بهرام

معنی اسم بهرام

بهرام

معنی، ریشه و فراوانی (تعداد) اسم بهرام در ثبت احوال ایران

همه چیز درباره اسم بهرام

معنی بهرام

بهرام به چه معناست؟ Bahram Name Meaning

بهرام یعنی: پیروزی. معانی شکننده سدها و موانع و پیروز بر موانع از این اسم قابل تعبیر هست. معادل وهرام و ورهرام در فارسی میانه است. قسمت اسم پسرانه با و را ببینید در این باره توضیح داده ایم. در ایران باستان، به روز بیستم هر ماه، بهرام می‌گفتند و روز های سه شنبه را بهرام شید می نامیدند.

بهرام از اصیل ترین اسامی پسرانه ایرانی است. اسمی که در جای جای تاریخ ایران زمین وجود داشته است. نام شخصیت های مختلف بوده و  در اشعار شعرای فارسی زبان ایران باستان بارها آمده است. علاوه بر این، بهرام معادل مریخ هست و از جمله اسم های ایرانی در منظومه خورشیدی. بهرام این اسم اوستایی پسرانه از اسامی شاهنامه ای نیز می باشد.

بهرام

ریشه اسم بهرام

ریشه نام بهرام فارسی و در واقع اوستایی است و یک اسم اصیل ایرانی محسوب می شود. گویند که در ایران باستان بهرام یا وَرَثْرَغْنه ایزد جنگ و جنگاوری بوده و همکار میترا ایزد پیمان و خورشید و ایزد نور و باروری می‌باشد. پیش از هخامنشیان و پس از آن ایزدان و ایزد بانوان بسیاری وجود داشتند که عبارتند از مهر، آناهیتا، بهرام و تیشتر.

بهرام شاه

بهرام نام چندین پادشاه ایرانی، از جمله بهرام یکم یا بهرام اورمزد، از دودمان ساسانی بود که به‌مدت سه سال، از ۲۷۱ تا ۲۷۴ میلادی فرمانروایی کرد.

نام دیگر بهرام

اسم دیگر بهرام، مریخ (عربی / یونانی) و در انگلیسی مارز Mars هست.

عکس اسم بهرام با معنی:

معنی اسم بهرام
عکس اسم بهرام با معنی

❤️ در ادامه بررسی کامل اسم بهرام را خواهید دید.

اسم بهرام در شاهنامه

بهرام از جمله نام های پسرانه در اشعار فردوسی بوده است.

اسم بهرام در ثبت احوال

فراوانی اسم بهرام در ثبت احوال ایران

تعداد اسم بهرام در ثبت احوال ایران به طور دقیق نامشخص هست. اما بهرام از نام های با فراوانی متوسط در ایران است و رشد فراوانی این نام اصیل ایرانی منفی است. یعنی در سال های روبرو شاهد کاهش چشمگیر فراوانی این نام در ایران خواهیم بود.

معنی اسم بهرام در ثبت احوال ایران

بهرام: ۱- به معنای «در هم شکننده مقاومت»؛ ۲- (در گزارش پهلوی اوستا، varhrān،varhrām،vahrām) به «پیروزگر» برگردانده شده؛ ۳- (در نجوم) مریخ؛ ۴- (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران؛ ۵- (در قدیم) در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موكل بر مسافران و روز بهرام است؛ ۶- (در آیین زرتشتی) پاسدار پیروزی و عهد و پیمان است؛ ۷- (اَعلام) (در شاهنامه) ۱) از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو، فرزند گودرز برادر گیو است که به دست تژاو تورانی کشته شد. ۲) نام چند تن از شاهان ساسانی، بهرام اول [۲۷۳-۲۷۶ میلادی] فرزند شاپور اول ساسانی و چهارمین پادشاه ساسانی؛ بهرام دوم [۲۷۶-۲۹۳ میلادی] پنجمین پادشاه ساسانی فرزند بهرام اول؛ بهرام سوم [۲۹۳ میلادی] ششمین پادشاه ساسانی فرزند هرمز اول؛ بهرام چهارم [۳۸۸-۳۹۹ میلادی] سیزدهمین پادشاه ساسانی مشهور به كرمانشاه؛ بهرام پنجم [۴۲۰- ۴۳۸ میلادی] مشهور به بهرام گور پانزدهمین پادشاه ساسانی.

اسم بهرام در شاهنامه فردوسی

خروش سواران و اسبان بدشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت

و فردوسی در اشعار دیگر از بهرام این چنین می گوید:

چو شد روی گیتی بکردار قیر / نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر

همی بود تا روز بهرام بود / که بهرام را آن نه پدرام بود

اسم بهرام در لغت نامه دهخدا

بهرام در کتاب لغتنامه دهخدا معنی شده و است و به عنوان اسم خاص چندین بار به این نام اصیل ایرانی اشاره شده است:

بهرام = [ بَ ] (اِ) نام روز بیستم از هر ماه شمسی. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (رشیدی) (انجمن آرا) (جهانگیری): نگه دار از ماه بهرام روز برو تا در مرو گیتی فروز. فردوسی.  ای روی تو بخوبی افزون ز مهر و ماه بهرام روز باده و بهرام رنگ خواه. مسعود.

|| نام ماه شمسی. (رشیدی). || گل کاجیره، که بعربی عصفر خوانند. (برهان). || (اِخ) نام ستارهٔ مریخ که مکان او آسمان پنجم است و اقلیم سوم را به او منسوب کنند. (برهان) (آنندراج).

نام ستارهٔ مریخ که بر فلک پنجم است. (غیاث) (جهانگیری) (انجمن آرا). ستارهٔ مریخ. (رشیدی): بلند کیوان با اورمزد و با بهرام ز ماه برتر خورشید و تیر با ناهید. ابوشکور. چشمهٔ آفتاب و زهره و ماه تیر و برجیس و کوکب بهرام. خسروی. حسودانت را داده بهرام نحس ترا بهره داده سعادت زواش. اورمزدی. برید لشکرش ناهید و هرمز ز پیش لشکرش بهرام و کیوان.دقیقی. مه و خورشید با برجیس و بهرام زحل با تیر و زهره بر گرزمان. دقیقی. سخاوت تو ندارد در این جهان دریا سیاست تو ندارد بر آسمان …

اسم بهرام به عنوان اسم خاص در فرهنگ و تاریخ ایران:

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام فرشته ای است که محافظت مردم مسافر حواله بدوست و امور و مصالحی که در روز بهرام واقع میشود به او تعلق دارد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). نام ملکی است که امور روز بهرام بدو متعلق است و محافظت مسافران میکند. (رشیدی).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام پهلوان ایرانی در زمان کاوس. پسر گودرز. (ولف): چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۲ ص ۳۵۰). چو فرهاد و خراد و برزین و گیو سرافراز بهرام و گستهم نیو. فردوسی (ایضاً ص ۳۷۱).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) پسر زراسب که یکی از نجبای زمان لهراسب بود. (ولف): زریر سپهبد سپه را براند نه بهرام گردنکش و خود براند. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۶ ص ۱۴۸۹). ز تخم زرسپ آنکه بودند نیز چو بهرام شیراوژن و ریونیز. فردوسی (ایضاً ص ۱۴۸۸).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام یکی از سلاطین اشکانی و لقبش اردوان بزرگ بود. (ولف). پادشاه اشکانی پسر هرمز و ملقب به روشن. (مفاتیح یادداشت بخط مؤلف): چو زو بگذری نامدار اردوان خردمند و بارای و روشن روان چو بنشست بهرام از اشکانیان ببخشید گنجی به ارزانیان. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۷ ص ۲۳، ۲۲ و ۱۹).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام پادشاه ایران پسر هرمز شاپور بود. (ولف). پسر هرمز پسر شاپور پسر اردشیر بابکان یکی از پادشاهان ساسانی ملقب به بردبار. (مفاتیح یادداشت بخط مؤلف): کنون کار دیهیم بهرام ساز که در پادشاهی نماند او دراز چو بهرام بنشست برتخت زر دل و مغز جوشان ز درد پدر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۷ ص ۳۰۱۵).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) پادشاه ایران پسر بهرام. (ولف): یکی پور بودش دلارام بود ورا نام بهرام بهرام بود. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۷ ص ۳۰۱۷).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام موبد انوشیروان که بهرام آذرمهان نیز گویندش. (ولف): میان تنگ خون ریختن را ببست به بهرام آذرمهان یاخت دست. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۸ ص ۲۵۷۴).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) یکی از نجبای ایران و معاصر هرمز پسر بهرام که نژادش به سیاوش میرسد. (ولف): بیائیم با تو براه دراز بنزدیک بهرام گردن فراز. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۹ ص ۲۷۱۸).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام سردار معروف خسروپرویز است. (ولف): نه جای درنگ و نه راه گریز پس اندر همی رفت بهرام تیز. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۹ ص ۲۷۸۳).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام پادشاهی بوده است در عراق که او را بهرام گور میگفتند بسبب آنکه پیوسته شکار گورخر کردی و او پسر یزدجرد اثیم بود. گویند مدت چهار سال در ملک او کسی نمرد و پادشاهی او در دور زهره بود چه در زمان او ساز و نوا رواجی تمام داشت. (برهان). نام پادشاه عراق که بسیار عادل و سخی بود چون اکثر شکار گورخر میکرد او را بهرام گور گویند. (غیاث) (از رشیدی). نام پادشاهی بود ذوشوکت و مشهور به بهرام گور. (جهانگیری).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) نام سرلشکر هرمزبن نوشیروان، چون او بغایت لاغر و خشک اندام بود. (برهان). نام ندیم و امیر لشکر هرمزبن نوشیروان چون او بغایت لاغر و خشک اندام بود لهذا به بهرام چوبین مشهور شد. (غیاث). سردار سپاه هرمز که بهرام چوبین خوانند. (رشیدی): تو زرین بهره باش از تخت زرین که چوبین بهره شد بهرام چوبین.نظامی. با امل همراه وحدت چون شوی و چون شود مرد چوبین است با بهرام چوبین همعنان. خاقانی.
رجوع به شاهنامهٔ فردوسی چ بروخیم ج ۸ ص ۲۵۸۵ -۲۶۵۴ شود.

بهرام: [ بَ ] (اِخ) وهرام (پهلوی). بهرام یا وهرام نام چند تن از شاهان ساسانی است. (فرهنگ فارسی معین).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) بهرام اول، فرزند شاپور ساسانی و چهارمین پادشاه آن سلسله است. جلوس ۲۷۲، فوت ۲۷۶ م. || بهرام دوم پنجمین پادشاه ساسانی و فرزند بهرام اول است. جلوس ۲۷۶، فوت ۲۹۳ م. || بهرام سوم. ششمین پادشاه ساسانی فرزند هرمز اول در سال ۲۹۳ م. فقط چهار ماه سلطنت کرد. || بهرام چهارم. سیزدهمین پادشاه ساسانی مشهور به کرمانشاه. جلوس ۳۸۸ فوت ۳۹۹ م. وی پیمان صلح با تئودور امپراطور روم بست و در زمان او ارمنستان بین دو کشور تقسیم شد. (فرهنگ فارسی معین).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) ابن مافنه مکنی به ابومنصور. وزیر ابوکالیجاربن سلطان الدولةبن بهاءالدوله صاحب شیراز. وی حامی شعراء و ادباء و اهل علم بود و مؤلفین وقت کتب خویش بنام او می کردند و صلات وافره از وی می یافتند و از جمله حسن بن احمد الاعرابی المعروف بالاسود الغندجانیست که کتابهای خود را بنام این وزیر نوشت. وفات بهرام بن مافنه بسال ۴۳۳ هـ . ق. بود. (معجم الادباء چ مارگلیوث ص ۲۳).

بهرام: [ بَ ] (اِخ) ابن مردانشاه مؤید شهر نیشابور. یکی از نقله و مترجمین کتب فارسی بعربی است. (ابن الندیم).

اسم های مشابه بهرام

اسم دختر که به بهرام بیاد

نام های دخترانه بهار، بهاره، آرام، رها، نورهان، باران، بارانا و ماهور از جمله اسم های دخترانه متناسب با بهرام هستند.

اسم پسر که به بهرام بیاد

نام های پسرانه هورام، بهراد، بهامین، بهزاد، سهراب، باراد، اهورا، رهام، پرهام، شهرام و رامین از جمله اسم های پسرانه متناسب با نام بهرام هستند. قسمت اسم پسر با ب را نیز ببینید.

مشاوره اسم

اسم بهرام به انگلیسی

نام بهرام به انگلیسی با فونت زیبا برای پروفایل، عکس نوشته و اسمنوشته اسم بهرام Bahram.

Bahram
عکس اسم بهرام به انگلیسی

ابجد اسم بهرام

برای دیدن ابجد نام بهرام، قسمت محاسبه ابجد اسم را ببینید.

نظرسنجی اسم بهرام

اسم بهرام قشنگه؟

نظر شما درباره اسم بهرام چیست؟ آیا این نام را می پسندید؟ در قسمت نظرات دیدگاه خود را درباره این اسم زیبا بنویسید.

منابع

  1. وبلاگ نام فارسی، نوشته دکتر نیکزاد، مقاله ۲۸۷
  2. لغت نامه دهخدا | بهرام.
  3. بهرام یکم | ویکی پدیا.
5/5 - (13 امتیاز)

4 نظر برای “معنی اسم بهرام”

  1. اسم پدرم بهرام هست و به نظرم عالیه
    اصیل و زیبا و فراوانی کم

    2
    0
    1. اینجا خوب نوشتن درباره اسم بهرام کامل ببینید تاریخچه اسم رو بهرام نام اصیلی هست و خیلی از فامیلی ها در ایران بهرامی هست

      1
      0
  2. در دوران تحصیل فقط یک شعر با بهرام را در ذهن ما فرو کردند:
    بهرام که گور می گرفت همه عمر، دیدی چگونه گور بهرام گرفت

    2
    0
  3. این اسم با اون شعر بهرام که گور می گرفت همه عمر،… یادمون میفته همیشه

    0
    0

دیدگاه شما چیست؟ در کادر زیر بنویسید:

❤️دیدگاه شما تا دقایقی بعد از ارسال روی وبسایت قرار می گیرد.