Boys names with F

اسم پسر با ف

لیست نام پسر ایرانی با حرف ف

Boy names with F
اسم پسرانه با ف

فهرست کامل اسامی پسرانه با حرف ف که ریشه اوستایی، پهلوی، عربی و هندی دارند.

ردیف اسم ایرانی ریشه نام  معنی اسم
۱ فؤاد عربی دل، قلب.
۲ فائز  عربی  فایز، نایل، رستگار.
۳ فائض عربی فایض، آنکه فیض و منفعت می آورد.
۴ فاتح  عربی  پیروز. معادل نام پیروز که اسم پسرانه فارسی است می باشد.
۵ فاتک اوستایی، پهلوی معرب از پهلوی، نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی.
۶ فاران  عبری  معرب از عبری، موضع مغازه ها، نام دشتی که بنی اسرائیل در آن جا گردش می کردند.
۷ فارد عربی یگانه، تنها، تک، یکه. به نوعی معادل اسم فرید است که بیشتر در ایران شناخته شده است.
۸ فاروق  عربی  تمیز دهنده و فرق گذارنده، لقب عمر خلیفه دوم.
۹ فاضل عربی دارای فضیلت و برتری در علم.
۱۰ فاطر  عربی  آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم.
۱۱ فاطن عربی زیرک، دانا، آگاه.
۱۲ فایز  عربی  نایل، رستگار.
۱۳ فایض عربی فیض رسان، فایده بخش.
۱۴ فایق  عربی  فائق، دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیده.
۱۵ فتاح عربی گشاینده، از نام های خداوند.
۱۶ فتح الدین  عربی  پیروزی در دین.
۱۷ فتح الله عربی پیروزی خدا
۱۸ فتحعلی  عربی  مرکب از فتح (پیروزی) + علی (بلندمرتبه)، نام دومین پادشاه قاجار.
۱۹ فتوت عربی اسم پسرانه به معنی جوانمردی، بخشندگی، سخاوت.
۲۰ فخرالدین  عربی  سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم: فخرالدین اسعد گرگانی.
۲۱ فخرالملک عربی مایه سربلندی و افتخار سرزمین.
۲۲ فداک  عربی  نام روستایی در حجاز.
۲۳ فراست عربی زیرکی، هوشیاری، درک و فهم.
۲۴ فرام  عبری  معرب از عبری، تندرو
۲۵ فرانسیس انگلیسی آزاد، رها از قید و بند، فرانسیس باکن فیلسوف بزرگ انگلیسی. در حال حاضر این نام مورد تایید ثبت احوال ایران نیست.
۲۶ فراییم  عبری  معرب از عبری نام پسر یوسف (ع).
۲۷ فرج عربی گشایش در کار
۲۸ فرج الله  عربی  گشایشی از جانب خداوند
۲۹ فرجاد اوستایی، پهلوی فاضل و دانشمند.
۳۰ فرحان  عربی  شادان، خندان.
۳۱ فرحت عربی شادی، شادمانی.
۳۲ فرخ زات  اوستایی، پهلوی  صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت.
۳۳ فرخ یسار فارسی,عربی فرخ (فارسی) + یسار (عربی) دارای مال و ثروت خجسته و مبارک.
۳۴ فردان  عربی  یکتا، یگانه. معادل اسم فرید که آن هم اسم عربی است، می باشد.
۳۵ فرش آورد فارسی,عربی فرش (عربی) + آورد (فارسی)، فرشید ورد.
۳۶ فرشاسب  اوستایی، پهلوی  دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه.
۳۷ فرصت عربی زمان، وقت.
۳۸ فرض  عربی  آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شد باشد، پنداشتن، تصور، گمان.
۳۹ فرقان عربی جداکننده حق و باطل، نام سوره ای در قرآن کریم.
۴۰ فرقد  عربی  هر یک از دو ستاره فرقدین.
۴۱ فروهر اوستایی، پهلوی در دین زرتشت نام صورت غیرمادی مخلوقاتی که برای محافظت از آسمان فرود می آیند.
۴۲ فرهام  اوستایی، پهلوی  نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت.
۴۳ فرهود عربی پسر زیبا، مرد درشت هیکل، شتابزده، این اسم در لغتنامه دهخدا به عنوان نام عربی ذکر شده است.
۴۴ فرید  عربی  یکتا، یگانه، بی نظیر.
۴۵ فریدالدین عربی آن که در دین یگانه و یکتا است، نام شاعر و عارف نامدار ایرانی قرن ششم و هفتم، عطار نیشابوری.
۴۶ فریدالزمان  عربی  آن که در زمان خود یگانه و بی نظیر است.
۴۷ فریدون اوستایی، پهلوی از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش، به معنی دارای شکوهی اینچنین (باشکوه)
۴۸ فصیح  عربی  دارای فصاحت، ویژگی سخن روشن و آشکار و دور از ابهام اسم دخترانه
۴۹ فصیح الدین عربی دارای روشنی و فصاحت در دین
۵۰ فصیح الزمان  عربی  آن که در زمان خود در فصاحت از همه والاتر است.
۵۱ فصیح الملک عربی آن که در کشور خود در فصاحت از همه برتر است.
۵۲ فضل  عربی  برتری دانش، اخلاق، و هنر، لطف، توجه، رحمت.
۵۳ فضل الله عربی لطف و توجه خداوند.
۵۴ فضیل  عربی  دارای فضل.
۵۵ فکرعلی عربی آن که دارای فکر و اندیشه ای چون اندیشه حضرت علی (ع) است.
۵۶ فلق  عربی  سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم.
۵۷ فلک الدین عربی نام طایفه ای از کردان
۵۸ فور  هندی  از شخصیته ای کتاب شاهنامه، اسم پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی.
۵۹ فیاض عربی جوانمرد و بخشنده.
۶۰ فیض الله  عربی  لطف و محبت خداوند.
www.NameFarsi.com

لیست کامل اسم های فارسی پسرانه با حرف ف را نیز در ادامه ببینید. شامل فهرست جامعی از اسامی پارسی پسر با ف.

Iranian boy name

نام پسر فارسی با ف

اسم با ف
نام پسر با ف

به نظر شما کدامیک از اسم های پسرانه با حرف ف زیباتر هستند؟ در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

Boys name with F

نام پسر با ف

اسم پسر فارسی با حرف ف

اسم پسر با ف

اسامی پسرانه با حرف ف، از جمله محبوب ترین نام های پسرانه هستند. در زبان پارسی بسیاری از اسم های زیبای پسرانه اصیل با حرف ف آغاز می شوند. نام هایی مثل فرهاد، فریبرز، فرشید، فریمان و … از اسمهای زیبا، شیک و اصیل فارسی هستند. نام هایی با معانی زیبا، خوش آوا که متعلق به تاریخ ایران زمین هستند. در لیست جدول زیر اسم های پسرانه فارسی با ف (کامل ترین لیست اسامی) قرار دارند و در جدول صفحه بعدی اسامی پسرانه با ف، یعنی لیست نام های پسر ایرانی با ریشه کردی، ترکی، لری، اوستایی و … که با حرف ف شروع می شوند.

برخی از این اسم های پسر با ف، نام هایی هستند که در دهه ۵۰ و ۶۰ خیلی در ایران محبوب شدند. اسم هایی مثل فرهاد، فرزاد، فریبرز و فرامرز از این دسته نام ها هستند. که همگی اصیل پارسی هستند و البته فراوانیشان هم نسبت به خیلی نام های مذهبی در آن دهه کمتر بوده است. خیلی دیگر از اسم های با ف، در دهه اخیر تازه شناخته شده و به محبوبیت رسیده اند. که در لیست اسامی زیر می بینید. شما کدام دسته را می پسندید؟ اسامی امروزی تر؟ یا نام های مرسوم در دهه ۶۰؟

Boy name with F
اسم پسر با ف
ردیف نام فارسی  معنی اسم
۱ فارناس   نام پادشاه کاپادوکیه
۲ فارناسس   اسم برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی.
۳ فارناک   = فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی.
۴ فاریاب   = پاریاب، فاراب، نام شهری در استان کرمان و اطراف کهنوج، نام پیشین دولت آباد در افغانستان.
۵ فرابرز   نام پهلوانی ایرانی، اسم یکی از سرداران داریوش کبیر، به تعبیر لغت نامه دهخدا شاید همان فرامرز باشد، بلند بالا.
۶ فرادخت   مرکب از فرا (بالاتر) + دخت (بخشنده)
۷ فراراد   مرکب از فرا (بالاتر) + راد (بخشنده) = بسیار بزرگوار.
۸ فرازان   مرکب از فراز (جای بلند) + ان (پسوند نسبت)
۹ فرازمان   حکم و فرمان.
۱۰ فراسیاک   افراسیاب
۱۱ فرامرز   مرکب از فر + آمرز، آمرزنده دشمن = بسیار بزرگوار، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم پسر رستم دستان پسر زال. هم چنین برخی فرامرز را ترکیب فر + مرز می دانند که معنی اسم می شود: شکوه مرزداری.
۱۲ فراوک   اوستایی نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا.
۱۳ فراهل   نبیره کیومرث نخستین پادشاه پیشدادی.
۱۴ فراهیم   اسم جد زرتشت.
۱۵ فراهین   فرایین.
۱۶ فرایین   از شخصیت های شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، همچنین نام یکی از پادشاهان ساسانی.
۱۷ فربد   دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی. اسم پسرانه. بسیاری از نام های ایرانی دختر و پسر با واژه “فر” ساخته می شوند. فر به معنی شکوه و جلال است.
۱۸ فربود   راست و درست.
۱۹ فربین  بیننده شکوه و جلال، مرکب از فر به معنای شکوه و جلال و بین صفت فاعلی مرخم از بیننده.
۲۰ فرتاش   وجودی که در برابر عدم است.
۲۱ فرتوس   نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب.
۲۲ فرجود   معجزه، اعجاز.
۲۳ فرخ بد   فرخنده و خجسته.
۲۴ فرخ به   مرکب از فرخ (به معنی مبارک) + به (به معنای بهترین)، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین.
۲۵ فرخ تاش   فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاش (پسوند همراهی).
۲۶ فرخ داد   مرکب از فرخ (مبارک) + داد (عدالت)
۲۷ فرخ زند   مرکب از فرخ (مبارک) + زند، نام پسر علیمردان خان زند.
۲۸ فرخ شاد   مرکب از فرخ (مبارک) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان.
۲۹ فرخ یار   دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک.
۳۰ فرخان   نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در شاهنامه.
۳۱ فرخزاد   نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه ساسانی، نیز یکی از شاهان آن سلسله. به عنوان نام فامیلی (نام خانوادگی) هم کاربرد داشته است. برای مثال فروغ فرخزاد شاعر ایرانی و خیلی افراد دیگر.
۳۲ فرخنده پی  فرخ پی.
۳۳ فرداد   = فر + داد: داده شکوه، زیبایی و جلال.
۳۴ فرداد منش   نام یکی از سرداران هخامنشی.
۳۵ فردین  یگانه، تنها، همچنین مخفف فروردین نام ماه اول از سال شمسی، اسم نوزدهمین روز از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
۳۶ فرزاد   زاده شکوه و جلال.
۳۷ فرزام   لایق، درخور، شایسته.
۳۸ فرزان   فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند.
۳۹ فرزن   نام روستایی در نزدیکی هرات.
۴۰ فرزنه   اسم روستایی در نزدیکی مشهد.
۴۱ فرزیان   نام روستایی در نزدیکی بروجرد.
۴۲ فرزین   وزیر در بازی شطرنج.
۴۳ فرساد   حکیم، دانشمند، دانا.
۴۴ فرسام   دارای شکوه و عظمتی چون سام.
۴۵ فرسمن   نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی.
۴۶ فرشاد   شا دمان، مسرور، خوشحال. هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ.
۴۷ فرشید   دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه.
۴۸ فرشیدورد   از شخصیتهای شاهنامه، اسم دلاوری تورانی، برادر پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی، همچنین نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی.
۴۹ فرشیم   قسم، جزو.
۵۰ فرطوس   از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۵۱ فرغار   شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی.
۵۲ فرغان  فرغانه، نام شهری در ترکستان قدیم.
۵۳ فرمان   حکم، امر، دستور.
۵۴ فرمد   نام روستایی در نزدیکی طوس.
۵۵ فرمند   فر + مند = دارای شکوه و وقار.
۵۶ فرمین  فرمان.
۵۷ فرناد   پایان و پایاب.
۵۸ فرناس   نیم خواب و خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی.
۵۹ فرناک   نام پادشاه کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکومتی تشکیل داد.
۶۰ فرنام   فرنام ترکیب فر + نام هست و به معنی دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور. اسم فرنام در گذشته برای نام دختر نیز به ثبت رسیده است.
۶۱ فرند  به کسر ف و کسر ر، معرب پرند، حریر منقش، بسیار نرم و لطیف و زیبا.
۶۲ فرنود   برهان، دلیل.
۶۳ فرنور  مرکب از فر به معنای شکوه و جلالی که دیگران را به شگفتی وا می دارد بعلاوه نور، کسی دارای چهره ای بسیار نورانی و باشکوه است.
۶۴ فرواک   پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی.
۶۵ فرود   از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی.
۶۶ فرورتیش   نام یکی از پادشاهان ماد.
۶۷ فروهل   از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه.
۶۸ فرهاد   از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانه‌ای شیرین. برخی فرهاد را ترکیب فر + اد می دانند و لذا معنی اسم فرهاد، شکوهمند و با شکوه می شود. در برخی منابع نیز فرهاد را “یاری” معنی کرده‌اند. توضیح و نظرات درباره اسم فرهاد را ببینید: فرهاد.
۶۹ فرهان   نام مکانی در نزدیکی همدان؛ به معنی با شکوه، شکوهمند.
۷۰ فرهمند  دارای شکوه و نور خیره کننده، باشکوه و موقر، مجازا به معنای باهوش، خردمند ، دانا.
۷۱ فرهود   پرهود، صداقت و راستی در دین، هم چنین فلزی که رنگ آن به علت حرارت دگرگون شده است را گویند.
۷۲ فرهوش   دارای هوش و ذکاوت.
۷۳ فرهوشداد   دارنده فر و هوش. فر به معنی شکوه و عظمت. نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی.
۷۴ فری توس   از نام های باستانی.
۷۵ فریان   به معنی آزاده، آزادگی، از شخصیت های شاهنامه و نیز اسم فرمانروای اندلس در زمان مقدونی.
۷۶ فریبرز   از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی فرزند کیکاووس پادشاه کیانی.
۷۷ فریتون  فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش.
۷۸ فریشاد   مرکب از فری (با شکوه) + شاد (خوشحال).
۷۹ فریمان   نام بخشی از استان خراسان.
۸۰ فریمن   زیبا اندیش، خوش فکر.
۸۱ فریمند   صاحب زیبایی و شکوه.
۸۲ فرینام   دارای نام با شکوه و زیبا.
۸۳ فرینوش   فری (شکوهمند) + نوش (به معنی عسل، شیرین یا از مصدر نوشیدن). شکوه شیرین. ضمنا “نوش” معنی جاوید و جاویدان نیز دارد و فرینوش را می توان شکوه جاودان معنی کرد.
۸۴ فریین   بیننده شکوه و جلال.
۸۵ فغانیش   از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی.
۸۶ فیروز   پیروز، مظفر و منصور.
۸۷ فیروزان   پیروزان.
www.NameFarsi.com

حتما ادامه اسم های پسرانه با حرف ف را ببینید. که شامل اسم های ترکی، کردی، اوستایی، پهلوی و لری و … با ف هستند.

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با ف

به نظر شما کدامیک از اسم های پسر با حرف ف زیباتر هستند؟ در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

Boy names with M

اسم پسر با م

اسم پسر ایرانی با حرف م

لیست کامل اسم پسر ایرانی (غیر فارسی) با میم

بیشتر اسامی پسرانه با حرف میم در این جدول ریشه عربی دارند. لینک لیست اسم فارسی پسر با م هم در پایین جدول همین صفحه قرار دارد. باید اشاره کنیم که متاسفانه برخی از نام های این جدول در حال حاضر، مورد تایید ثبت احوال کشور نیستند. اگر موردی را شک داشتید، در اینستاگرام یا دیگر شبکه های اجتماعی از ما بپرسید.

Iranian boy names start with M

اسم پسرونه با م

از محبوب ترین نام های پسر با م به اسم های زیر می توان اشاره کرد:

  • متین
  • مبین
  • محراب
  • محمد
  • محمدرضا
  • محمود
  • مجید
  • محسن
  • مسعود
  • مسیح
  • معین
  • میثم
  • میران
  • میلان
اسم پسر از م
نام پسرانه به م

در ادامه لیست کامل اسم های پسرانه با حرف م را با معنی ببینید:

ردیف اسم ایرانی ریشه نام   معنی اسم
۱ ماتیکان مغولی نام پسر بزرگ جغتای از فرماندهان مغول.
۲ ماجد  عربی  دارای مجد و بزرگی، بزرگوار، از اسامی خداوند.
۳ ماحوز عربی نوعی شاهسپرم
۴ مارتیک  ارمنی 
۵ مارتین آشوری رهبر. مورد تایید ثبت احوال کشور نیست.
۶ ماردین  کردی  نام منطقه ای کرد نشین در ترکیه
۷ ماسیس ارمنی نام کوه آرارات
۸ ماشاءالله  عربی  آنچه خدا بخواهد، مرحبا، آفرین
۹ مالک عربی ارباب، آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، از نام های خداوند به معنی صاحب و دارنده و نیز نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است.
۱۰ ماناسه  عبری  صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
۱۱ ماندا آرامی،
فارسی
علم، دانش، ادارک، شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به صائبین نام برده شده است.
۱۲ مانوش  کردی  نام کوهی است و همچنین اسم چندتن از نیاکان منوچهر پادشاه پیشدادی.
۱۳ ماونداد اوستایی،
پهلوی
اسم یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
۱۴ ماهانداد  اوستایی، پهلوی  داده ماه، بخشیده ماه، نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان.
۱۵ ماهد عربی گستراننده و پهن کننده
۱۶ مأمون  عربی  ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس.
۱۷ مبارزالدین عربی جنگنده و مبارز در راه دین، نام بنیانگذار سلسله آل مظفر.
۱۸ مبارک  عربی  خوش یمن، خجسته، فرخنده
۱۹ مبین عربی آشکار، پیدا
۲۰ متی  عبری  نام پدر یونس (ع)
۲۱ متین عربی دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نام های خداوند. اسم متین در گذشته برای دختر هم انتخاب می شده است به همین سبب می توان این اسم را از نام های مشترک بین دختر و پسر دانست.
۲۲ مجتبی  عربی  برگزیده شده، انتخاب شده،لقب امام حسن (ع)
۲۳ مجد عربی بزرگی، شرف، برتری
۲۴ مجدالدین  عربی  باعث بزرگی و عظمت دین
۲۵ مجدود عربی نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی
۲۶ مجید  عربی  دارای قدر و مرتب عالی، گرامی، از اسم های زیبای خداوند اسم عربی
۲۷ مجیر عربی پناه دهنده، فریادرس،از نامهای خداوند
۲۸ مجیرالدین  عربی  پنادهنده در دین
۲۹ محب الدین عربی دوستدار دین
۳۰ محتشم  عربی  دارای حشمت و شکوه، با حشمت
۳۱ محدث عربی گوینده سخن، کسیکه احادیث پیشوایان دینی را بیان می کند.
۳۲ محراب  عربی  بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند.
۳۳ محرم عربی حرام شده، ماه اول از سال قمری
۳۴ محسن  عربی  نیکوکار، احسان کننده،از نامهای خداوند
۳۵ محمد عربی ستوده شده، بسیار تحسین شده، اسم پیامبر (ص)، نام سوره ای در قرآن کریم، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمدامین، محمد علی، محمدحسین و علی ‏محمد.
۳۶ محمد پارسا  فارسی،
عربی 
مرکب از محمد به معنای بسیار ستایش شده + پارسا به معنای زاهد و با تقوی است.
۳۷ محمد جواد عربی بنده ستوده شده خدا و بخشاینده
۳۸ محمد صالح  عربی  بنده ستوده شده و نیکوکار خدا اسم پسر مذهبی
۳۹ محمد کیا عربی،
فارسی
ترکیب دو واژه محمد و کیا که هر دو به تنهایی اسم پسر هستند. کسی که در عظمت و بزرگی مانند محمد است.
۴۰ محمد مهدی  عربی  مرکب از محمدبه معنای بسیار ستوده شده و مهدی به معنای هدایت شده، نامی متبرک به اسم حضرت رسول و لقب فرزند صالح ایشان حضرت صاحب الزمان.
۴۱ محمد هادی عربی بنده ستوده شده خدا و هدایت کننده مردم
۴۲ محمدآئین  عربی  مسلمان ، کسی که پیرو آیین حضرت محمد است.
۴۳ محمدرضا عربی ترکیب اسم حضرت رسول اکرم و امام هشتم شیعیان، محمد به معنای ستوده شده و رضا به معنای خوشنود.
۴۴ محمدرضا  عربی  مرکب از دو نام محمد و رضا، کسی که حضرت رسول اکرم محمد صلی الله علیه و آله از او راضی است.
۴۵ محمدیار فارسی،
عربی
محمد (عربی) + یار (فارسی) یار و یاور محمد.
۴۶ محمود  عربی  آن که یا آنچه ستایش شده است، مورد پسند، نیک، خوش، از نامهای پیامبر(ص)، نام یکی از پادشاهان غزنوی.
۴۷ محی الدین عربی زنده کننده دین
۴۸ محیط  عربی  آنچه شخص یا چیزی را احاطه کرده و منشأ تغییر و تحول است، دربرگیرنده و احاطه کننده، از نامهای خداوند
۴۹ محیی عربی زنده کننده، احیاکننده، از نام های خداوند
۵۰ مختار  عربی  آن که در انجام دادن یا انجام ندادن کاری آزاد است، صاحب اختیار، برگزیده، منتخب
۵۱ مراد عربی خواست، آرزو، منظور، مقصود
۵۲ مرتضی  عربی  پسندیده شده، مورد رضایت و پسند قرار گرفته 
۵۳ مرسا عربی استوار، ثابت، پابرجا. با تلفظ Morsa به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال است.
۵۴ مرسل  عربی  ارسال شده، فرستاده شده 
۵۵ مرشد عربی راهنمایی کننده، ارشادکننده.
۵۶ مرصاد  عربی  کمین گاه، گذرگاه
۵۷ مروان عربی نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان
۵۸ مسعود  عربی  نیکبخت، سعادتمند، مبارک، خجسته، نام پسر سلطان محمد غزنوی، نام شاعر معروف قرن پنجم، مسعود سعد سلمان.
۵۹ مسلم عربی پیرو دین اسلام، مسلمانان، نام پسر عقیل و برادرزاده علی (ع)، فرستاده امام حسین به سوی کوفیان
۶۰ مسیب  عربی  بر حال خود گذاشته شده، آزاد شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری را سکه زدند.
۶۱ مسیح عبری منجی، نجات دهنده، لقب عیسی(ع)
۶۲ مشتاق  عربی  دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند، نام شاعر قرن دوازدهم، مشتاق اصفهانی
۶۳ مشرف عربی اشراف دارنده، ناظر، در تصوف آن که خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند.
۶۴ مشرف الدین  عربی  دارای اشراف در دین،نام شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین سعدی شیرازی
۶۵ مشکان فارسی،
سنسکریت
مشک (سنسکریت) + ان (فارسی) مشک (ماده ای معطر) + ان (نشانه جمع فارسی)، نام ناحیه ای در همدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی
۶۶ مشهود  عربی  آشکار، نمایان، دیده شده، به چشم آمده نام پسرانه
۶۷ مشی اوستایی،
پهلوی
نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوره های سامی
۶۸ مشیت  عربی  اراده، خواست، سرنوشت
۶۹ مشید عربی استوار، بلند
۷۰ مشیر  عربی  آن که در کارها با او مشورت می کنند.
۷۱ مشیرالدین عربی آن که در دین راهنمای دیگران است.
۷۲ مصباح  عربی  چراغ، وسیله ای روشنایی بخش، بیشتر به چراغهای قدیمی گفته می شود.
۷۳ مصطفی عربی برگزیده، لقب پیامبر (ص)
۷۴ مصفا  عربی  زیبا و با صفا، پاکیزه، پاک
۷۵ مصلح عربی آن که اصلاح می کند، اصلاح کننده
۷۶ مصلح الدین  عربی  اصلاح کننده دین، لقب شاعر نامدار قرن هفتم، سعدی شیرازی
۷۷ مصیب عربی آن که حقیقت امری را دریافته باشد، درستکار
۷۸ مطهر  عربی  پاک و مقدس، منزه
۷۹ مطیب عربی معطرکننده، خوشبوکننده
۸۰ مطیع الله  عربی  مطیع و فرمانبردار خداوند
۸۱ مظاهر عربی جلوه ها، نشانه ها
۸۲ مظفر  عربی  پیروز، غالب، موفق
۸۳ مظفرالدین عربی پیروز و موفق در دین، نام پسر ناصرالدین شاه قاجار
۸۴ مظفرعلی  عربی  مرکب از مظفر (پیروز) + علی (بلندمرتبه)، نام نقاش معروف ایرانی در دوره صفویه
۸۵ مظهر عربی نماد، نشانه،محل تجلی، تجلی گاه
۸۶ معاد  عربی  جای بازگشت، بازگشتن
۸۷ معتصم عربی آنچه به آن چنگ زنند، مستمسک
۸۸ معتضد  عربی  یاری گیرنده، نام یکی از خلفای عباسی
۸۹ معتمد عربی اعتماد کننده، اسم یکی از خلفای عباسی که همزمان با لیث صفاری بوده است.
۹۰ معراج  عربی  بالارفتن، عروج 
۹۱ معزالدین عربی گرامی دارنده دین، نام یکی از امیران سلسله آل کرت
۹۲ معطی  عربی  بخشنده، عطاکننده، از نامهای خداوند 
۹۳ معمر عربی طویل العمر و مسن
۹۴ معید  عربی  تکرار کننده، بازگرداننده (به ضم میم) .
۹۵ معین عربی یاریگر، کمک کننده، یاور، یاری دهنده.
۹۶ معین الدین  عربی  یاریگر و کمک کننده در دین.
۹۷ مقبل عربی خوشبخت، خوش اقبال، خوش شانس.
۹۸ مقتدر  عربی  قدرتمند، مرد توانا.
۹۹ مقداد عربی نام یکی از اصحاب پیامبر (ص) و از اولین شیعیان علی (ع).
۱۰۰ مقصد  عربی  هدف نهایی، غایت
۱۰۱ مقصود عربی آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مطلوب و مورد نظر.
۱۰۲ مقیما  عربی،
فارسی
از شاعران قرن یازدهم.
۱۰۳ ملکا آرامی پادشاه، اسم مردی مجتهد در مسیحیت. توجه شود که اسم ملکا در حال حاضر فقط برای فرزند دختر مورد تایید ثبت احوال کشور است. بررسی کامل: اسم ملکا.
۱۰۴ ملکان  عبری  نام پدر خضر (ع)
۱۰۵ مندا آرامی،
فارسی
علم دانش ادارک شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به صائبین نام برده شده است.
۱۰۶ منذر  عربی  آگاه سازنده و پنددهنده، ترساننده، از شخصیت های شاهنامه، نام فرمانروای یمن در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی 
۱۰۷ منصور عربی یاری داده شده، پیروزشده، پیروز
۱۰۸ موسی  عبری  از آب کشیده شده، نام امام هفتم شیعیان، نام پسر عمران پیامبر بنی اسرائیل که در زمان فرعون به دنیا آمد 
۱۰۹ موشا عبری موسی
۱۱۰ مهابت  عربی  بزرگی، هیبت 
۱۱۱ مهام عربی کارهای دشوار و بزرگ، با اهمیتها
۱۱۲ مهدی  عربی  هدایت شده، نام امام دوازدهم شیعیان 
۱۱۳ مهدیار عربی،
فارسی
یار حضرت مهدی
۱۱۴ مهذب الدین  عربی  پاک و پیراسته در دین 
۱۱۵ مهراج سنسکریت نام رایج پادشاهان هندوستان
۱۱۶ مهرداد  کردی  نام یکی از پادشاهان سلسله اشکانی (نگارش کردی: مێرداد) 
۱۱۷ میثاق عربی عهد و پیمان
۱۱۸ میثم  عربی  نام پسر یحیی از یاران علی (ع) 
۱۱۹ میحاد عربی تک تک، جداگانه
۱۲۰ میخائیل  عبری  معرب از عبری، میکائیل 
۱۲۱ میران فارسی،
عربی
میر (از عربی) + ان (فارسی)، امیران، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی. بررسی کامل: اسم میران.
۱۲۲ میرزا  فارسی،
عربی 
= میر (از عربی) + زا (فارسی) به معنی شاهزاده و امیرزاده 
۱۲۳ میشواک کردی منطقه ای در کردستان
۱۲۴ میشه  اوستایی،
پهلوی 
مشی 
۱۲۵ میعاد عربی محل قرارگاه، وعده گاه
۱۲۶ میکائیل  عبری  معرب از عبری به معنای “کیست که شبیه خدا باشد؟”، یکی از فرشتگان مقرب خداوند که معروف است روزی زمینیان را می رساند.
۱۲۷ میکسا لاتین کودکی که نشان از بزرگان دارد، در مراجع لاتین این واژه به معنای ماکسیمیوس کوچک آمده است که خود ماکسمیوس یه معنای بزرگترین است.
۱۲۸ میلان  عربی  خواهش، میل، آرزو، صفت مشبه از میل. بررسی کامل: اسم میلان.
۱۲۹ مینوس یونانی در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس
www.NameFarsi.com

در ادامه لیست کامل نام های فارسی پسرانه با حرف میم قرار دارد. فهرستی از اسم پسر با م.

Iranian boy name

اسم پسر از م
نام پسرانه به م

ادامه: نام پسر فارسی با م

Boys' name with m

نام پسر با م

اسم پسر فارسی با حرف م

فهرست کامل زیباترین اسامی پسرانه با م

نام های پسرانه با حرف میم

اسم پسر فارسی با م

نام های پسرانه پارسی بسیاری هستند که با حرف م شروع می شوند. در واقع اسامی پسرانه محبوب با م فراوانی زیادی دارند. حرف میم از لحاظ آوایی خوش آوا و گوش نواز است. ادای حرف م راحت بوده و تلفظ نام های با حرف م آسان است. در جدول زیر اسامی پارسی با م قرار دارند. خیلی نام های محبوب پسر با م شروع می شوند. مثل اسم مهراد، ماکان، ماهان. علاوه بر این بسیاری از نام های پسر با م از اسم های شاهنامه ای هستند که این اصالت این اسامی پسرانه را نشان می دهد.

در صفحه بعدی نیز نام های پسرانه ایرانی با م قرار گرفته اند. یعنی اسامی پسر با م با سایر ریشه ها. اسم پسر کردی، ترکی، لری و غیره با حرف میم.

Boy name with M
اسم پسر با م

اسم پسر با م

در ادامه لیست کامل اسم های پسرانه با حرف م را مشاهده می کنید. به همراه معنی دقیق اسم ها.

ردیف نام فارسی  معنی اسم
۱ ماتیار  = مادیار، مرکب از ماد مخفف مادر + یار = یار مادر، کمک کننده به مادر.
۲ ماخ   از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام سخندانی پیر، مرزبان هری و هم چنین از راویان شاهنامه.
۳ مادیس   اسم پادشاه سکائیان. سکاییان یا سکاها دسته‌ای از مردمان کوچ‌نشین ایرانی‌تبار بوده اند که دوران زندگی شان به پیش از هخامنشیان برمی‌گردد.
۴ ماراسپند   کلام مقدس، نام فرشته نگهبان آب، هم چنین در ایران قدیم روز بیست و نهم از هر ماه شمسی را ماراسپند می نامیدند.
۵ ماراسفند   = ماراسپند
۶ ماروسپند   نام سردار شیرویه پسر خسروپرویز پادشا ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی نیز می باشد.
۷ مازیار   مازیار یعنی = ماه ایزدیار، مازدیار. صاحبِ كوه ماز. نام پسر قارون، از سپهبدان مازندران در قرن سوم که علیه خلیفه بغداد شورش کرد. ماه ایزدیار را می توان ماه یار خداوند، زیباروی که دوست پروردگار است، معنی کرد.
۸ ماکان   نام پسر کاکی از پادشاهان مازندران در قرن چهارم. بررسی دقیق تر: اسم ماکان.
۹ مانای   فرمانده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد.
۱۰ ماندا  علم، دانش، معرفت، ادارک، شناخت، مندائیان مذهب مردم صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به اسم صائبین یاد شده است.
۱۱ مانی   نام بنیانگذار آیین مانوی، پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی. بررسی تخصصی و نظرات درباره اسم مانی را بخوانید: مانی.
۱۲ ماه برزین   دارای شکوهی چون ماه، شکوهمند چون ماه.
۱۳ ماه بنداد   اسم یکی از بزرگان عصر انوشیروان پادشاه ساسانی.
۱۴ ماه فرزین   نام پدر به آفرید
۱۵ ماه گشسپ   نام پسر بهرام گور پادشاه ساسانی.
۱۶ ماه مهر   مرکب از ماه + مهر (محبت یا خورشید)، نام پدر ماهیار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی.
۱۷ ماهان   منسوب به ماه: روشن و زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان، نام پدر سهل از بزرگان مرو بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه. بررسی دقیق تر: اسم ماهان.
۱۸ ماهداد   به معنی داده ماه، اسم شخصی که اردشیر پادشاه ساسانی او را به مقام موبدان موبدی برگزید.
۱۹ ماهو   نام حاکم سیستان در زمان یزگرد پادشاه ساسانی.
۲۰ ماهو   از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزبان مرو در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی.
۲۱ ماهونداد   نام پدر دستور آذرباد از موبدان.
۲۲ ماهیار   دوست و یاور ماه، از شخصیتهای شاهنامه، نام زرگری در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی.
۲۳ مدریک  پسر تیز هوش، انسان فهیم، کسی که درک می کند.
۲۴ مدیوماه   اسم پسر عموی زرتشت.
۲۵ مرداس   مرد آسمانی، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد، نام پادشاهی پرهیزکار و بخشنده از دشت سواران و نیزه گزار.
۲۶ مردافکن   آن که مردان را به زمین می زند و شکست می دهد، قوی و زورمند، نام یکی از بزرگان ایران.
۲۷ مردان شه   شاه مردان، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۲۸ مرداویج   مرد آویز نام سرسلسله امرای زیاری در قرن چهارم و پنجم.
۲۹ مردو   از شخصیت های شاهنامه، نام باغبان خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۳۰ مزدا   در ادیان ایرانی، خداوند.
۳۱ مزدک   از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی خردمند و آورنده آیین مزدکی، خردمند کوچک.
۳۲ مسباد   از نام های دوران هخامنشی.
۳۳ مشکان   مشک (سنسکریت) + ان (فارسی) مشک (ماده ای معطر) + ان (نشانه جمع فارسی)، نام ناحیه ای در همدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی.
۳۴ مکابیز   مگابیز، نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی.
۳۵ مگابیز   = مکابیز، اسم یکی از سرداران داریوش هخامنشی.
۳۶ منجیک   نام شاعر ایرانی قرن چهارم، منجیک ترمذی اسم فارسی
۳۷ مندا  علم دانش ادارک شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به صائبین نام برده شده است.
۳۸ مندی   از نام های امروزی زرتشتیان.
۳۹ منشور   از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوان تورانی در سپاه افراسیاب تورانی. ثبت احوال منشور را این چنین معنی کرده است: (عربی) ۱- اصول، نظریات و عقاید كسی یا سازمانی كه به صورت رسمی و اعلامیه اعلام و منتشر می‌شود؛ ۲- (در قدیم) حكم، فرمان؛ ۳- سند، قباله؛ ۴- عهد و پیمان. بسیاری از ما ایرانیان با شنیدن واژه منشور یاد منشور کوروش می افتیم. استوانه ای که نیمهٔ نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمهٔ پایانی آن، سخنان و دستورهای کورش به زبان و خط میخی اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌ است.
۴۰ منوچهر   در اوستا آن که از نژاد منوش است.
۴۱ منوش   از شخصیت های شاهنامه، نام پسر پشنگ و نوه دختری ایرج از پادشاه پیشدادی، نام یکی از ناموران قدیم که امروزه در اوستا اسمی از او نیست.
۴۲ منوشان   از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود.
۴۳ منوشچهر  منوچهر.
۴۴ موتا   نام یکی از سرداران دیلمی.
۴۵ مهان   بزرگان (با تلفظ Mehan)؛ اما باید بدانید که اسم مهان در حال حاضر بعنوان اسم دختر مورد تایید است و با تلفظ Mahān و به معنی مثل ماه.
۴۶ مهباد   مرکب از مه (بزرگ) + یاد (بد، پسوند اتصاف)، نام یکی از سرداران هخامنشی.
۴۷ مهبد  مهبود، سرور ماه،کناییه از کسی که زیباییش از ماه بیشتر است، از شخصیت های شاهنامه، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی که به ریختن زهر در غذای او متهم و کشته شد.
۴۸ مهبود  مهبد، معادل اسم مهبد که در بالا معنی شد.
۴۹ مهداد   داده ماه.
۵۰ مهرآزاد   مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آزاد (رها).
۵۱ مهراب   به معنی دوستدار آب، هم چنین به معنی کسی که فروغ خورشید دارد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه.
۵۲ مهراد   بخشنده بزرگ. بررسی دقیق تر: اسم مهراد.
۵۳ مهراز   راز بزرگ. با تلفظ Mehraz به عنوان اسم دختر از اسامی مورد تایید ثبت احوال است.
۵۴ مهراس   از شخصیت های شاهنامه، نام موبدی رومی و نماینده قیصر روم در دربار انوشیروان پادشاه ساسانی. بررسی دقیق: اسم مهراس.
۵۵ مهراسپند   ماراسپند، کلام مقدس، نام فرشته نگهبان آب، نام روز بیست و نهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
۵۶ مهرام   ماه آرام.
۵۷ مهران   مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + ان (پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردار ایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی.
۵۸ مهران ستاد   از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی خردمند و راد و جهاندیده در درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی.
۵۹ مهربد   مرکب از مهر (خورشید یا مهربانی) + بد (پسوند اتصاف). مهربد یعنی محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ ۲-(به مجاز) شخص مهربان. قسمت اسم های متناسب با مهر را نیز ببینید.
۶۰ مهربرزین   از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی. همچنین نام یکی از سه آتشکده ی عصر ساسانی در ایران و نام گروهی از ناموران در ایران باستان. ترکیب مهر + برزین. برزین واژه پهلوی است و به معنی ۱- بالنده (بالنده مهر) فشرده‌ی آذر برزین مهر؛ ۲- (اَعلام) نام یكی از آتشكده‌ی ی بزرگ ایران. پسر مهربرزین می شود: مهر بزرگوار.
۶۱ مهربنداد   از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی.
۶۲ مهرپویا   آن که در راه مهر و محبت قدم بر می دارد. {و ثبت قدم است.}
۶۳ مهرتاش   اسم پسر فارسی ترکی: مهر (فارسی) + تاش (ترکی) = همتای مهر. مثل خورشید یا به مجاز مهربان.
۶۴ مهرداد   داده خورشید، نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۶۵ مهردار   دارنده مهر و محبت، مهربان. NameFarsi.com
۶۶ مهرسام  پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهر به معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است. بررسی دقیق تر: اسم مهرسام.
۶۷ مهرشاد  شادمهر، مرکب از شاد (خوشحال) + مهر (محبت یا خورشید)، نام شهر یا مکانی در نیشابور.
۶۸ مهرماه   مرکب از مهر (محبت و دوستی) + ماه، اسم پسر ساسان.
۶۹ مهرنرسه   نام پسر ورزاک از خاندان ساسانیان.
۷۰ مهرنیا  از نسل خورشید، زیبا و درخشان. در حال حاضر این نام فقط برای فرزند دختر قابل ثبت در ثبت احوال ایران است. ضمنا معنی “آنکه از نسل مهربانان است” نیز برای این نام زیبا قابل تعبیر است.
۷۱ مهریاد  یادگار خورشید، مرکب از مهر و یاد.
۷۲ مهریار   دوست و یار خورشید. هم چنین به معنی دوست مهربان.
۷۳ مهزیار  بررسی دقیق: اسم مهزیار. در برخی منابع مهزیار معادل مازیار معنی شده است. نام پدر علی بن مهزیار که روایت است که توفیق ملاقات با امام زمان را به دست آورد و مقبره وی در اهواز است. نام پدر علی اهوازی (علی ابن مهزیار اهوازی دورقی شیعی، مكنی (كنیه‌ی او) به ابوالحسن مشهور به پسر مهزیار، وی فقیه و مفسر بود).
۷۴ مهست   بزرگترین و مهمترین، اسم پسر داریوش پادشاه هخامنشی. معنی اعلی حضرت یا عالی قدر (صفت یا عنوانی برای شاه) نیز دارد. مهستا و مهستی نیز اسم دخترانه با م هستند.
۷۵ مهنام   دارای نام زیبا. ترکیب مه (ماه) + نام. آنکه نامش در ذهن و تاریخ می درخشد. دقت شود در حال حاضر این اسم برای دختر قابل ثبت در ثبت احوال ایران است.
۷۶ مهند  تکه ای از ماه، اندکی از ماه، به فتح میم و ه و سکون نون و دال، اسم پسر خراسانی. توجه داشته باشید که این نام در حال حاضر به عنوان اسم دخترانه در ثبت احوال به ثبت می رسد.
۷۷ مهیاد  یاد و خاطره ماه، کسی که زیباییش یاد آور ماه است، دارای چهره ای زیبا چون ماه.
۷۸ مهیار   ماهیار، یار ماه.
۷۹ میر فرهان  میر بمعنای بزرگ + فرهان که نام شهری نزدیک همدان است.
۸۰ میرو   از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از سرداران رستم هرمزان پادشاه ساسانی.
۸۱ میرین   از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم.
۸۲ میشا   همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است.
۸۳ میشان   نام روستایی در استان کهگیلویه.
۸۴ میلاد   صورت دیگری از مهرداد، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از دلیران ایرانی زمان کیکاووس پادشاه کیانی. در برخی منابع میلاد عربی شناخته شده و به معنی زمان تولد و تولد است.
۸۵ میلان  نام دو روستا در شهرهای لردگان و تبریز.
۸۶ میهن یار   دوست و یار وطن.
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با م

شامل نام های پسرانه با میم اسامی کردی، اسامی ترکی، لری، اوستایی و … با حرف م.

اسم پسرانه با م
اسم پسر با م

زیباترین اسم های پسرانه با حرف م به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

اسم پسر ایرانی با ن

اسم پسر با ن

لیست نام پسر ایرانی با حرف ن

نام پسر با ن
اسامی پسرانه با ن

نام پسر ایرانی با ن

اسم های پسرانه ایرانی که با حرف ن شروع می شوند:

ردیف اسم ایرانی ریشه نام   معنی اسم
۱ نادر اسم عربی   بی همتا، کمیاب، آنچه به ندرت یافت شود، نام مؤسس سلسله افشاریه.
۲ نادعلی عربی   علی را بخوان، نام دعایی.
۳ نادین سنسکریت، فارسی   پویا و پرتحرک، در جریان، جاری، الهه رودخانه.
۴ نادینوس آشوری   شاه بابل.
۵ ناصح الدین عربی   پنددهنده در دین، نصیحت کننده در دین.
۶ ناصر عربی   نصرت دهنده، یاری دهنده، کمک کننده.
۷ ناصرالدین عربی  یاری کننده دین، اسم پسر محمد شاه قاجار.
۸ ناضر عربی   شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز.
۹ ناهیرا آشوری   روشنایی، نور.
۱۰ نایب عربی  نماینده، جانشین، آنکه در غیاب کسی عهده دار مقام و مسئولیت اوست، عنوان دولتی و دیوانی در دوره حکومت قاجار.
۱۱ نبوت عربی   رسالت، پیغمبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردم، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمانان (توحید، معاد، نبوت).
۱۲ نبی عربی   پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص).
۱۳ نجات عربی   رهایی، خلاصی، آزادی.
۱۴ نجات الله عربی   آن که خدا او را نجات داده است.
۱۵ نجف عربی   نام شهری در عراق که آرامگاه علی (ع) در آن واقع شده است.
۱۶ نجم الدین عربی   ستاره دین، آن که چون ستاره ای در دین می درخشد، نام عارف بزرگ و نامدار قرن هفتم: نجم الدین رازی، دین دار خالص.
۱۷ نجیب عربی   شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن.
۱۸ نجیب الدین عربی   اصیل و شریف در دین.
۱۹ ندیم عربی   همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان.
۲۰ نشاط عربی   شادی، خوشی، سرزندگی.
۲۱ نصر عربی   یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی.
۲۲ نصرالدین عربی   یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه ای.
۲۳ نصرالله عربی   یاری خداوند، نام یکی از فضلای نامدار قرن ششم و مترجم کلیله و دمنه: نصرالله منشی.
۲۴ نصرت الله عربی   یاری خداوند اسم دختر زیبا
۲۵ نصیر عربی   یاری دهنده، یاور، از نام های خداوند.
۲۶ نصیرا عربی   نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم.
۲۷ نصیرالدین عربی   یاری دهنده دین، نام یکی از علمای بزرگ ریاضی و نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسی.
۲۸ نضیر عربی   شاداب، سرسبز.
۲۹ نظام عربی  مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است.
۳۰ نظام الدین عربی   موجب نظم و انظباط در دین.
۳۱ نظام الملک عربی   باعث نظم و سرزمین، اسم وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم.
۳۲ نظرعلی عربی   چشم و دیده علی (ع).
۳۳ نعمان عربی   نام چندتن از پادشاهان حیره.
۳۴ نعمت عربی   آنچه باعث شادکامی و آسایش زندگی انسان شود،عطا و بخشش.
۳۵ نعمت الله عربی   بخشش خداوند.
۳۶ نعیم عربی   نعمت، نرم و لطیف، از اسامی بهشت.
۳۷ نعیم الدین عربی   نعمت دین، اسم مذهبی.
۳۸ نعیما عربی   نعمت، تخلص نعمت سمرقندی شاعر قرن یازدهم.
۳۹ نقدعلی عربی   مرکب از نقد (ارزیابی و سنجش سره از ناسره) + علی.
۴۰ نقی عربی   پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیان.
۴۱ نقی الدین عربی   برگزیده در دین.
۴۲ نوح عبری   معرب از عبری، راحت، اسم پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود و از هر حیوان یک جفت را سوار بر کشتی کرد و از طوفان نجاتشان داد، نام سوره ای در قرآن کریم.
۴۲ نوتریگا زرتشتی   = نوتریکا؛ نام برادر کوچکتر اشو زرتشت؛
۴۳ نورالدین عربی   روشنایی و فروغ دین، نام شاعر و نویسنده نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی.
۴۴ نورالله اسم عربی   نور و روشنایی و فروغ خداوند.
۴۵ نویان ترکی  امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک.
۴۶ نهام عربی  آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین.
۴۷ نیسان سریانی  نام دومین ماه فصل بهار، اردیبهشت، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری.
۴۸ نیکاو اوستایی،پهلوی  مرکب از نیک به معنای خوب بعلاوه آو که همان تلفظ آب در فارسی باستان است. آب شفاف و گوارا نام دختر ایرانی
۴۹ نیوان فارسی، کردی  مرد دلیر، شجاع، پهلوان.
۵۰ نیهاد کردی  نهاد، سرشت، طبیعت، بنیاد، ضمیر دل،اساس، مقام و جایگاه، قاعده.
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

ادامه: مشاهده نام پسر فارسی با ن

نظرسنجی اسم پسرانه با ن

شما از بین نام های پسرانه با حرف ن کدام اسم را بیشتر می پسندید؟ کدام اسم را دوست دارید اما در لیست بالا نیست؟ در قسمت نظرات اسم انتخابی خود را بنویسید.