ردیف |
نام فارسی |
معنی اسم |
۱ |
ناربن |
درخت انار. |
۲ |
ناردانا |
ناردانه، دانه انار. |
۳ |
ناردانه |
= ناردانا، دانه انار. |
۴ |
نارگل |
گل انار. |
۵ |
نارگل |
آن که چون گل لطیف و زیبا است. |
۶ |
نارملا |
شکوفه گل انار،به کسر میم. |
۷ |
نارمیلا |
(اسمی ترکی-فارسی) شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار. |
۸ |
نارنج |
میوه ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات. |
۹ |
نارو |
پرنده ای خوش آواز همانند بلبل. |
۱۰ |
نارون |
درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار. |
۱۱ |
نارین |
منسوب به نار، تر و تازه. |
۱۲ |
ناز |
کرشمه، غمزه نام دخترانه |
۱۳ |
نازآفرید |
آفریده ناز و زیبا. |
۱۴ |
نازآفرین |
مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار. |
۱۵ |
نازان |
فخرکننده، نازکننده. |
۱۶ |
نازبانو |
بانوی زیبا و عشوه گر. |
۱۷ |
نازبو |
ریحان. مجازا یعنی زیبا و جذاب خوشبو. |
۱۸ |
نازپری |
آنکه مانند پری زیباست، نام دختر پادشاه خوارزم و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی. |
۱۹ |
نازجهان |
موجب نازش و مباهات جهان. |
۲۰ |
نازخاتون |
بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو. |
۲۱ |
نازدار |
آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس. |
۲۲ |
نازدانه |
فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه. |
۲۳ |
نازدخت |
دختر زیبا و ناز. |
۲۴ |
نازدلبر |
معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین. |
۲۵ |
نازرخ |
دارای روی زیبا و لطیف |
۲۶ |
نازک |
نازنین و زیبا |
۲۷ |
نازک |
محبوب، معشوق، لطیف، ظریف |
۲۸ |
نازگل |
دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است. |
۲۹ |
نازگوهر |
دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی |
۳۰ |
نازگیتی |
موجب نازش و مباهات گیتی |
۳۱ |
نازلی |
بهتر است این نام را اسمی ترکی بدانیم تا فارسی. ناز (فارسی) + لی (ترکی) دارای ناز و عشوه. نازیلی نام یکی از شهرهای ترکیه است. |
۳۲ |
نازمهر |
مهرناز، زیبا چون خورشیدن ام اصیل ایرانی |
۳۳ |
نازنوش |
زیبا و شیرین. |
۳۴ |
نازنین |
بسیار دوست داشتنی، عزیز و گرامی، زیبا و ظریف. |
۳۵ |
نازنین |
زیبا و شیرین. |
۳۶ |
نازنین چهر |
دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی. |
۳۷ |
نازی |
منسوب به ناز. |
۳۸ |
نازیاب |
از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی. |
۳۹ |
نازیار |
یار زیبا. |
۴۰ |
نازیلا |
دختر طناز و عشوه گر. در برخی منابع از این اسم زیبا، به عنوان نام دختر ترکی یاد شده است. نازیلا ترکیب ناز و ایل به معنی مایه افتخار ایل نیز می توان معنی کرد. معنی با ناز و كرشمه نیز برای این اسم آمده است.
|
۴۱ |
نازینه |
منسوب به ناز. |
۴۲ |
ناژین |
درخت نارون. |
۴۳ |
نافه |
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید. |
۴۴ |
ناکتا |
ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی. |
۴۵ |
نانا |
پدر و مادر، نعناع. |
۴۶ |
نانیسا |
نام روستایی در نزدیکی مراغه. |
۴۷ |
ناوه |
نام روستایی در نزدیکی خرم آباد. |
۴۸ |
ناهید |
زهره، آناهیتا، از شخصیت های شاهنامه، نام دیگر کتایون همسر گشتاسپ پادشاه کیانی. |
۴۹ |
نایریکا |
از اسامی قدیمی ایرانی. |
۵۰ |
نرجس خاتون |
مرکب از نرجس (نرگس) و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف. |
۵۱ |
نرسا |
در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان. |
۵۲ |
نرگس |
(گرفته شده از یونانی) ، گلی خوشبو و زینتی با گلبرگ های سفید و زرد. |
۵۳ |
نرمین |
منسوب به نرم، لطیف، مهربان |
۵۴ |
نساک |
نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی |
۵۵ |
نستر |
نام راهبی همزمان با انوشیروان پادشاه ساسانی |
۵۶ |
نسترن |
گلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد. اسم گل.
|
۵۷ |
نسرین |
گلی به رنگ زرد یا سفید و خوشبو که یکی از گونه های نرگس است. |
۵۸ |
نسرین مهر |
زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید |
۵۹ |
نسرین نوش |
زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
۶۰ |
نقره |
فلزی گرانبها، نرم و سفید که در ساختن زیورآلات، آینه، و… به کار می رود. |
۶۱ |
نکیسا |
نام موسیقیدان مشهور در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۶۲ |
نگار |
نقش، تصویر، زیور، زینت، دختر یا زن زیباروی؛ معنی اسم نگار: ۱- (به معنی نگاشتن و نگاریدن)؛ نقش، تصویر؛ ۲- نگار (به مجاز) به معنی معشوق زیباروی و (در قدیم) (به مجاز) دختر یا زن زیباروی و هم چنین بت و صنم؛ ۳- هم چنین به معنی زیور و زینت؛ ۴- نقش نگین؛ ۵- (در قدیم) رنگین و منقش؛ ۶- (اَعلام) هم چنین نگار نام شهری در شهرستان بردسیر، در استان کرمان می باشد.
|
۶۳ |
نگارا |
بانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است. |
۶۴ |
نگاربسته |
نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود می بندند. نام اصیل فارسی |
۶۵ |
نگارشید |
نقش و نگار درخشان |
۶۶ |
نگاره |
نقش، شکل، تصویر |
۶۷ |
نگارین |
زیبا، آراسته، مزین |
۶۸ |
نگین |
سنگ قیمتی و زینتی که بر روی انگشتر، گوشواره، و جز آنها کار می گذارند. |
۶۹ |
نگینه |
نگین + های تشبیه،مانند نگین |
۷۰ |
نوا |
صدای آهنگین، نغمه،آواز، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی. |
۷۱ |
نواآفرین |
آفریننده نغمه و آواز. |
۷۲ |
نوازش |
از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن، چیزی را به آرامی و پیاپی لمس کردن، مهربانی و لطف، تسلی دادن و دلجویی کردن. |
۷۳ |
نوباوه |
کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد، میوه تازه و نورس. |
۷۴ |
نوبر |
تر و تازه و جدید، شاداب. |
۷۵ |
نوبهار |
آغاز فصل بهار، فصل بهار، نام آتشکده ای در بلخ. آتشکده نوبهار. |
۷۶ |
نورسته |
تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده. |
۷۷ |
نوژان |
درخت صنوبر و کاج. |
۷۸ |
نوش آفرید |
آفریده بی مرگ، آفریده جاوید. |
۷۹ |
نوش آفرین |
جاویدان آفریده شده. |
۸۰ |
نوش آگین |
به شهد و شکر آویخته، نوشین. |
۸۱ |
نوش لب |
دارای لبی شیرین، شیرین لب. |
۸۲ |
نوشا |
نیوشا، شنوا، شنونده. معنی جاودان نیز برای نوشا درست است.
|
۸۳ |
نوشابه |
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع |
۸۴ |
نوشاد |
نام شهری که زیبارویان آن معروف بوده اند. |
۸۵ |
نوشان |
نوشنده. معنی جاودان نیز برای این اسم قابل تعبیر است. هم چنین نوشان یعنی نوشاندن، نوشانيدن و (صفت فاعلي از نوش) شيريني بخش. |
۸۶ |
نوشزاد |
زاده جاوید، از شخصیت های شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی. |
۸۷ |
نوشناز |
دارای ناز و غمزه شیرین. نازنین جاوید. |
۸۸ |
نوشه |
انوشه،جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهر نرسی پادشاه ساسانی. |
۸۹ |
نوشید |
مرکب از نو (تازه) + شید (خورشید)، نام مادر مانی دین آور معروف ایرانی. نوشید در واقع یک اسم اوستایی است. نوشید یعنی نودرخشيد، نودرخشان. از واژه اوستایی nov-sit. |
۹۰ |
نوشین |
شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار. نوشین می تواند معنی جاویدان نیز داشته باشد.
|
۹۱ |
نوشین لب |
نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب. |
۹۲ |
نوشینه |
نوشین،شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار. |
۹۳ |
نوگل |
گلی که تازه شکفته شده است، دختر جوان. |
۹۴ |
نهال |
درخت یا درختچه نورس که تازه نشانده شده است. |
۹۵ |
نیاز |
حاجت، احتیاج. |
۹۶ |
نیالا |
نام روستایی اطراف ساری. |
۹۷ |
نیایش |
دعا به درگاه خداوند، ستایش، عبادت، پرستش و احترام نسبت به کسی. |
۹۸ |
نیتا |
|
۹۹ |
نیسا |
معنی نیسا: نی= نام گیاهی، ساز بادی، نیشكر، نیزار + سا (پسوند شباهت). نیسا = همانند نی، شبیه به نی، به مجاز یعنی زیبا، با طراوت، دلپذیر و دلنشین؛ شیرین. نیسا: نام همسر پادشاه کاپادوکیه. همچنین نیسا نام ناحیهای در ماد باستان بوده است که در متون و کتیبههای تاریخی آمده است. |
۱۰۰ |
نیک آفرید |
آفریده خوب و نیکو |
۱۰۱ |
نیک آفرین |
آفریننده نیکی و خوبی |
۱۰۲ |
نیک اختر |
دارای ستاره و طالع خوب و خوش، خوشبخت، سعادتمند. |
۱۰۳ |
نیک تاج |
آن که تاج نیکو و خوب دارد. |
۱۰۴ |
نیک تاش |
(فارسی، ترکی) : نیک (فارسی) + تاش (ترکی) همتا و مانند نیکان. |
۱۰۵ |
نیک چهر |
نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا |
۱۰۶ |
نیک چهره |
نیکچهر، خوبرو، نیکوروی، زیبا |
۱۰۷ |
نیک دخت |
دختر خوب و نیکو |
۱۰۸ |
نیک رخسار |
آن که دارای چهره ای پاک و زیباست. |
۱۰۹ |
نیک مهر |
آن که دارای محبتی کامل و شایسته است. |
۱۱۰ |
نیک یار |
دوست مشفق |
۱۱۱ |
نیکا |
معنی اسم نیکا چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران. |
۱۱۲ |
نیکتا |
خوب، نیکو. |
۱۱۳ |
نیکناز |
آن که دارای عشوه و غمزه ای خوب و نیکوست. |
۱۱۴ |
نیکو / نیکی
|
خوب، زیبا / خوبی، زیبایی مجازا یعنی خوب، پاک و دوست داشتنی. اسم فارسی زیبا |
۱۱۵ |
نیلا |
نیل (سنسکریت) + ا (فارسی) به رنگ نیل، نیلی؛ مشاهده معنی کامل: معنی اسم نیلا |
۱۱۶ |
نیلاب |
مجازا آبی ملایم و آرامش بخش. نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ که در رنگرزی کاربرد دارد را می نامند. اسم دخترانه |
۱۱۷ |
نیلرام |
اسم فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ. |
۱۱۸ |
نیلگون |
نیل (سنسکریت) + گون (فارسی) به رنگ نیل، کبود، لاجوردی. |
۱۱۹ |
نیلیا |
به زنگ نیلی، منسوب به نیلی، مرکب از نیلی و الف نسبت. |
۱۲۰ |
نیمتاج |
نیم (فارسی) + تاج (فارسی) تاج کوچک آراسته به جواهر. |
۱۲۱ |
نیوان |
نیوان اسم پسر است و در حال حاضر فقط بعنوان اسم پسر مورد پذیرش در ثبت احوال ایران است. |
۱۲۲ |
نیواندخت |
نیوان، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی. |
۱۲۳ |
نیوشا |
شنوا، شنونده. علاوه بر این معنی جاودان نیز می دهد. بررسی کاملتر: اسم نیوشا. |
۱۲۴ |
نیووند |
نام گیاهی می باشد. |
www.NameFarsi.com |
تبادل نظر درباره اسم