ردیف |
نام فارسی |
معنی اسم |
1 |
سابود |
هاله، خرمن ماه |
2 |
ساتراپ |
حاکم ایالتهای ایران باستان، استاندار، داریوش هخامنشی سرزمین ایران را به 20 ناحیه تقسیم کرده و اداره هر ناحیه را به یک ساتراپ داده بود. |
3 |
ساتی |
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح |
4 |
ساتیا |
از نامهای باستانی |
5 |
ساتین |
محبوب و دوست داشتنی |
6 |
سارگل |
گل زرد |
7 |
سارنیا |
خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن |
8 |
ساریان |
نام روستایی در نزدیکی مشهد |
9 |
سارینا |
خالص، پاک |
10 |
سارینه |
|
11 |
سازک |
ساز کوچک |
12 |
سازین |
نام روستایی در نزدیکی زنجان |
13 |
سالی |
بی غم و سرخوش ، سالمند و دارای عمر طولانی ، نام روستایی حوالی خرم آباد |
14 |
سام |
سوگند، پیمان، ("سام" در معنای "داستان خوشایند" نامی است پسرانه) |
15 |
سامه |
سوگند، پیمان |
16 |
سامینا |
پیشوند مشابهت بعلاوه مینا ، مانند مینا ، نام گلی است. farsi girl names |
17 |
سانوا |
دختر خوش سخن ، بانویی که شیرین حرف می زند. |
18 |
سانیا |
در گویش مازندران سایه روشن جنگل |
19 |
ساوند |
نام روستایی در نزدیکی کرمان |
20 |
ساویز |
خوش خلق، نیکخو |
21 |
ساویس |
گرانمایه و با ارزش |
22 |
ساوین |
سبدی که در آن پنبه می گذارند. |
23 |
سایا |
ترکی - فارسی، در ترکی یک رنگ و بی ریا و در فارسی به معنای ساینده است. |
24 |
سایان |
فارسی - کردی، منسوب به سایه ، رشته کوهی در آسیای مرکزی ، نام روستایی در نزدیکی همدان |
25 |
ساینا |
سیمرغ، عنقا |
26 |
ساینه |
در گویش مازندران سایه |
27 |
سایه |
تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود ، تصویری از کسی یا چیزی که هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود ، حمایت، پناه |
28 |
سبا |
نام شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است. |
29 |
سبارو |
کبوتر |
30 |
سبزارنگ |
نام یکی از الحان باربد ، سبزرنگ |
31 |
سبزبهار |
نام یکی از الحان قدیم ایرانی |
32 |
سبزپری |
فصل بهار |
33 |
سبزک |
مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب |
34 |
سبزه |
گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است ، سبزه وار، چمن زار، گندمگون |
35 |
سبزه بهار |
سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم |
36 |
سبزینه |
سبزرنگ، گندمگون |
37 |
سپاکو |
نام همسر چوپانی که کوروش را به او سپرده بودند تا بکشد اما او مانع شد و کوروش را مانند فرزند خودش بزرگ کرد. |
38 |
سپیدار |
درختی از خانواده بید با برگهای براق |
39 |
سپیده |
روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع افتاب |
40 |
سپیده گل |
گل سپید |
41 |
سپینود |
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر شنگل هندی و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
42 |
ستاتیرا |
استاتیرا، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
43 |
ستاره |
هر یک از اجسام نورانی آسمان که شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، بخت، اقبال ، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی |
44 |
ستاک |
شاخه تازه رسته و نازک |
45 |
ستایش |
سپاس حمد خداوند، ستودن، تعریف، تمجید شدن |
46 |
ستوده |
ستایش شده |
47 |
ستی |
به کسر سین ،سنی، سرسخت و محکم ، قطعه ای فولادی و محکم که بر سر نیزه یا داس نصب میشود. |
48 |
سرآویز |
آنچه به سر می آویزند. |
49 |
سرایه |
به ضم سین ، آواز، ترانه، |
50 |
سرخاب |
سهراب، گلگون، شاداب ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه |
51 |
سرگل |
اولین گل ، بهترین از هر چیز |
52 |
سرمه |
ماده ای سیاه رنگ که برای آرایش مژه ها و پلک چشم به کار می رود. |
53 |
سرنا |
به ضم سین و سکون ر ، نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره خانه ها و روزهای جشن وسرور می نوازند. |
54 |
سروآزاد |
نام زنی در منظومه ویس و رامین اسم فارسی دختر |
55 |
سروبن |
درخت سرو، معشوق خوش قد وقامت |
56 |
سروتن |
آن که اندامی زیبا و بلندبالا دارد |
57 |
سروجهان |
نام دختر فتحعلی شاه قاجار |
58 |
سروگل |
مرکب ازسرو ( درختی همیشه سبز) + گل |
59 |
سروناز |
درختی بلند و زینتی، معشوق خوش قد و قامت |
60 |
سروین |
شبیه سرو، مانند سرو |
61 |
سریرا |
زیبا |
62 |
سلمه |
نام گیاهی است |
63 |
سمن |
رازقی، یاسمن |
64 |
سمن اندام |
سمن پیکر |
65 |
سمن بر |
آن که اندامی سفید و لطیف چون سمن دارد. |
66 |
سمن پیکر |
آن که تنی سفید و نرم چون سمن دارد. نام زیبای دخترانه |
67 |
سمن چهر |
سمن چهره |
68 |
سمن چهره |
آن که چهره ای سفید و لطیف چون سمن دارد. |
69 |
سمن دیس |
مانند سمن، مانند یاسمن |
70 |
سمن رخ |
سمن چهره |
71 |
سمن رو |
سمن چهره |
72 |
سمن سیما |
سمن(فارسی) + سیما(عربی)، سمن چهره |
73 |
سمن گل |
گل یاسمن |
74 |
سمن ناز |
مرکب از سمن( یاسمن) + ناز(زیبا) |
75 |
سمنوی |
خوشبو، معطر |
76 |
سنبل |
گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید، و زرد |
77 |
سندوس |
نام خواهر خشایارشاه پادشاه هخامنشی |
78 |
سودابه |
از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه هاماوران و همسر کیکاووس پادشاه کیانی |
79 |
سوری |
گل سرخ |
80 |
سوزان |
سوزاننده persian girl names |
81 |
سوزان |
دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد ، سرشار از اندوه اشتیاق |
82 |
سوسا |
مرکب از سو( روشنایی، نور) + سا( پسوند شباهت و همانندی) |
83 |
سوسن |
گلی درشت و خوشه ای به رنگها و شکلهای مختلف |
84 |
سوسنک |
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی |
85 |
سوفیا |
سوفیه نام پایتخت بلغارستان |
86 |
سوگند |
قسم |
87 |
سومیا |
محبوب، دوست داشتنی |
88 |
سومیتا |
لطف و محبت، مهربانی |
89 |
سهی |
صفت سرو، راست، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی |
90 |
سهیزاد |
مرکب از سهی( صفت سرو، راست) + زاد persian names |
91 |
سی سی کام |
کامروا |
92 |
سی گل |
سی عدد گل |
93 |
سیب گل |
شکوفه سیب |
94 |
سیران |
سفر، گردش و تفریح |
95 |
سیرانوش |
نام دیگر شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
96 |
سیرنگ |
سیمرغ |
97 |
سیفور |
پارچه ابریشمی لطیف و ظریف |
98 |
سیم تن |
آن که بدنی سفید چون نقره دارد ، نام یکی از همسران بهرام گور پادشاه ساسانی |
99 |
سیمرخ |
آن که چهره ای سفید چون نقره دارد |
100 |
سیمیا |
بلاغت ، فصاحت ، علوم ماورائي ، همچنين نشان و علامت |
101 |
سیمین |
ساخته شده از نقره، نقره ای |
102 |
سیمین تن |
سیم تن نامهای اصیل فارسی |
103 |
سیمینه |
سیمین |
104 |
سیندخت |
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر مهراب کابلی و مادر رودابه |
www.NameFarsi.com |