ردیف |
اسم فارسی |
معنی نام |
1 |
ابناس |
خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف. همچنین
نام قریه ای در مصر است. |
2 |
اختر |
گلی به رنگ های سرخ،
صورتی، نارنجی،و زرد که ریز است و به شکل خوشه روی گیاه می شکفد، ستاره،
طالع، بخت، اقبال |
3 |
اخگر |
پاره آتش |
4 |
ادلیا |
شکر و سپاس خدا، سپاس از خدا |
5 |
اردک |
دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی |
6 |
اردیبهشت |
نام ماه دوم از سال
شمسی، نام فرشته ای که نماینده پاکی است و نگهبانی آتش با اوست، نام روز
سوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
7 |
ارزنده |
محترم، دارای احترام |
8 |
ارزینه |
ارزنده، گرانبها |
9 |
ارسا |
ارس |
10 |
ارسان |
نام همسر نرسی پادشاه
ساسانی |
11 |
ارشا |
از نام های ایران باستان |
12 |
ارشامه |
آرشامه |
13 |
ارشیدا |
آرشیدا ، بانوی درخشان و آراسته آریایی، مرکب از آر + شید + الف تانیث، آر به دو معنی به کار می
رود: اول: مخفف آریایی و دیگری: مرخم آرا به معنای آراینده |
14 |
ارشین |
با فتح (الف) و کسر (ر)،
نام یکی از شاهدختهای هخامنشی، مرکب از ارش به معنای عاقل و زیرک + ین
پسوندتفضیلی، به معنی عاقلترین هوشمند ترین |
15 |
ارغوان |
گلی قرمزرنگ |
16 |
ارکیده |
گلی با رنگهای درخشان
که یک گل برگ آن از دو گل برگ دیگرش بزرگتر است. |
17 |
ارم |
نام دختر
گودرز و همسر رستم پهلوان شاهنامه |
18 |
ارناز |
از نامهای باستانی |
19 |
اروشه |
اروشا، به فتح الف، روشن، سفید، دختری با
روی سپید |
20 |
اریکا |
نام روستایی در استان
مازندران |
21 |
ارینا |
آرینا، آریایی نژاد ، از نسل آریایی |
22 |
اسپانتا |
سپنتا، مقدس و قابل ستایش
نام فارسی |
23 |
اسپنتا |
سپنتا ، پاک و مقدس |
24 |
اسپنوی |
از شخصیتهای شاهنامه،
نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی |
25 |
استاتیرا |
همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
26 |
اسرا |
در گویش سمنان اشک |
27 |
اسفند دخت |
مرکب از اسفند (نام ماه دوازدهم از سال
شمسی) + دخت (دختر) |
28 |
اشک |
آبی که از چشم میریزد. |
29 |
اشلی |
نام کوهی در مازندران |
30 |
افرا |
درختی که برگهای پنجه
ای و میوه بالدار دارد. |
31 |
افروز |
ریشه افرختن |
32 |
افروغ |
تابش، روشنی، شعاع آفتاب
تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است. |
33 |
افرینا |
نام دختر
سیامک پیشدادی |
34 |
افسانه |
داستانی که بر اساس تخیل
ساخته شده، زیبا |
35 |
افسر |
کلاه پادشاهی، تاج |
36 |
افسرخاتون |
افسر
(فارسی) + خاتون (فارسی)، تاج بانو،
سرآمد همه زنان |
37 |
افسردخت |
افسر (تاج) + دخت (دختر) سرآمد همه
دختران |
38 |
افسون |
سحرانگیزی، جاذبه |
39 |
افشان |
آشفته و پریشان (در مورد زلف به کار
میرود)، ریشه افشاندن |
40 |
افشید |
روشنایی خورشید |
41 |
افشین |
نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی. |
42 |
السا |
نان خواه ، دانه ای خوشبو
که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است. |
43 |
الماس خاتون |
الماس (یونانی) + خاتون (فارسی) بانوی
مانند الماس |
44 |
المیرا |
ال (ترکی) + میرا
(فارسی)، ایل میرا فدایی ایل |
45 |
الناز |
ال (ترکی) + ناز (فارسی)، ایل ناز
موجب نازش ایل |
46 |
الوا |
ستاره |
47 |
الیسا |
دیدو، دختر شاه صدر و بنیانگذار افسانه ای
کارتاژ، کارتاژ از سرزمینهای شمالی آفریقاست که مهاجرانی از فنیقیه بنا
نهادند |
48 |
الیکا |
نام روستایی در
مازندران |
49 |
الیکا |
تغییر یافته الی کاک یا الیکک، آلبالوی
جنگلی که در جنگلهای مازندران و حاشیه دریای خزر یافت می شود. |
50 |
الیما |
سرزمین کوهستانی و بر گرفته
از نام ایلام و قوم ایلامیان است که احتمالا کهن ترین نژاد سرزمین بختیاری
ها بوده است. |
51 |
الینا |
نام روستایی در نزدیکی رودیار |
52 |
امیتیس |
آمیتیس،
نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی |
53 |
امیده |
امید |
54 |
انار |
میوه ای خوراکی با
دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین |
55 |
انارگل |
گل انار |
56 |
اندیشه |
آنچه حاصل اندیشیدن
است، فکر |
57 |
انگیزه |
آنچه یا آن که کسی را وادار به کار
کند، محرک، باعث |
58 |
انوشا |
شادی و خوشحالی و شادمانی،
همچنینن ماندنی و جاودانه، صورتی از نغوشا، پیرو مانی |
59 |
انوشک |
نام زنی
در زمان ساسانیان |
60 |
انوشکزاد |
انوش زاد |
61 |
انوشه |
جاودان، شادمان، خوشحال، از شخصیتهای
شاهنامه، نام شاهزاده ای ساسانی در تیسفون و نام دختر نرسی،
نام بانوی
ایرانی، اولین کسی که به عنوان گردشگر 10 روز در فضا
بود. |
62 |
انوشه دخت |
دختر جاویدان، دختر
شادمان |
63 |
انوشه روان |
انوشیروان،دارای روان جاوید ، نام یکی از
پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر (ص) در زمان این پادشاه متولد
شد. |
64 |
انیتا |
آنیتا، آناهیتا، ازبین
برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار
زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
65 |
اوران |
در گویش سیستان |
66 |
اویسا |
آویسا، پاک و تمیز مانند
آب |
67 |
ایران دخت |
دختر ایران، نام
همسر فریدون پادشاه پیشدادی |
68 |
ایران ناز |
موجب فخر و مباهات
ایران |
69 |
ایرانا |
مرکب از ایران + الف اطلاق |
70 |
ایرانشید |
خورشید ایران
اسم فارسی دختر
|
71 |
ایرانمهر |
خورشید ایران |
72 |
ایرانه |
منسوب به ایران |
73 |
ایرسا |
آلیسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز
بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند. |
74 |
ایرن |
نام ملکه روم شرقی |
75 |
ایزدچهر |
دارای چهره ای چون فرشتگان |
76 |
ایل ناز |
ایل (ترکی) +
ناز (فارسی)،
مایه ناز ایل، الناز |
77 |
ایلیکا |
الیکا ، هل ، گیاهی از تیره زنجبیلیان |
78 |
ایواز |
آراسته و پیراسته |
www.NameFarsi.com |