معنی، ریشه، فراوانی (تعداد) اسم کوروش در ثبت احوال ایران
همه چیز درباره اسم کورش
اسم کوروش یا کورش اسم اصیل ایرانی با ریشه فارسی است که از دیرباز در سرزمین ایران برای نام گذاری پسران استفاده می شود. همانطور که در قسمت اسم پسر با ک گفتیم، کوروش نام خیلی از پادشاهان ایران باستان بوده است. نام فارسی کوروش (کورش) اسم سه تن از پادشاهان هخامنشی بوده است و کورش بزرگ از مقتدرترین پادشاهان ایران است که بنیانگذار حقوق انسان ها و آزادی و برابری بشریت است. سایرس Cyrus شکل لاتین این اسم هست که به نوعی معادل اسم سیروس هم هست.
کوروش بزرگ (كورش بزرگ)
کوروش بزرگ یا کوروش کبیر، همچنین سیروس و کورُس (برگردان آن از تلفظهای اروپایی)، بنیانگذار و نخستین شاه سلسله هخامنشی بود که به مدت سی سال، در بین سالهای ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر نواحی گستردهای از آسیا حکومت میکرد. برگرفته از ویکی پدیا.
استوانه یا منشور کوروش لوحی از گل پخته است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمانِ كوروش بزرگ هخامنشی نگاشته شده است.
ریشه نام کوروش
همانطور که گفتیم اسم کورش اسم ایرانی اصیل است. در یونانی صورت دیگری از نام کوروش به صورت kyrus که در اصل ریشه فارسی دارد و از زبان فارسی گرفته شده است وجود دارد و به معنی دوراندیش و هم چنین جوان است. هم چنین اگر كوروش را متناسب با نام kyrios با ریشه یونانی بدانیم به معنی مالک، فرمانروا و پادشاه است. در ادامه معنی اسم کوروش را خواهید خواند. اسم سیروس که در قسمت اسم پسر با س به آن اشاره شد، شکل دیگر اسم کوروش، سیروس است Cyrus در واقع شکل فرانسوی نام کورش است. NameFarsi.com
معنی نام کورش
برای اسم کوروش معانی متعددی ذکر می شود. خیلی ها معنی نام کورش را خورشید یا همانند خورشید می دانند، بعضی دیگر کوروش را جوان و برخی دیگر قهرمان معنی کرده اند. در خیلی از منابع اسم کوروش خوار کننده دشمن (در مشاجره) معنی شده است. علاوه بر این معنی بخشنده و مراقب برای اسم کوروش آمده است.
به نقل از “یوستی” (ایران شناس آلمانی)، اسم کوروش از واژه “کورو” به معنی خور یا خورشید است. به نقل از بعضی منابع اسم کوروش از ریشه بابلی به معنی چوپان است. بنابراین شاید کورش به معنای خورشید باشد؛ “کور” که جزء اول آن است به معنی خور یا هور. شاید هم بخش نخست این واژه “کُر” به معنای رودخانه کُر باشد . در این صورت اسم کورش یعنی به بزرگی رود کُر. در روایت استرابو (کتاب ۱۵، فصل ۳، بند ۶)، نام کوروش بزرگ در آغاز “آگراداتس” بود و “کوروش” نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از نام رود “کُر” در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد.
کوروش یا کورش
نوشتن صحیح اسم کورش
درباره نگارش اسم كورش و نوشتن آن به شکل كوروش و یا کورش بین خیلی ها اختلاف نظر هست. از نظر تلفظی چون حرف واو دوم با صدای ضمه (اُ) خوانده می شود شاید نوشتار اسم اسم پسرانه اصیل زیبا به شکل کورش درست تر باشد. اما در لغت نامه دهخدا کورش به هر دو شکل آمده است. به لحاظ تلفظی شاید اگر به شکل کورش نوشته شود بهتر باشد و به لحاظ معنا (دهخدا)، نگارش به شکل کوروش مناسب تر.
اسم کوروش در ثبت احوال ایران
حدود دو سال پیش، به مدت دو هفته اسم کوروش (کورش) از لیست نام های ثبت احوال حذف شده بود. اما با پیگیری های تیم نامفارسی و بسیاری از ایرانیان عزیز این نام به فهرست نامهای مورد تایید ثبت احوال بازگشت. البته باید اضافه کنیم که دلیل این اتفاق را مشکل سیستمی ذکر کردند.
كوروش اول: شاه انشان (ایلام) [قرن ۷ پیش از میلاد]، نیای کوروش بزرگ، که پس از تسخیر سرزمینش به وسیله آشور بانیپال، خراجگزار وی شد [۶۳۹ پیش از میلاد].
كوروش بزرگ: شاه [۵۵۹-۵۳۰ پیش از میلاد] و بنیانگذار شاهنشاهی ایران. او آخرین شاه ماد را برانداخت [۵۵۰ پیش از میلاد] ولیدی [۵۴۷ پیش از میلاد] و بابل [۵۴۰ پیش از میلاد] را تسخیر کرد.
کوروش کوچک: پسر داریوش دوم، مدعی برادر خود اردشیر دوم در جانشینی پدر. در سال ۴۰۱ پیش از میلاد به یاری مزدوران یونانی روانه جنگ با اردشیر شد، ولی از او شکست خورد و کشته شد.
فراوانی اسم کوروش در ثبت احوال ایران
تعداد اسم کوروش در ایران، طبق آمار ثبت احوال ایران حدود ۶۰٫۰۰۰ نفر اعلام شده است.
اسم کوروش به زبان های مختلف
کوروش در لاتین به شکل Cyrus نوشته می شود و سایروس خوانده می شود. در واقع نام سیروس شکل دیگر اسم كورش هست.
اسم کوروش به ایتالیایی
بر اساس اطلاعات برگرفته از مترجم گوگل: کوروش (کورش)، در ایتالیایی به شکل Ciro نوشته می شود. از دوستان مسلط به زبان ایتالیایی نیز درخواست می شود تا اگر اطلاعات دقیقی در این مورد دارند در قسمت نظرات بنویسند.
اسم کوروش و کورش در لغت نامه دهخدا
کورش در لغت نامه:
برای “كورش” تمامی معانی ای که در بالا (ثبت احوال) گفتیم آمده است و در واقع معانی ارائه شده در ثبت احوال برگرفته از کتاب لغت نامه دهخدا: کورش هست.
کوروش در لغت نامه:
کوروش (اِخ) رجوع به کورش کبیر، کورش کوچک و کورش اول شود.
[ کورْ وَ ] (ق مرکب) کوروار. مانند کور. چون کوران. همچون نابینایان: کوروش قائد و عصا طلبی بهر این راه روشن و هموار.هاتف. و رجوع به کوروار شود.
به همین دلیل شاید نوشتن نام کورش به این شکل، یعنی “کورش” برای جلوگیری از ایجاد ابهام درست تر باشد.
اسم های شبیه (هم خانواده) کوروش
البته اصطلاح هم خانواده اصطلاح درستی برای نام های مشابه با کورش نیست اما تعبیری هست که خیلی از دوستان دارند و بیان می کنند. در ادامه اسامی دختر و پسر شبیه نام کوروش را می بینید:
بنا به درخواست همراهان ترک زبان عزیز NameFarsi.com در مطالب قبلی وبسایت اسم های ترکی دخترانه را قرار دادیم و در این قسمت نام های ترکی (تورکی) پسرانه را به ترتیب حروف الفبا قرار می دهیم. شایان ذکر است که اسم های ترکی (آذری) جز نام های مرسوم در ایران زمین هستند و دیگر قسمتی از اسامی ایرانی اصیل محسوب می شوند. اسامی مثل الناز یا آیناز اسم هایی هستند که در کشورهای ترکیه و آذربایجان کاربرد ندارند و از اسم های مرسوم در ایران بین تورک زبانان و چه بسا فارس زبانان هم هستند. همانطور که زبان ترکی و آذری از زبان ها و گویش های مرسوم در ایران است.
زیباترین اسم های ترکی پسرانه
منتخب اسامی ترکی پسر را در ویدیوی زیر ببینید :
در ادامه لیست کامل اسامی پسر ترکی با معانیشان را ببینید:
اسم تورکی پسرونه
در ادامه لیست کامل اسامی تركي پسرانه را قرار داده ایم. اگر احیانا نام توركي پسری را در لیست زیر ندیدید در قسمت نظرات بنویسید تا در اسرع وقت به لیست اضافه کنیم.
لیست نام های زیبای ترکی پسر
اسم پسر ترکی با آ
آباقا: عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن)
آبانوز: درخت آبنوس.
آتا: مرد اولاددار، صاحب فرزند، پدر، اجداد، نیاکان، عنوانی برای مردان سالخورده در خور حرمت.
آتابک: دایه، مربّی
آتابَی: دایه، مربّی، لَلِه
آتاش: اداش، همنام.
آتاکان: کسی که خون پدری در او در جریان است.
اسم آتامان یعنی فرمانده، رهبر، سرگروه، سرکرده.
آتان: پرتاب کننده
آتای: شناخته شده، بارز، آشکار و معلوم
آتایمان: شهیر، معروف
آتحان: کسی که بدن استوار واندام محکمی دارد.
آتلی: شناخته شده، مشهورشده، کسی که اسب داشته باشد.
آتون: جسور، دلیر و قهرمان.
آتیق: جسور و دلیر، مشهور، نیرومند؛ چالاک
آتیلا: مشهور، شناخته شده
آجار: مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
آجاراٶز: راستگو، پایبند به عهد و پیمان
آجاسوی: اجداد نیرومند، نیاکان شهیر و شناخته شده.
آجارمان: باغیرت
آجای: آنکه قادر به مباحثه باشد، سخنگو، دستگیر کننده، راه گشاینده.
آجلان: کسی که ازخود غیرت نشان دهد.
آجونال: به اندازۀ دنیا، احاطه کننده و دربرگیرندۀ هر چیز.
آچیق اَل: جوانمرد، نیک خواه، مردانه.
آدا: خشکی که هرچهارطرفش راآب فراگرفته باشد، جزیره
آدار: جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع
آداش: دارای نام مشترک، دوست و رفیق، صداقت داشتن، هم کلام بودن
آداق: مالی که بخشش آن در قبال برآورده گشتن حاجتی وعده داده شود (نذر)
آدال: مشهور شده
آدالان: شناخته شده، صاحب شٲن و شهرت
آدای: به معنی نامزد برای ازدواج، کاندیدا برای امور انتخاباتی
آغایار: بزرگ و شایسته حرمت، رفیق صادق، دوست، محبوب
آفشین: لباسی که به هنگام رزم پوشند، نیزه.
آک بولوت: ابرسفید رنگ
آک پای: سهم ویا بخش خالی ازهر گونه حرام، سهم حلال
آکای: ماه تابان و روشن
آکتان: سپیده، وقت طلوع خورشید در سحرگاهان، میدان، فضای باز.
آکتای: مایل به سفیدی، شبیه رنگ سفید
آک دنیز: دریای مدیترانه واقع در جنوب غرب کشورترکیه
آک شیت: خورشید، نور آفتاب دارای صورتی نورانی، آنکه سیمایش نورانی و دوست داشتنی است.
آلا: دارای رنگ های گوناگون و مختلط، رنگارنگ
آلاتان: به سرخی گرائیدن و یا روشن شدن افق در سحرگاهان
آلاز: شعله، اخگر، برافروختن و سرخ گشتن
آلاو: شعلۀ آتش
آلپ: قهرمان، دلاور، پهلوان، ماهر، جسور، شجاع، جوانمرد. اسم زیبای ترکی
آلپ آیا: دلاور و جنگجوی مقدّس
آلپار: دلیر، سربازجسور، مرد شجاع
الپ سو: سپاه جسور، قشون بی باک، سرباز شجاع
آلپ سوی: آنکه از سلاله ونسل قهرمانان باشد، دارای نیاکان واجداد دلیر.
آلپ کارا: پهلوان نامدار، قهرمانی که مایۀ ترس سایرین است، جسور.
آلپمان: شخص جسور، شجاع، قهرمان
آل تاچ: تاج درخشان، تاج برّاق ودرخشنده
آلتای: طلا، نگین سنگی، باارزش،اصول، روش، تدبیر، همی چنین به معنی درختستان و یا بیشه زار مرتفع، کوه بلند و رفیع هم هست.
آلتون: طلا
آلتونجو: زرگر،طلافروش
آل سوی: دارای اصل و نسب نیکو، آنکه ریشه واجدادش نجیب اند
آلقان: ستودن و تمجید کردن، به شهرت رساندن، خوشبخت ساختن، فاتح، ضبط کننده
آلقو: از اسامی کهن است، کلاً وتماماً، همه، یکپارچه
آلقین: محکوم کردن، متّهم نمودن، تجمّع، دریک جا جمع شدن
آلیشیک: عادت کرده، خو گرفته، به معنی آنچه که شعله ور گشته و به سرخی گراید نیز هست.
آنار: نامی است بسیار کهن، به خاطر آورنده
آند: قسم، دلیلی برای ابراز و اثبات صداقت کلام
آنلار: فهمیده، درک کننده
آنیت: مجسّمه، تندیس یادبود
آنیل: معروف، نامدار، نامی، به خاطر آورده شدن (در ثبت احوال اسم ترکی دخترانه است.)
آوجی: شکارچی، صیّاد
آیاچی: محافظت کننده، حامی و پشتیبان، دلسوز و غمخوار
آیاز: از اسامی کهن، معنی اسم: تمیز، روشن، شب زمستانی بسیار سردی که آسمانش صاف ومهتابی باشد.
آی بار: براق، درخشان نورانی و درخشان همانند ماه، با هیبت، ترسناک
آی بَرک: درخشان همانند ماه، استوار و بی نقص، نیرومند، پایدار و باوقار
آی دَنیز: «آی» و «دنیز». دنیز خود به تنهایی نام دخترانه ترکی است: معنی دنیز.
آیدین: روشن، واضح، درخشان، آشکار
آیقین: آنکه از فرط علاقه مدهوش گردد، حیران، شیدا، عاشق
آی کاچ: ناطق، سخنگو، خواننده، شعر، شاعر
آیما: به خود آمدن، بیدار شدن
آیماز: غافل، بی خبر، بی رنج و غصّه
اسم پسر ترکی با ا (الف)
ائرتَن: شفق، صبح هنگام، فجر
ائرکین: آزاد و رها، مستقل
ائریشمَن: آنکه به هدفش رسد، نائل آینده، هم چنین به معنی ملحق شونده
ائل: خلق، جماعت، انسانها، دولت، سرزمین وولایت، = ایل
ائل آرسلان: شیر ایل و طایفه، جوانمرد و جنگاور میهن
ائل آلان: فتح کنندۀ ممالک، کشور گشا
ائل اوغلو: پسرایل وعشیره، اولاد وطن، پسربیگانه، غریبه، نا آشنا
ائلبارس: پلنگ ایل (به مجاز قوی ایل و مردم)
ائل باشی: رئیس و رهبر ایل، مدیر و راهنمای قوم و طایفه، والی
ائل تَن: متناسب و سازگار با ایل و قبیله، تابع عادات و رسوم و آئین های متداول در ایل.
ائل دار: دارای ایل وسرزمین و مملکت، ایلی که جا ومکانی دارد، صاحب و حاکم قوم و خلق.
ائل داش: هم ملیّت، هم نژاد
ائل سئوَن: دوستدار میهن وقوم، خواهان خلق ومرز وبوم
ائلسس: ندای ایل، ندای خلق
ائلشاد: حکمران ایل، شادی وسرورمردم
ائل شَن: مسرور وشاد شونده به همراه طایفه و ایل، مایه شادی وسعادت خلق، خوشحال و شاد کننده.
ائلمان: سمبل ونشانۀ ایل، همانطور که در اینستاگرام نام فارسی هم گفتیم ائلمان، این اسم زیبای ترکی پسرانه به معنی مانند مردم هم هست.
ائل میر: آقاوسرورایل، امیروراهبرورئیس طایفه وخلق
ائل یار: دوستدار قوم، یاور وپشتیبان ملّت
ائلیاز: بهارایل، مایۀ خرّمی ونشاط سرزمین
ائلیگ: حکمران، پادشاه
ائوگین: همراه با تعجیل، بدون تأخیر، عجولانه
اَبروک: دارای ثبات و دیانت، صبور و استوار
اَتابک: دایه، مربّی
اَر: مرد، قهرمان، جوانمرد ودلیر، مورد اعتماد و مقید به کلام خویش (متعهد)
اَرال: قهرمان، آنکه جوانمرد وشجاع باشد
اَرتاج: قهرمان تاجدار
اَرتاش: جوانمرد
اَرتان: مرکب است از دو کلمه «ار» و «دان» یعنی صبحگاه، سپیده دم، هنگام شفق؛ اسمی که خیلی ها آن معادل آرتان و نام فارسی می دانند و نام برادر داریوش هخامنشی نیز بوده است.
اَرتایلان: زیبا، ظریف و باطراوت، جوان خوش قد و قامت.
اَرتَک: همچون مرد، همانند قهرمانان
اَرتَم: ادب و تربیت، ارکان، درک و شعور
اَرتوران: قهرمان توران زمین، جوانمرد و پهلوان توران، تورانی
اَرتوز: انسان راستین، قهرمان حقیقی
اَرچئویک: بسیار جلد وچالاک، تند وتیز، جوانمردی که سریع بجنبد.
اَرچین: دارای ناموس وشرف، پهلوان و قهرمان حقیقی، جوانمرد واقعی
اردالان: کسی که سریع ضربه می زند؛ شبیه اسم اردلان که اسم کردی پسرانه است و معنی موبد، پرهیزکار و جایگاه موبدان دارد.
اَردَم: شایستگی، فضیلت، راستی
اَرَز: سکوت و آرامش، خوشبختی، لذّت
اَرسان: شهیر، معروف وشناخته شده؛ شبیه اسم آرسن است که ریشه عبری و پهلوی دارد.
اَرسَل: دلیر همچون پهلوان
ارسلان: شیر دلاور (=آرسلان)
اَرسومَر: قهرمان سومری، مردی که از تبار سومریان باشد.
اَرسوی: آنکه ازتبار و نسلی قدرتمند و جوانمرد باشد.
اَرسین: قهرمان و جسور باشد، مرد باشد؛ جالب است بدانید اسم آرسین یک نام زیبای ایرانی نیز هست به معنی پسر آریایی.
اَرشاد: حکمران دلاور
اَرشان: دلاور نامدار، جوانمرد شهیر؛ اسم آرشان در فارسی به معنی بسیار دانا است.
اَرشَن: خوش بخت واقبال، شادمان
اَرکال: بیانگر آرزوی جسارت و دلاوری است.
اَرکوت: انسان خوش یمن و مبارک
ارگون: دلاور وقهرمان زمانه
اَرگونَش: جوانمرد خورشید، مرد آفتاب
اَرگیل: جوانمردان ودلاوران، مردان
اَرَم: خواسته و آرزو، رضایت داشتن
اَرمان: مرد جسور و بی باک، قهرمان
اَرونات: انسان با نظم وترتیب، بااخلاق
اَرییلماز: بی امان، استوار و باصلابت؛ لیست کامل اسم های ایرانی در NameFarsi.com
اَزَگی: نغمه، آواز، آهنگ یا ملودی، مقام موسیقی، اصول وشیوه
اَژدر: اژدها، قوی و قدرتمند، مهیب و ترسناک، جسور
اسلان: = اصلان. شير، شير بيشه.
اَفشار: آنکه کاری راسریع وصریح انجام و مشکلی را حل نماید،نام یکی از بیست و چهار طایفه اوغوزها
اَمراح: دوست داشتن، شیفته و واله گشتن، عاشق و شیدا شدن
اَمران: دوست داشتن، حُبّ،رفاقت کردن
اوبچین: اسلحه
اوجامان: بلند مرتبه ومعظم
اوچار: آنکه قادر به پرواز کردن باشد
اوچکان: پرواز کننده
اوچکون: جرقه یا ریزۀ آتش
اوچمان: خلبان، پرواز کننده و اوج گیرنده
اورآلتای: شبیه به تپه، نظیر قلعه
اوراز: هدیه، بخت، طالع
اوراقان: جنگ جو، ستیزکننده
اورال: تپّه دار، مکانی مرتفع نظیر تپّه
اورام: محله، راه عریض وپهن
اوران: ندا،آوا قول والتزام، هنر
اورتاچ: قسمت،سهم،بخش
اورخان: خان قلعه و دژ،خان اردو گاه، خان شهر
اورشان: نبرد، ستیز ومبارز، نزاع طلب
اورقا: درخت بسیاربزرگ وتناور
اورکمَز: بی باک ونترس، جسور
اورکوت: دژ یا قلعۀ مقدس، اردوگاه مقدس، استحکام شریف
اورکون: ساختن مسکن برای خویش، ایجاد اقامتگاه
اورمان: بیشه، جنگل
اوروز: هدف، بخت، طالع
اوروش: نبرد، ستیز، جنگ، محاربه
اورون: تخت وتاج، مکان خصوصی وشخصی، مقام و رتبه ای والا
اوزان: شاعر مردمی، عاشیق
اوزتورک: ترک توانا و مجرب، شخص بسیارزیبا، انسان قدرتمند و نرم خوی
اوزحان: خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته، خان رستگارشده
اوزگون: متأسف گشتن، معذّب شدن
اوزمان: بالغ شده، تکامل یافته، بزرگ شده، رسیده، متخصص، خبره واهل فن
اوزه ک: الماس، جواهر
اوسال: عاقل،مثمرثمر،باتدبیرمحتاط
اوغان: خداوند، قادر، حکمران، خدای صلح و آشتی، قوی و نیرومند، کائنات
اوغلا: جوان، جسور، قهرمان، جوانمرد
اوغوز: نخستین شیری که ازسینه مادرتراوش میشود؛ یا همان آغوز، پاک آفریده، انسان ساده عادی
اوفلاز: بسیارزیبا، نفیس، نجیب
اوفلاس: مرتفع، جسور،جوانمرد،بی باک
اوقتای: اوکتای
اوکار: پرنده ای است ماهی خوار با کاکلی به شکل تیر یا پیکان برسرش
اوکتام: مغرور، باوقار ومتین
اوکتای: نظیرتیر، قوی وقدرتمند، خشمگین
اوکسال: منسوب به تیر،همانند تیر
اوکمان: کسی که همچون تیرسریع وتیزتند حرکت کند
اولقون: بالغ ورشید، رسیده
اولوتورک: ترک بزرگ، ترک قدرتمند
اولوجا: بزرگ، تاحدودی قدرتمند ونیرومند
اولوسیار: یارویاورملّت
اولوشان: مشهور، دارای نام و شهرت
اومار: چاره، علاج، امید
اوموتلو: امیدوار، آرزومند، منتظر
اومود: آرزو، توقع، امید
اومید: آرزو، آمال و خواسته
اونال: صاحب نام، دارای شٲن ومنزلت؛ شباهت آوایی و معنایی به اسم آنیل دارد.
اونای: مناسب، کارآمد، پسندیدن
اون تورک: ترک شهیروسرشناس، ترک پرآوازه
اونساچ: اسم ترکی به معنی آنکه آوازه ونامش فراگیر باشد
اونلواَر: مرد سرشناس، جوانمرد صاحب نام
اونور: باعظمت، افتخار، اعتبار و سربلندی، نیرومند
اویار: متناسب، مطابق، نظیر
اویقار: پیشرفته و متمدّن، متعالی
اویقان: متناسب با چیزی یا کسی، هماهنگ ومطابق
اویقو: تناسب، هماهنگی، تطابق
اویقور: دارای تطابق، متّفق
اویقون: متناسب،مطابق، هماهنگ
ایل آرسلان: شیرسرزمین و ایل، جسور وقهرمان
ایل آیدین: « ائل » و « آیدین »
ایل بای: والی، امیرولایت
ایلحان: پادشاه، حکمران، امپراتور
ایلدیریم: صاعقه، آذرخش، تند و تیز، رعد و برق
ایلقار: یورش، تهاجم، حمله، حرکت تند و تیز و عهد و پیمان
ایلقاز: سلسله جبالی در شمال آناتولی
ایلکین: اولین، نخستین، پیش ازهمه
ایمگه: خیال، تصوّر، نشان وعلامت
ایمیر: شفق، مقدّمه، بسیار نیکو وعالی
اینان: باور کردن، اطمینان نمودن
اینجه: چیزی که باظرافت و زیبایی بر رویش کار شده باشد، نفیس
اٶتکم: از خود راضی، متکبّر، کلّه شق و مغرور، مرد پردل وجراَت
اٶتکون: برتر، مقاوم و پایدار
اٶجال: انتقام گرفتن، تلافی نمودن
اٶدول: انعام، بخشش وارمغان
اٶرگین: تاج وتخت، تخت سلطنت
اٶزآک: سیّار، جاری شونده
اٶزال: خالص، خاصّ،عصاره، مایه
اٶزبایار: بزرگترین ؛عالی ترین
اٶزبیر: تک، یگانه، واحد
اٶزَت: خلاصه، چکیده و مختصر
اٶزتک (اُزبَک): جسور، دلاور و پردل
اٶزتورک: ترک مادرزاد و خالص، ترک عزیز و دوست داشتنی
اٶزداغ: متین وباوقار همچون کوه
اٶزگور: آزاد، رها، مستقل، غیر وابسته
اٶزمان: نزدیک به خود، گرامی، با شخصیت
اٶکتَم: مغرور، کله شق، جسور
اٶکتو: مدح وستایش، تعریف و تمجید
اٶکمَن: بسیار ذکاوتمند، مرد عاقل
اٶگون: درک کننده، دقیق،وهله یا نوبت
اٶگونچ: شٲن وشرف، مدح و ستایش
اٶلچَن: سنجیده
اٶلمز: فناناپذیر، جاودان
اٶنال: به پیش آمدن، به عنوان رهبر وجلوه دار
بودن، پیشگویی نمودن
اٶنجَل: پدران ونیاکان که پیش تر می زیسته اند، گذشتگان، راه گشا
اٶندَر: رهبر، جلوه دار، راهنما، لیدر
اٶنَری: عقیده و طرز فکر، پیشنهاد
ادلار
امره
الشن
الوین: سرآمد ایل و طایفه
الیاد: به یاد اید، یاد ایل
الین (اسم دخترانه ترکی به معنی هم نژاد، هم خون؛ برخی این اسم را اسم پسرانه ترکی می دانند، اما در بیشتر منابع نام ترکی برای دختر ذکر شده است.
آیدین: اسم زیبای پسرانه همانطور که در قسمت اسم های پسر با آ گفته شد اسم آیدین به معنی شفاف، درخشان و درخشان چون ماه است.
آیهان: آیخان (آی + خان) پادشاه ماه؛ از نظر آوایی مشابه اسم ویهان فارسی.
سانلی: لایق حرمت وگرامی داشت، از اسم های محبوب در اینستاگرام NameFarsi
ساوورال: آنکه برسخن وقول خویش پایبند باشد.
سایان: کسی که به سایرین احترام گذارد، درخورحرمت، برخی ریشه اسم سایان را کردی نیز می دانند. البته کم نیستند اسم های ایرانی که ریشه ترکی، کردی و فارسی و … دارند اما اکثرا معنی یکسانی دارند.
سای دام: شفّاف،عاری ازعیب و نقص
سایمان: حسابدار، محاسب
ساییل: محترم، گرامی، معتبر
سنجر: سَنجَر: نشاندن و شکافتن، غلبه کردن و فائق آمدن.
سولدوز: ستارۀ آب، نام قدیمی سیّارۀ عطارد یاتیر
سونگو: سرنیزه تعبیه شده دردهانۀ لولۀ تفنگ، زوبین، نیزه کوچک
سٶنمَز: همیشه روشن وشعله ور، آنکه تا ابد بسوزد و پرتو افشانی کند.
سهند: اسم محبوب ترکی برای پسر، سهند نام کوهی است مشهور در ولایت آذربایجان نزدیک تبریز، برخی اسم سهند را محکم و پا برجا معنی کرده اند.
اسم پسر ترکی با ش
شاکیر (شاکر): شکرگزار
شانار: نام دارو شهیر، پراُبُهّت
شانال: صاحب نام وجاه، شهیر
شانلی: مشهور و صاحب نام، دارای شٲن وشهرت، صاحب رتبه و مقام، اسم ترکی زیبا
شاهلار: سلاطین، حکمرانان، پادشاهان
شاهین: پرنده ای شکاری و تیز با منقار کوتاه کج و اگر اهلی گردد درشکارمورد استفاده قرار می گیرد.
شَن سوی: کسی که ازنیاکان و تباری خوشبخت باشد.
شوبای: مرد قوی و سالم و استوار
شیراوغلان: پسری نظیرشاه
شیمشَک: صاعقه، رعد و برق، آذرخش
اسم پسر ترکی با ق
قاپلان: پلنگ
قاچای: دونده، جَلد و تند و تیز
قاراتان: قبل از سپیده دم، پیش ازشفق صبح، قبل از طلوع آفتاب
مَحَمَّد: = محمد که ریشه البته عربی دارد، اما در ترگی تلفظش کمی متفاوت است، به معنی ستوده، بسیار خوشایند، پسندیده.
موتسان: کسی که خوشبخت و سعادتمند محسوب می شود.
اسم ترکی پسر با ن
نورپاشا: پاشای نورانی
نویان: سرکرده، فرمانده، شاهزاده، اصیل زاده، نجیب صاحب اصل و نسب؛ اسم نویان از اسامی محبوب پسرانه.
اسم ترکی پسر با و
وورغون: دلباخته و شیفته، مفتون، شیدا، فریفته و واله گشته.
وولکان: کوه آتشفشان
اسم ترکی پسر با ی
یئتکین: تکامل یافته، بالغ شده، مجرّب.
یئنَر: غالب، پیروز و چیره
یئنیلمَز: آنکه هرگزشکست نخورده، ملغوب نگردد، صاحب دیانت.
یاربَی: دوست و یاور بیک و آقا
یاردیمجی: کمک کننده، مدد دهنده
یارقی: عدالت، رٲی و حکم، شعور
یارقیچ: حاکم، قاضی، داور
یازقی: سرنوشت، بخت و طالع، تقدیر
یاشا: زنده باد، مجازا یعنی زنده، زندگی.
یاشار: عمرکننده، زندگی کننده، اسم محبوب در ایران. بررسی کاملتر: اسم یاشار.
یاشموت: جوان خوش یمن و مبارک و خجسته، خوش بخت و اقبال.
یاغیز: سیاه، مایل به سیاهی،خاک
یاکار: سوختن، شعله ور گشتن
یاکان: سوزاننده، آتش زننده
یالچین: صخره بسیار محکم و مقاوم و راست، صخره قائم و تیز
یالمان: تپّۀ قائم و تیز، قلۀ کوه
یالین: شعله، درخشان، درخشش آذرخش.
یامچی: نامه رسان، چاپار، پیک، قاصد.
یانار: شعله ور، آتش افشان، آتشین.
یورد: وطن، سرزمین، مملکت یا ولایت.
یوکسَک: والا، بلند، فوق، عالی.
یولاچ: رهبر، راهنما، ایلچی، پیامبر.
یول بارس: پلنگ
ییگیت: جوانمرد، جسور، شجاع. همانطور که در بالا نیز دیدید خیلی از اسم های ترکی پسرانه معنی جسور دارند.
ییلماز: انصراف ناپذیر، کسی که از گفته اش عدول نکند، بی باک.
یٶنتَم: مِتُد، روش و اصول، قاعده
اگر احیانا اسم پسر ترکی مد نظر دارید که در لیست بالا قرار ندارد، در قسمت نظرات به همراه معنی درج نمایید تا در لیست کامل اسم های ترکی NameFarsi.com قرار گیرد.
تبادل نظر درباره اسم