اسم های دخترانه در اشعار سعدی

اسامی دختر در اشعار سعدی

اسم های موجود در متون ادبی کهن، بی شک از اصیل ترین اسم های ایرانی هستند. اسم هایی که به عنوان نام یا واژه در اشعار شعرای گرانقدر ایران زمین، در کنار آرایه های ادبی گوش نواز و دلنشین آمده اند و بخشی از زبان ما پارسی زبانان و فرهنگ ما محسوب می شوند.

اسم های دختر در شعرهای سعدی

آیا اسم شما هم در اشعار شعرای قدیمی ایرانی آمده است؟

در پست های قبلی وب سایتمون، اسم های دختر در اشعار حافظ، اسامی دختر در اشعار مولانا، اسم های دختر در شاهنامه فردوسی و … را قرار دادیم و در این قسمت اسامی دخترانه که در اشعار سعدی شیرازی آمده اند را می بینید. پیش از آن کمی مختصر درباره سعدی بدانید.

سعدی

سعدی، شاعر و نویسنده پارسی‌گوی ایرانی است، ادبیات وی به خصوص در بوستان سعدی به اصطلاح اهل ادب، ادبیات تعلیمی است. ادبیاتی که محتوایش آموزه‌های اخلاقی و اجتماعی است و گویی به هدف تعلیم و تربیت به نگارش در آمده است، البته با چاشنی ذوق و خلاقیت. ویژگی خاص نوشته های سعدی، کلام ساده اش نیز هست که البته نوشتن به این سبک سخت و حتی به عقیده خیلی ها ناممکن است (ویژگی سهل ممتنع اشعار سعدی).

علاوه بر این خیلی ها بر این باورند که سعدی بر حافظ شیرازی و غزلیاتش بسیار تاثیر گذار بوده است و این تاثیر کاملا مشهود است. معتقد اند که حافظ، حدود ۳۰ غزل با وزن و قافیه غزلیات سعدی سروده است. همچنین در اشعار حافظ، موارد بسیاری از تضمین از اشعار سعدی دیده می شود. تضمین در اینجا یعنی استفاده از سخن مشهور (سعدی) در ابیات و کلام حافظ است.

اسم اصلی و کامل سعدی

ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری) نام کامل سعدی است. اهل ادب سعدی را به لقب “استاد سخن”، “پادشاه سخن”، “شیخِ اجلّ” و حتی به‌طور مطلق، “استاد” داده‌اند.

معنی اسم سعدی

سعدی یک نام پسرانه است که متاسفانه در ایران فراوانی کمی دارد. اسمی که اگرچه ریشه آن به عنوان واژه، عربی است اما از جهت شخصیت تاریخی – فرهنگی یک نام ایرانی اصیل در ایران زمین و بین فارسی زبانان جهان محسوب می شود. سعدی از ریشه سعد است و به معنی خجستگی، فرخندگی، میمنت. بد نیست بدانید از نظر ترکیب واژه سعد + ی به عقیده اکثریت اهل ادب در زبان عربی وجود ندارد این واژه و نام، نامی ساخته ایرانیان است.

لیست اسم دختر در اشعار سعدی

در ادامه لیست نام های دخترانه که در آثار سعدی (کلیات شامل بوستان، گلستان و …) آمده است را به همراه شعر مربوطه می بینید.

نوشین

اسم نوشین در شعر سعدی:

بامدادش بین که چشم از خواب نوشین بر کند

گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین

در جای دیگر سعدی می فرماید:

تو کز خواب نوشین به بانگ رحیل

نخیزی دگر کی رسی در سبیل

نوشین در شعر دیگر سعدی:

تن درست چه داند به خواب نوشین در

که شب چگونه به پایان همی برد رنجور

شیدا

شیدا در شعر سعدی:

بسا هوشمندا که در کوی عشق

چو من عاقل آیند و شیدا روند

در جای دیگر سعدی می فرماید:

قوی بازوانند کوتاه دست

خردمند شیدا و هشیار مست

اسم شیدا در شعر دیگری از سعدی:

صاحبنظری که دید رویش

دیوانه عشق گشت و شیدا

بررسی کامل: اسم شیدا.

نرگس

چشمش به کرشمه گفت با من

در نرگس مست من چه آهوست

اسم آهو و کرشمه نیز در ابیات بالا از سعدی آمده است.

اسم نرگس در شعر دیگری از سعدی:

گر منقل منه آتش میفروز

چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست

نرگس در بیت دیگری از سعدی:

هر گه که نظر بر گل رویت فکنم

خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم

شقایق

خواب از خمار باده نوشین بامداد

بر بستر شقایق خودروی خوشترست

اسم شقایق در شعر دیگری از سعدی:

بلبل سماع بر گل بستان همی کند

من بر گل شقایق رخسار می کنم

 

ارغوان

دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت

گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد

اسم ارغوان در شعر دیگری از سعدی:

ور بی تو میان ارغوان و سمنم

بنشینم و چون بنفشه سر برنکنم

نیلوفر

چو نیلوفر در آب و مهر در میغ

پری رخ در نقاب پرنیان است

بررسی کامل: بررسی کامل: اسم مینا..

 

پرنیان

صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا

لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد

بررسی کامل: اسم پرنیان.

انیس

نه آن جلیس انیس از کنار من رفتست

که بعد ازو متصور شود شکیبایی

سمن

پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر

عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی باشد

اسم سمن در شعر دیگری از سعدی:

یا رب آن روی است یا برگ سمن

یا رب آن قد است یا سرو چمن

سمن در بیت دیگری از سعدی:

مرا دلیست گرفتار عشق دلداری

سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

بنفشه

باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا

غالیه ای بساز از آن طره مشکبوی او

یاسمن

که دید رنگ بهاری به رنگ رخسارت

که آب گل ببرد تا به یاسمن چه رسد

و در جای دیگر سعدی شیرازی می فرماید:

نطفه شبنم در ارحام زمین

شاهد گل گشت و طفل یاسمن

یاسمین در شعر دیگری از سعدی:

عیبم هنر و کمال بیند

خارم گل و یاسمن نماید

نسرین

بر گل روی تو چون بلبل مستم واله

به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم

اسم های لاله، تمنا و واله نیز در بیت بالا از سعدی آمده است.

اسم نسرین در شعری دیگر از سعدي:

بنفشه زلفی نسرین بری سمن بویی

که ماه را بر حسنش نماند بازاری

شکوفه

اسم شکوفه در شعر سعدی:

مگر درخت بهشتی بود که بار آرد

شکوفه گل و بادام و لاله و نسرین

نسترن

آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد

الحق آراسته خلقی و جمالی دارد

سروین

بر گذر تا خیره گردد سروبن

در نگر تا تیره گردد نسترن

بنفشه

بستان عارضش که تماشاگه دلست

پرنرگس و بنفشه و گلنار بنگرید

اسم گلنار نیز در بیت بالا از سعدی آمده است. اسم بنفشه در شعر دیگری از سعدي:

نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان

اسم بنفشه در شعر دیگری از سعدی:

ور بی تو میان ارغوان و سمنم

بنشینم و چون بنفشه سر برنکنم

لاله

به پای سرو درافتاده اند لاله و گل

مگر شمایل قد نگار من دارد

اسم لاله در شعر دیگری از سعدی:

گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی

اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود

لاله در شعر دیگر سعدي:

ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد

ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید

رها

گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی

ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را

اسم رها در شعر دیگری از سعدی:

خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست

رها در شعر دیگر از سعدي:

مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد

کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد

سوگند

اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی

هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم

و در جای دیگر سعدی می فرماید:

سعدی از جان می خورد سوگند و می گوید به دل

وعده هایش را وفا باری نمودی کاشکی

شبنم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

اسم شبنم در شعر دیگری از سعدی:

نطفه شبنم در ارحام زمین

شاهد گل گشت و طفل یاسم

نام شبنم در شعر دیگری از سعدي:

.. به دولتت همه افتادگان بلند شدند

چو آفتاب که بر آسمان برد شبنم

شهلا

.. سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست

که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست

اسم های دخترانه نرگس و سحر نیز در بیت بالا از سعدی آمده اند.

آفاق

گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی

صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد

اسم آفاق در شعر دیگری از سعدی:

که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید

یا مگر آینه در پیش جمالش دارند

آفاق در شعر دیگری از سعدي شيرازي:

موضعی در همه آفاق ندانم امروز

کز حدیث من و حسن تو خبر می نرود

شهره

ای شهره شهر و فتنه خیل

فی منظرک النهار و اللیل

اسم شهره در شعر دیگری از سعدی:

سغبه خلقم چو صوفی در کنش

شهره شهرم چو غازی بر رسن

افسانه

سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد

از چه می ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست

اسم افسانه در شعر دیگری از سعدی:

گر تو به حسن افسانه ای یا گوهر یک دانه ای

از ما چرا بیگانه ای ما نیز هم بد نیستیم

نیکی

بد و نیک مردم چو می بگذرند

همان به که نامت به نیکی برند

اسم نیکی در شعر دیگری از سعدی:

به قومی که نیکی پسندد خدای

دهد خسروی عادل و نیک رای

نیکی در بیت دیگر سعدي:

کسی نیک بیند به هر دو سرای

که نیکی رساند به خلق خدای

سحر

اسم سحر در اشعار سعدی:

هر سحر از عشق دمی می زنم

روز دگر می شنوم بر ملا

اسم سحر در اشعار دیگری از سعدی:

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق در بند است

و یا در جای دیگر:

.. تو که در خواب بوده ای همه شب

چه نصیبت ز بلبل سحر است

بررسی کامل: اسم سحر.

نازنین

اسم نازنین در اشعار سعدی:

آفرین خدای بر پدری

که تو فرزند نازنین پرورد

نازنین در شعر دیگری از سعدی:

ز هر نبات که حسنی و منظری دارد

به سرو قامت آن نازنین بدن چه رسد

و در جای دیگر سعدی می فرماید:

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود

اسم نازنين در شعری دیگر از سعدی:

هر که نازک بود تن یارش

گو دل نازنین نگه دارش

بررسی کامل: اسم نازنین.

نسیم

.. بار دگر گر به سر کوی دوست

بگذری ای پیک نسیم صبا

اسم نسیم در شعر دیگری از سعدی:

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست

الحان بلبل از نفس دوستان توست

و در اشعار دیگر سعدی می فرماید:

بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست

یا کاروان صبح که گیتی منور است

و

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست

که راحت دل رنجور بی قرار منست

و

مگر نسیم سحر بوی یار من دارد

که راحت دل امیدوار من دارد

ترانه

.. مخور غمی که به فردا چگونه خواهد بود

که چرخ عمر تو ضایع برین ترانه کند

ساحل

… ای برادر ما به گرداب اندریم

وان که شنعت می زند بر ساحل است

اسم ساحل در اشعار دیگری از سعدی:

… غرقه در بحر عمیق تو چنان بی خبرم

که مبادا که چه دریام به ساحل نکند

… که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق

نیاساید و دوستانش غریق

صبا

… ای نفس خرم باد صبا

از بر یار آمده ای مرحبا …

اسم صبا در اشعار دیگری از سعدی:

… بار دگر گر به سر کوی دوست

بگذری ای پیک نسیم صبا

و

آخر ای باد صبا بویی اگر می آری

سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست ..

نفس

اسم نفس در اشعار سعدی:

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست

الحان بلبل از نفس دوستان توست

اسم نفس در اشعار دیگری از سعدی:

از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است

پیغام آشنا نفس روح پرور است

تمنا

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد

یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد …

اسم تمنا در شعر دیگری از سعدی:

… بر گل روی تو چون بلبل مستم واله

به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم

ر‏عنا‏

فرزانه رضای نفس رعنا نکند

تا خیره نگردد و تمنا نکند

مژده

… دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست

مگر کسی ز توام مژده ای فراز آرد

اسم مژده در اشعار سعدی:

گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت

سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد …

و در شعر دیگر، سعدی می فرماید:

… ز من درود فراوان ببر به دلبر من

به لطف مژده ای از وصل آن نگار بیار

ساغر

بوسه ای بر کنار ساغر نه

پس بگردان شراب شهدآمیز …

اسم ساغر در شعر دیگری از سعدی:

.. بر کف من ز دست ساقی بزم

هر نفس ساغر شرابی بود

نگار

دیر آمدی ای نگار سرمست

زودت ندهیم دامن از دست …

اسم نگار در اشعار سعدی:

… به پای سرو درافتاده اند لاله و گل

مگر شمایل قد نگار من دارد

نگار در شعر دیگری از سعدی:

.. باور مکن که صورت او عقل من ببرد

عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست

بررسی کامل: اسم نگار.

غزل

اسم غزل در اشعار سعدی:

… که نه تنها منم ربوده عشق

هر گلی بلبلی غزل خوان داشت

اسم غزل در شعر دیگری از سعدي:

.. صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی

سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی

و سعدی در شعر دیگر می فرماید:

مطرب یاران بگوی این غزل دلپذیر

ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار …

ثریا

… ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری

ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

اسم ثریا در دیگر اشعار سعدی:

داد طرب از عمر بده تا برود

تا ماه برآید و ثریا برود

و

… از زمین ناله عشاق به گردون بر شد

وز ثری نعره مستان به ثریا برخاست

سبا

.. قافله شب چه شنیدی ز صبح

مرغ سلیمان چه خبر از سبا

فرشته

. رقیب کیست که در ماجرای خلوت ما

فرشته ره نبرد تا به اهرمن چه رسد

اسم فرشته در اشعار دیگر سعدی:

تو خود فرشته ای نه از این گل سرشته ای

گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری …

و

… مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

و

فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن

وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد …

کیمیا

استاد کیمیا را بسیار سیم باید

در خاک تیره کردن تا آن که زر بباشد …

اسم کیمیا در شعر دیگری از سعدي:

… سیم دغل خجالت و بدنامی آورد

خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم

بررسی کامل: اسم کیمیا.

باران

اسم باران در شعر سعدی:

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

بررسی کامل: اسم باران.

اندیشه

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست

و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست …

ور در جای دیگر سعدی شیرازی می فرماید:

هوشم نماند با کس اندیشه ام تویی بس

جایی که حیرت آمد سمع و بصر نباشد …

یلدا

… برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد

که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

اسم یلدا در شعر دیگری از سعدي:

… باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

و

… باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

درباره یلدا بیشتر بدانید.

شیرین‏‏

بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت

دیگر چه برگ باشد درویش بی نوا را …

اسم شیرین در شعر دیگری از سعدي:

… آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل

شهد لب شیرین تو زنبور میان را

و

مپندار از لب شیرین عبارت

که کامی حاصل آید بی مرارت …

مروارید

… سخن سعدی بشنو که تو خود زیبایی

خاصه آن وقت که در گوش کنی مروارید

اسم مروارید در شعر دیگری از سعدي:

ز مروارید تاج خسروانیت

یکی در خوشه پروین نباشد …

اسم پروین هم در بیت بالا آمده است.

لیلی

ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی

تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را …

اسم لیلی در شعر دیگری از سعدي:

… اگر عداوت و جنگ است در میان عرب

میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست

و

… حدیث حسن تو و داستان عشق مرا

هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند

دنیا

دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد

از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست …

اسم دنیا در شعر دیگری از سعدي:

دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف

لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است

و

… وه که گر من بازبینم روی یار خویش را

مرده ای بینی که با دنیا دگر بار آمده س

سارا

اسم سارا در شعر سعدی:

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

زهره

بلبلان نیک زهره می دارند

با گل از دست باغبان گفتن …

اسم زهره در شعر دیگری از سعدي:

خورشیدوشی ماهرخی زهره جبینی

یاقوت لبی سنگدلی تنگ دهانی ..

و

. مطرب از مشغله کوس بشارت چه زند

زهره بایستی امروز که بنوازد عود

زهره از جمله اسم های ایرانی در منظومه شمسی است.

شیرین

وصفش نداند کرد کس دریای شیرینست و بس

سعدی که شوخی می کند گوهر به دریا می برد

اسم های گوهر و دریا نیز در شعر بالا آمده است

.. سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان

در به دریا می فرستی زر به معدن می بری

دریا

سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی

در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی

هستی

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی

تا از سر صوفی برود علت هستی

اسم صوفی هم در شعر بالا آمده است، البته اسم سوفی مورد تایید ثبت احوال کشور است.

اسم هستی در اشعار دیگر سعدی:

مرا با وجود تو هستی نماند

به یاد توام خودپرستی نماند …

و

.. همه هرچه هستند از آن کمترند

که با هستیش نام هستی برند

بررسی کامل: اسم هستی.

گیتی

… بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست

یا کاروان صبح که گیتی منور است

اسم گیتی در اشعار دیگر سعدی:

… صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

و

در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم

صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او …

بررسی کامل: اسم گیتی.

پروین

… همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت

وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است

اسم پروین در اشعار دیگر سعدی:

. اگر خود روز را گوید شب است این

بباید گفتن آنک ماه و پروین

سیمین

… گفت سعدی خیال خیره مبند

سیب سیمین برای چیدن نیست

اسم سیمین در اشعار دیگر سعدی:

روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش

همه گویند که این ماهی و آن پروینیست …

و

پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر

عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی باشد …

مینا

بدین صحیفه مینا به خامه خورشید

نبشته یک سخن خوش به آب زر دیدم …

بررسی کامل: اسم مینا.

جانان

حدیث عشق جانان گفتنی نیست

و گر گویی کسی همدرد باید ..

اسم جانان در اشعار دیگر سعدی:

.. دل بود و به دست دلبر افتاد

جان است و فدای روی جانان

و

برو سعدی که کوی وصل جانان

نه بازاریست کان جا قدر جان هست

بررسی کامل: اسم جانان.

نگین

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد

باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد

اسم نگین در اشعار دیگر سعدی:

.. چه کردی که درنده رام تو شد

نگین سعادت به نام تو شد

و

… کرم کن نه پرخاش و کین آوری

که عالم به زیر نگین آوری

فروغ

فلک را این همه تمکین نباشد

فروغ مهر و مه چندین نباشد

اسم فروغ در اشعار دیگر سعدی:

شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او

منورست چنان کاسمان به طلعت ماه …

و

شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او

منورست چنان کاسمان به طلعت ماه …

گردآورنده اشعار: احمدرضا سلیمی.

اسم های ایرانی در اشعار سعدی

اسم شما هم در اشعار سعدی

نام شما و دوستانتان هم در اشعار سعدی شیرازی آمده است؟ اگر بله در قسمت نظرات بنویسید.

توجه: ابیات نوشته شده، نمونه هایی انتخابی از اشعار سعدی هستند. برای مثال ممکن است یک اسم بیش از دو بار در اشعار سعدی آمده باشد و ما فقط دو بیت را به عنوان نمونه اینجا قرار دادیم.