ردیف |
اسم فارسی |
معنی
نام |
1 |
پاپوک |
نعنای دشتی با گل آذینی، مثل سنبل در بخش
خراسان |
2 |
پادمیرا |
جاویدان،
نگهبان مهر، نگهدارنده عشق |
3 |
پادنا |
اسم یکی از بخش های تابعه شهرستان سمیرم،
نام منطقه ای در شمال کوه دنا و نیز رودخانه ای در همین منطقه که گوارایی
آب آن معروف می باشد. |
4 |
پادینا |
در گویش همدانی به گل پونه
یا پودینه گفته می شود. |
5 |
پارامیدا |
پارامیس،
نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه
هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی
بانوی دانا و دانشمند و نیز بانوی پرمهر است. |
6 |
پاردیس |
پردیس |
7 |
پارمیدا |
= پارامیدا، پارامیس، پرمیس |
8 |
پارمیس |
پرمیس، نام دختر بردیا و نوه
کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا
پرومیزد و به معنی بانوی دانشمند یا بانوی پرمهر است. |
9 |
پارمین |
نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی |
10 |
پارنا |
نام قلهای در نزدیکی پل
دختر |
11 |
پاشنگ |
خوشه ی انگور |
12 |
پاک آفرین |
آفریننده پاک |
13 |
پاک رخ |
پاکیزه رو، زیبا رو |
14 |
پاک گوهر |
پاک گهر |
15 |
پاکدخت |
دختر پاک و عفیف |
16 |
پاکنوش |
پاک نوشنده |
17 |
پالیز |
باغ |
18 |
پامچال |
گلی زینتی به رنگهای سفید،
صورتی، یا نارنجی |
19 |
پانتی |
نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه
هخامنشی |
20 |
پانیا |
محافظ نگهدارنده |
21 |
پانیذ |
شکر، فانیذ |
22 |
پانیک |
کسی که قدمش نیک است، خوش
قدم |
23 |
پایون |
پیرایه، زیور، آرایش |
24 |
پاییز |
هنگام پاییز، برگ ریزان،
مجازا دختر زیبا رو |
25 |
پاییزان |
هنگام پاییز |
26 |
پدیده |
آنچه اتفاق می افتد یا
وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، شخص یا حادثه چشمگیر |
27 |
پرارین |
خوب و نیکو |
28 |
پرارین دخت |
دختر نیکو و خوب |
29 |
پربها |
با ارزش، قیمتی، ارزشمند |
30 |
پرتو |
درخشش، تلألو |
31 |
پرخیده |
از لغات اساطیری است. |
32 |
پردخت |
یا مخفف پریدخت |
33 |
پردیز |
پردیس |
34 |
پردیس |
فردوس، باغ، بستان |
35 |
پرزاد |
پر + زاد (زاده)،مخفف پری زاده |
36 |
پرسا |
نرم و لطیف مانند پر. |
37 |
پرستش |
نیایش، عبادت |
38 |
پرستک |
پرستو |
39 |
پرستو |
پرنده ای سیاه و سفید با بال های باریک که
مهاجر است. |
40 |
پرستوک |
پرستو
نام اصیل پارسی |
41 |
پرسون |
برهون هاله، خرمن ماه |
42 |
پرسیا |
پرشیا |
43 |
پرشاد |
نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی |
44 |
پرک |
ستاره سهیل، تاج |
45 |
پرگام |
نام امپراطوری ای در زمان سلوکیان |
46 |
پرگان |
|
47 |
پرگشا |
پرگشاينده، پرواز كننده |
48 |
پرگل |
(به فتح پ) هر یک از
گلبرگهای گل |
49 |
پرگل |
(به ضم پ) دارای گلهای زیاد، پر از گل |
50 |
پرگون |
لطیف چون پر |
51 |
پرمون |
زینت و آرایش |
52 |
پرمیس |
پارمیس،
نام دختر بردیا
ونوه کوروش کبیر، پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا
پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است. |
53 |
پرن |
پروین |
54 |
پرنا |
پرنیان |
55 |
پرناز |
مرکب از پر + ناز (زیبا، قشنگ) |
56 |
پرناک |
جوان، برنا |
57 |
پرند |
پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر
ساده |
58 |
پرندخت |
دختر لطیف چون پرند
(پرند = پارچه از جنس ابریشم) |
59 |
پرنددخت |
پرندخت |
60 |
پرنددیس |
پرندیس |
61 |
پرندک |
پشته، کوه کوچک |
62 |
پرندوش |
پس پریشب |
63 |
پرندیس |
نرم و لطیف چون پرند |
64 |
پرندین |
نرم و لطیف چون پرند |
65 |
پرنسا |
مانند ستاره پروین ، دیبای منقش و لطیف ،
پرنیان |
66 |
پرنوش |
به ضم پ، شیرین، زیبا،
دوست داشتنی |
67 |
پرنون |
پرنیان |
68 |
پرنیا |
فرنیا |
69 |
پرنیان |
پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار |
70 |
پرنین |
مانند پر |
71 |
پرو |
پروین |
72 |
پروا |
ملاحظه، فرصت و زمان
پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه |
73 |
پروانه |
حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن
پوشیده از پولکهای رنگارنگ |
74 |
پرور |
ریشه پروردن، دارای پر |
75 |
پروش |
لطیف چون پر |
76 |
پروین |
دسته ای از شش ستاره
درخشان در صورت فلکی ثور، ثریا |
77 |
پری |
در فرهنگ عوام، موجودی بسیار زیبا،
نیکوکار، و نامرئی که گاه خود را نشان می دهد و با جمالش انسان را فریفته
خود می کند. |
78 |
پری پیکر |
آنکه اندامی زیبا چون پری
دارد |
79 |
پری تاج |
پری (موجود افسانه ای بسیار زیبا) + تاج، سرآمد
پریان |
80 |
پری جان |
مرکب از پری + جان (اژه
محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز) |
81 |
پری دخت |
دختر پری،
نام دختر پادشاه چین که سام پسر
نریمان عاشق او شد و زال پدر رستم از او زاده شد |
82 |
پری سیما |
پری (فارسی) + سیما (عربی)
پریچهره، زیبارو |
83 |
پری گل |
زیبا چون گل و پری |
84 |
پری ویس |
نام زنی در ویس و رامین |
85 |
پریا |
زیبا چون پری |
86 |
پریاس |
گلبرگ یاس، زیبا و با
طراوت، شاداب و جذاب |
87 |
پریان |
پری ها |
88 |
پریچه |
پری کوچک |
89 |
پریچهر |
پریچهره |
90 |
پریچهره |
آن که چهره ای زیبا چون
پری دارد، زیبا رو |
91 |
پریرخ |
پریچهره، زیبا رو |
92 |
پریرو |
پری چهره، زیبا رو |
93 |
پریزاد |
زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم
پادشاه هخامنشی |
94 |
پریزاده |
پریزاد |
95 |
پریژه |
پری کوچک |
96 |
پریسا |
زیبا چون پری |
97 |
پریسان |
مانند پری، دختری که مثل پری زیبا است،
بانویی زیبا چون پری |
98 |
پریشا |
پری شاه، شاه پری ها |
99 |
پریفام |
زیبا چون پری |
100 |
پریفر |
دختر زیبا و با وقار،
دختری که مانند پریان زیباست و با شکوه و وقار است، مرکب از پری و فر |
101 |
پریماه |
زیبا چون ماه و پری |
102 |
پرین |
نرم و لطیف چون پر، نام
بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی
برای دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد. |
103 |
پریناز |
دارای ناز و کرشمه ای چون پری |
104 |
پرینام |
دارای نامی زیبا |
105 |
پرینوش |
دارای نامی زیبا |
106 |
پریوش |
زیبا چون پری |
107 |
پسته |
میوه ای کوچک و بیضوی که مغز آن خوراکی
است، در شعر، دهان معشوق |
108 |
پگاه |
سپیده دم، صبح زود |
109 |
پوپک |
پرنده ای که تاجی از پر بر سر دارد، هدهد |
110 |
پوپه |
پوپک |
111 |
پوران |
پوران دخت |
112 |
پوران |
یادگار، جانشین |
113 |
پوران دخت |
از شخصیت های شاهنامه، نام ملکه ایران در
دوران ساسانی و دختر خسرو پرویز پادشاه ساسانی |
114 |
پولک |
دایره هایی کوچک و نازک به
رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود ، فلس ماهی که روی بدن ماهی
را پوشانده است. |
115 |
پونا |
در گویش سمنان پونه |
116 |
پونه |
گیاهی معطر از خانواده
نعناع |
117 |
پیچک |
گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد. |
118 |
پیدرا |
رودی در امریکا |
119 |
پیروزدخت |
مرکب از پیروز (فاتح یا فرخنده یا خوشحال)
+ دخت (دختر) ،
نام دختر فیروز پسر قباد پادشاه ساسانی |
120 |
پیمانه |
جام شراب |
121 |
پیوند |
پیوسته بودن دو یا چند کس یا چیز به هم |
www.NameFarsi.com |