ردیف |
نام فارسی |
معنی اسم |
1 |
فارناس |
نام پادشاه کاپادوکیه |
2 |
فارناسس |
نام برادر همسر
داریوش سوم پادشاه هخامنشی |
3 |
فارناک |
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم
پادشاه هخامنشی |
4 |
فاریاب |
پاریاب ، فاراب ، نام شهری
در استان کرمان و اطراف کهنوج ، نام پیشین دولت آباد در افغانستان |
5 |
فرابرز |
نام پهلوانی ایرانی |
6 |
فرادخت |
مرکب از فرا( بالاتر)
+ دخت( بخشنده) |
7 |
فراراد |
مرکب از فرا( بالاتر) + راد( بخشنده) |
8 |
فرازان |
مرکب از فراز( جای
بلند) + ان( پسوند نسبت) |
9 |
فرازمان |
حکم و فرمان |
10 |
فراسیاک |
افراسیاب |
11 |
فرامرز |
مرکب از فر + آمرز، آمرزنده دشمن، از
شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال |
12 |
فراوک |
اوستایی نام پسر نساک
و سیامک در داستان آفرینش اوستا |
13 |
فراهل |
نبیره کیومرث نخستین پادشاه پیشدادی |
14 |
فراهیم |
نام جد زرتشت |
15 |
فراهین |
فرایین |
16 |
فرایین |
از شخصیتهای شاهنامه،
از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، همچنین نام یکی از پادشاهان
ساسانی |
17 |
فربد |
دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند،
نام پسرانه
زیبا |
18 |
فربود |
راست و درست |
19 |
فربین |
بیننده شکوه و جلال ، مرکب از ف به معنای
شکوه و جلال و بین صفت فاعلی مرخم از بیننده |
20 |
فرتاش |
وجودی که در برابر
عدم است |
21 |
فرتوس |
نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب |
22 |
فرجود |
معجزه، اعجاز |
23 |
فرخ بد |
فرخنده وخجسته |
24 |
فرخ به |
مرکب از فرخ( مبارک)
+ به ( بهترین)، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین |
25 |
فرخ تاش |
فرخ (فارسی) + تاج(فارسی) مرکب از
فرخ( مبارک) + تاش( پسوند همراهی) |
26 |
فرخ داد |
مرکب از فرخ( مبارک)
+ داد( عدالت) |
27 |
فرخ زند |
مرکب از فرخ( مبارک) + زند، نام پسر
علیمردان خان زند |
28 |
فرخ شاد |
مرکب از فرخ( مبارک)
+ شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان |
29 |
فرخ یار |
دارای یار مبارک و خجسته یا یار
فرخنده و مبارک |
30 |
فرخان |
نام پسر اردوان آخرین
پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در
شاهنامه |
31 |
فرخزاد |
نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیتهای
شاهنامه، نام پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه
ساسانی، نیز یکی از شاهان آن سلسله |
32 |
فرخنده پی |
فرخ پی |
33 |
فرداد |
داده شکوه و جلال |
34 |
فرداد منش |
نام یکی از سرداران
هخامنشی |
35 |
فردین |
یگانه - تنها - همچنین مخفف فروردین نام ماه
اول از سال شمسی، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
36 |
فرزاد |
زاده شکوه و جلال
نام زیبای
پارسی |
37 |
فرزام |
لایق، درخور، شایسته |
38 |
فرزان |
فرزانه خردمند،
فرزانه |
39 |
فرزن |
نام روستایی در نزدیکی هرات |
40 |
فرزنه |
نام روستایی در
نزدیکی مشهد |
41 |
فرزیان |
نام روستایی در نزدیکی بروجرد |
42 |
فرزین |
وزیر در بازی شطرنج |
43 |
فرساد |
حکیم، دانشمند، دانا |
44 |
فرسام |
دارای شکوه و عظمتی
چون سام |
45 |
فرسمن |
نام
پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی |
46 |
فرشاد |
روح و عقل،کره مریخ |
47 |
فرشید |
دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، نام
برادر پیران ویسه |
48 |
فرشیدورد |
از شخصیتهای شاهنامه،
نام دلاوری تورانی، برادر پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی، همچنین نام
پسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
49 |
فرشیم |
قسم، جزو |
50 |
فرطوس |
از شخصیتهای شاهنامه،
نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
51 |
فرغار |
شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی
در سپاه افراسیاب تورانی |
52 |
فرغان |
فرغانه، نام شهری در
ترکستان قدیم |
53 |
فرمان |
حکم، امر، دستور |
54 |
فرمد |
نام روستایی در
نزدیکی طوس |
55 |
فرمند |
فر + مند دارای شکوه و وقار |
56 |
فرمین |
فرمان |
57 |
فرناد |
پایان و پایاب |
58 |
فرناس |
نیم خواب و خواب
آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی |
59 |
فرناک |
نام پادشاه کاپادوکیه که پس از اسکندر
در آسیای صغیر حکومتی تشکیل داد |
60 |
فرنام |
دارای نام باشکوه و
زیبا، نام یکی از سرداران شاپور |
61 |
فرند |
به کسر ف و کسر ر ، معرب پرند ، حریر منقش ،
بسیار نرم و لطیف و زیبا |
62 |
فرنود |
برهان، دلیل |
63 |
فرنور |
مرکب از فر به معنای شکوه و جلالی که دیگران
را به شگفتی وا می دارد بعلاوه نور ، کسی دارای چهره ای بسیار نورانی و
باشکوه است |
64 |
فرواک |
پیشگفتار، پیش سخن،
نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی |
65 |
فرود |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و
جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی |
66 |
فرورتیش |
نام یکی از پادشاهان
ماد |
67 |
فروهل |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی
ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه |
68 |
فرهاد |
از شخصیتهای شاهنامه
و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی |
69 |
فرهان |
نام مکانی در نزدیکی همدان |
70 |
فرهمند |
دارای شکوه و نور خیره
کننده ، باشکوه و موقر ، مجازا به معنای باهوش ، خردمند ، دانا |
71 |
فرهود |
پرهود، فلزی که رنگ آن به علت حرارت
دگرگون شد است |
72 |
فرهوش |
دارای هوش و ذکاوت |
73 |
فرهوشداد |
دارنده فر و هوش،نام فرماندار طبرستان
در زمان داریوش پادشاه هخامنشی |
74 |
فری توس |
از
نامهای باستانی |
75 |
فریان |
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای
اندلس در زمان مقدونی |
76 |
فریبرز |
از شخصیتهای شاهنامه،
نام پهلوانی ایرانی فرزند کیکاووس پادشاه کیانی |
77 |
فریتون |
فریدون،از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین
و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش |
78 |
فریشاد |
مرکب از فری( با
شکوه) + شاد(خوشحال) |
79 |
فریمان |
نام بخشی از استان خراسان |
80 |
فریمن |
زیبا اندیش، خوش فکر |
81 |
فریمند |
صاحب زیبایی و شکوه |
82 |
فرینام |
دارای نام با شکوه و
زیبا |
83 |
فرینوش |
فری( شکوهمند) + نوش( عسل) یا نوش از
مصدر نوشیدن( نوشیدن) |
84 |
فریین |
بیننده شکوه و جلال |
85 |
فغانیش |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه
هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی |
86 |
فیروز |
پیروز ،مظفر و منصور |
87 |
فیروزان |
پیروزان |
www.NameFarsi.com |