شوند.

ردیف نام فارسی  معنی اسم
۱ ماتیسا  ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها.
۲ ماتینا  گل سرخ در گویش مازندرانی
۳ ماجان  معجن، مانند ماه، ماهگان، نام قدیم رودی در اطراف شاهرود.
۴ مادیا   نام همسر آخرین پادشاه ماد
۵ مارتا  در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است. یعنی فناپذیر، دنیایی.
۶ مامک   مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر
۷ مامو   نام زنی در زمان خسروپرویز پادشاه سلسله ساسانیان.
۸ ماندان   = ماندانا.
۹ ماندانا   عنبر سیاه، نام فارسی دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی. بررسی کاملتر: اسم ماندانا.
۱۰ مانه   نام روستایی در نزدیکی بجنورد.
۱۱ مانیان  دهی از دهستان جلگا در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد، همچنین به معنی بی نظیر و بی همتا.
۱۲ مانیا  علاقه بسیار زیاد. بررسی کامل: اسم مانیا.
۱۳ ماه آفرید   آفریده ماه، آفریده شده چون ماه، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام زنی زیباروی، همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی.
۱۴ ماه آفرین   آفریننده ماه، نام یکی از پهلوانان هم زمان با بابک خرم دین، نام همسر فتحعلی شاه قاجار.
۱۵ ماه بانو   زنی که چون ماه می درخشد.
۱۶ ماه به  بهتر از ماه.
۱۷ ماه پرن   زیبا و لطیف چون ماه و پرن. پرن به معنی ستاره است. در برخی منابع پرن معادل پرند هم آمده است.
۱۸ ماه پری   زیبا چون ماه و پری.
۱۹ ماه پیکر   آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است.
۲۰ ماه تابان   ماه درخشان و نورانی.
۲۱ ماه جهان   ماه دنیا، زیبای جهان.
۲۲ ماه چهره   ماهچهر، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو.
۲۳ ماه خاتون   بانویی که چون ماه زیباست.
۲۴ ماه خانم   (اسم فارسی – ترکی) : ماه (فارسی) + خانم (ترکی) بانویی که چون ماه زیباست. انتخاب اسم
۲۵ ماه خدای   نام فرشته ای
۲۶ ماه رخسار   ماهچهر
۲۷ ماه روی   ماهچهر
۲۸ ماه زیور   زیور و زینت ماه
۲۹ ماه شاد  مرکب از ماه + شاد (خوشحال)
۳۰ ماه شید   روشنی و درخشش ماه
۳۱ ماهانه   دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار.
۳۲ ماهبد   مرکب از ماه + بد (پسوند اتصاف)
۳۳ ماهپاره   دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه.
۳۴ ماهتا   مهتا، مانند ماه.
۳۵ ماهتاب   مهتاب.
۳۶ ماهتاج  آن که تاج او چون ماه می درخشد.
۳۷ ماهتیسا   در گویش مازندران ماه تنها. در واقع اسم دختر شمالی هست.
۳۸ ماهچهر  ماه چهره، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو اسم ایرانی
۳۹ ماهدخت   دختر زیباروی چون ماه.
۴۰ ماهدیس   آن که مانند ماه زیباست.
۴۱ ماهرخ  ماهچهر، آنکه صورتی زیبا و درخشان چون ماه دارد.
۴۲ ماهرو  بانوی زیبا رو، دختری که چهره اش مانند ماه زیبا و درخشان است.
۴۳ ماهزاد   زاده ماه، زیبا
۴۴ ماهک   ماه کوچک، نام یکی از پادشاهان سکائی
۴۵ ماهکان  منسوب به ماه کوچک، دختری کوچک و زیبا، این اسم در مناطق بلوچ نشین رایج است.
۴۶ ماهگل   ان که چون ماه و گل زیباستف زیبا روی
۴۷ ماهناز  ناز و زیبا مانند ماه
۴۸ ماهناک   روشنی ماه و مهتاب
۴۹ ماهنوش   آن که چون ماه زیبا و چون عسل شیرین است.
۵۰ ماهور   نام یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی اسم دختر
۵۱ ماهوش   مانند ماه
۵۲ ماهویه   ماهوی
۵۳ ماهی   جانوری مهره دار، آبزی معروف
۵۴ ماهین   منسوب به ماه، مانند درخشان و نورانی
۵۵ مدیا   نام همسر آخرین پادشاه ماد
۵۶ مدیسه   نام روستایی در استان اصفهان
۵۷ مرجون   گل میشه بهار
۵۸ مردآوند   نام دختر کوچک یزدگرد پادشاه ساسانی
۵۹ مرسده   معنی ۱: ملکه؛ ۲: جنگل راش، جای روئیدن راش، به مجاز یعنی زیبا، خرم و با طراوت
۶۰ مرمر   نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود.
۶۱ مرمرین   ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر.
۶۲ مروا   پهلوی فال نیک و دعای خیر.
۶۳ مروارید   نوعی ماده قیمتی سخت و سفید یا نقره ای که در بعضی صدفهای دریایی یافت می شود، دُر، لؤلؤ
۶۴ مژان  نرگس نیمه شکفته.
۶۵ مژده   خبر خوش و شادی بخش، بشارت، نوید.
۶۶ مژگان   مژه ها.
۶۷ مستانه   مستی آور، سرخوش و شاد.
۶۸ مشکاه  مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند.
۶۹ مشکنک   از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی.
۷۰ ملورین  در بلورین، رویه شفاف. بررسی کامل: اسم ملورین.
۷۱ ملوس   قشنگ، ظریف و خوشگل.
۷۲ ملیله   رشته باریک فلزی طلا.
۷۳ منا   (نام اوستایی، پهلوی، فارسی) شایسته شاهی، شایگان.
۷۴ منیژه   از شخصیتهای شاهنامه، اسم دختر افراسیاب و همسر بیژن از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی.
۷۵ موژان  موجان، گل نرگس نیم شکفته، گل نرگسی که تازه در حال بازشدن است. اسم موژان اگر معادل موجان در نظر گرفته شود به معنی خمار و پر كرشمه (چشم) نیز هست.
۷۶ مه پاره   ماهپاره. مثل ماه.
۷۷ مه پیکر   آن که چون ماه تابان و درخشان است، خوش اندام و زیبا.
۷۸ مه سیما   مه (فارسی) + سیما (عربی)، ماه سیما.
۷۹ مه فروز   فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا.
۸۰ مه فروغ   پرتو ماه.
۸۱ مه گل  ماه گل
۸۲ مه لقا   (فارسی – عربی) مه (فارسی) + لقا (عربی) = آن که چهره و صورتی زیبا چون ماه دارد.
۸۳ مه یاس  زیبارو – زیبا مانند ماه و لطیف مانند گل یاس.
۸۴ مها   در گویش مازندران ابر. اسم دختر شمالی است.
۸۵ مهبا  همراه ماه.
۸۶ مهبان  نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو.
۸۷ مهتا   همتای ماه، زیبا و درخشان چون ماه. ترکیب مه به معنی ماه و تا به معنی جفت (مانند). بررسی کامل اسم: مهتا.
۸۸ مهتاب   نور و روشنایی ماه نام فارسی
۸۹ مهتاج  آنکه تاجی درخشنده چون ماه دارد.
۹۰ مهدخت   دختری که چون ماه می درخشد و زیبا است.
۹۱ مهدخت   دختر بزرگ و سرور.
۹۲ مهدیس  شبیه ماه، بسیار زیبا و سفید. مه + دیس. دیس پسوند شباهت است.
۹۳ مهدیسا  منسوب به مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا، بانویی با چهره ای درخشنده چون ماه.
۹۴ مهر  محبت و دوستی، خورشید، هفتمین ماه از سال شمسی، نام روز شانزدهم از هر ماه در تقویم ایران باستان، فرشته نور و عهد و پیمان در آیین زردشتی. باید اضافه کنیم که “مهر” به عنوان اسم پسر مورد تایید ثبت احوال ایران است. اسم های دختر و پسر با مهر را ببینید.
۹۵ مهرآذر   مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آذر (آتش)، از موبدان پارس در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
۹۶ مهرآذین   مرکب از مهر (خورشید) + آذین (آرایش)
۹۷ مهرآسا   مانند خورشید
۹۸ مهرآفرید   آفریده خورشید، نام همسر ایرج بنا به روایتی
۹۹ مهرآگین   همراه با محبت
۱۰۰ مهرآور   آن که موجب مهر و محبت شود، آورنده محبت
۱۰۱ مهرا  منسوب به مهر، بانوی مهربان، دختری که مانند خورشید یا از تبار خورشید است.
۱۰۲ مهرافروز   روشن کننده مهر و محبت
۱۰۳ مهرانا  منسوب به مهران، دارنده مهر، نام پدر اروند سردار ایرانی در عهد انوشیروان، نام شهری در غرب ایلام، نام یکی از خاندان های هفتگانه عصر ساسانی که مقرشان در پارس بوده نیز هست.
۱۰۴ مهراندیش   آن که در فکر و اندیشه محبت و مهربانی است.
۱۰۵ مهرانگیز   برانگیزاننده محبت و دوستی
۱۰۶ مهرانه   مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + انه (پسوند نسبت)
۱۰۷ مهراوه   مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + اوه (پسوند شباهت)
۱۰۸ مهربان   دارای محبت و عاطفه
۱۰۹ مهربانو   زنی که چون خورشید می درخشد، بانوی خورشید
۱۱۰ مهرتا   همتای مهر، تابان و درخشان چون خورشید
۱۱۱ مهرتاب   آنچه خورشید بر آن می تابد.
۱۱۲ مهرخ   ماهرخ اسم ایرانی زیبا
۱۱۳ مهرخ   آن که رویی زیبا چون ماه دارد، ماهرو
۱۱۴ مهردخت   دختر خورشید
۱۱۵ مهردیس   مانند خورشید
۱۱۶ مهرسا   به معنی مانند خورشید. معنی کامل تر و نظرات: اسم مهرسا.
۱۱۷ مهرشید   خورشید نورانی
۱۱۸ مهرگان  منسوب به ماه مهر، مهربانی، جشنی به همین نام که ایرانیان باستان در پانزدهمین روز مهر برگزار می کردند و در آن روز از دوستان صمیمی خود قدر دانی می نمودند.
۱۱۹ مهرگل   مرکب از مهر (خورشید) + گل، آن که در میان گلها چون خورشید می درخشد.
۱۲۰ مهرناز  زیبا چون خورشید، از شخصیت های شاهنامه، نام خواهر کیکاووس پادشاه کیانی و همسر رستم پهلوان شاهنامه. از اسامی زیبای دخترانه کتاب شاهنامه.
۱۲۱ مهرنگ  به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو.
۱۲۲ مهرنگار   نگارنده خورشید، نام همسر یزدگرد پادشاه ساسانی.
۱۲۳ مهرنوش   شنونده محبت، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی. اسامی دخترانه شاهنامه ای را ببینید.
۱۲۴ مهرو   آن که رویی زیبا چون ماه دارد، ماهرو.
۱۲۵ مهرو   از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین سردار ساسانی.
۱۲۶ مهروز   آن که روزش چون ماه درخشان است، خوشبخت
۱۲۷ مهروش   مانند خورشید
۱۲۸ مهری   منسوب به مهر
۱۲۹ مهریز  زیباروی کوچک، ماه کوچک.
۱۳۰ مهرین   مهر (خورشید یا محبت) + ین (پسوند نسبت)، نام آتشکده ای در قم.
۱۳۱ مهسا   مانند ماه، زیبا. توضیح بیشتر و نظرات درباره اسم مهسا.
۱۳۲ مهسان   مانند ماه، زیبا.
۱۳۳ مهسانه   آن که چون ماه زیبا و درخشان است.
۱۳۴ مهستی   (فارسی – عربی): مه (فارسی، ماه) + سیتی (عربی، سیدتی) ماه خانم، ماه بانو.
۱۳۵ مهشاد   مرکب از مه (ماه) + شاد (خوشحال).
۱۳۶ مهشید   ترکیب “مه” + “شید” یعنی ماه روشن و درخشان، پرتو ماه. مهشید یعنی دختر زیباروی، دختری که چهره ای چون ماه دارد. مانند اسم مهرشید که در بالا اشاره شد و ترکیب مهر و شید بود.
۱۳۷ مهفام   به رنگ ماه.
۱۳۸ مهکامه   دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا.
۱۳۹ مهلا   مهلا یعنی دوستانه، آهسته.
۱۴۰ مهلقا  مه لقا، مه (فارسی) + لقا (عربی) آن که چهره و صورتی زیبا چون ماه دارد.
۱۴۱ مهناز   آن که چون ماه ناز و زیبا است، آن که به ماه ناز و فخر می فروشد.
۱۴۲ مهنور  نور ماه، دختر زیبا، بانوی خوش چهره.
۱۴۳ مهنوش  دارای زیبایی دائمی، بسیار زیبا و ماندگار، همچنین زیبا و شیرین. ترکیب مه (ماه) و نوش (جاودان).
۱۴۴ مهنیا  آنکه اجداد و پدرانش از بزرگان و نیکان است، از نسل بزرگان، بزرگ زاده، مرکب از مه به معنای بزرگ بعلاوه نیا به معنای اجداد و نیاکان.
۱۴۵ مهوش   مانند ماه، بسیار زیبا.
۱۴۶ مهیا  منسوب به مه، بزرگمنش، بانوی بزرگ.
۱۴۷ مهیاره   آن که از ماه دست بند دارد.
۱۴۸ مهیتا  زیبا و درخشان مانند ماه مرکب از مه (ماه) + ی نسبت + تا تشبیه.
۱۴۹ مهین   مانند ماه.
۱۵۰ مهین   بزرگتر، بزرگترین
۱۵۱ مهین دخت   دختر بزرگتر
۱۵۲ میترا  صورتی از واژه “مهر” در زبانهای ایران قدیم، الهه مهر که چشم دادگاه عدالت است و هیچ چیز را نمی‌توان از دید او پنهان داشت؛ بدون گذشت در مقابل پیمان شکنان؛ پاسدار راستی. بررسی کامل اسم: میترا.
۱۵۳ میچکا   در گویش مازندران گنجشک
۱۵۴ میخک   گلی زینتی و پُرپَر به رنگهای سرخ، سفید و صورتی.
۱۵۵ میریام   قوی و فربه، نام خواهر موسی (ع)
۱۵۶ میشکا  میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی.
۱۵۷ میشی   منسوب به میش، دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز.
۱۵۸ میگل   مرکب از می (شراب) + گل.
۱۵۹ میلا  یکی از انواع مرغابی ، لک لک.
۱۶۰ مینا   گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ. بررسی کامل اسم: مینا.
۱۶۱ میناز  (اسم فارسی – گیلکی) نازنین من = مرکب از م (مخفف من) + ناز (مخفف نازنین).
۱۶۲ مینو   آسمان، بهشت. بررسی کامل اسم: مینو.
۱۶۳ مینوچهر   دارای چهره ای چون بهشت، زیبا روی.
۱۶۴ مینودخت   دختر آسمانی، دختر بهشتی.
۱۶۵ مینورام   آسمان آرام، نام فرشته رامش و خوشی.
۱۶۶ مینورخ   دارای چهره ای آسمانی و بهشتی.
۱۶۷ مینوزاد   زاده آسمان یا زاده بهشت.
۱۶۸ مینوسرشت   آن که یا آنچه طبیعتی مانند بهشت دارد.
۱۶۹ مینوش   می نوشنده، نوشنده می. نوشنده شراب. مجازا در عرفان به معنی عاشق.
۱۷۰ مینووش   مانند بهشت، زیبا چون بهشت. ترکیب مینو + وش (پسوند شباهت).
۱۷۱ میهن   وطن، زادگاه.
۱۷۲ میهن بانو   بانوی وطن.
۱۷۳ میهن تاج  تاج و سرور وطن.
۱۷۴ میهن دخت   دختر وطن.
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

اسم دختر ایرانی با م

شامل اسم های دختر ترکی، کردی، عبری، عربی و … با حرف میم

زیباترین اسم های دخترانه با حرف م به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.