ردیف |
نام فارسی |
معنی اسم |
۱ |
ماتیسا |
ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها. |
۲ |
ماتینا |
گل سرخ در گویش مازندرانی |
۳ |
ماجان |
معجن، مانند ماه، ماهگان، نام قدیم رودی در اطراف شاهرود. |
۴ |
مادیا |
نام همسر آخرین پادشاه ماد |
۵ |
مارتا |
در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است. یعنی فناپذیر، دنیایی. |
۶ |
مامک |
مادر، خطاب محبت آمیز به فرزند دختر |
۷ |
مامو |
نام زنی در زمان خسروپرویز پادشاه سلسله ساسانیان. |
۸ |
ماندان |
= ماندانا. |
۹ |
ماندانا |
عنبر سیاه، نام فارسی دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه و مادر کوروش پادشاه هخامنشی. بررسی کاملتر: اسم ماندانا. |
۱۰ |
مانه |
نام روستایی در نزدیکی بجنورد. |
۱۱ |
مانیان |
دهی از دهستان جلگا در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد، همچنین به معنی بی نظیر و بی همتا. |
۱۲ |
مانیا |
علاقه بسیار زیاد. بررسی کامل: اسم مانیا.
|
۱۳ |
ماه آفرید |
آفریده ماه، آفریده شده چون ماه، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام زنی زیباروی، همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی. |
۱۴ |
ماه آفرین |
آفریننده ماه، نام یکی از پهلوانان هم زمان با بابک خرم دین، نام همسر فتحعلی شاه قاجار. |
۱۵ |
ماه بانو |
زنی که چون ماه می درخشد. |
۱۶ |
ماه به |
بهتر از ماه. |
۱۷ |
ماه پرن |
زیبا و لطیف چون ماه و پرن. پرن به معنی ستاره است. در برخی منابع پرن معادل پرند هم آمده است. |
۱۸ |
ماه پری |
زیبا چون ماه و پری. |
۱۹ |
ماه پیکر |
آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است. |
۲۰ |
ماه تابان |
ماه درخشان و نورانی. |
۲۱ |
ماه جهان |
ماه دنیا، زیبای جهان. |
۲۲ |
ماه چهره |
ماهچهر، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو. |
۲۳ |
ماه خاتون |
بانویی که چون ماه زیباست. |
۲۴ |
ماه خانم |
(اسم فارسی – ترکی) : ماه (فارسی) + خانم (ترکی) بانویی که چون ماه زیباست. انتخاب اسم |
۲۵ |
ماه خدای |
نام فرشته ای |
۲۶ |
ماه رخسار |
ماهچهر |
۲۷ |
ماه روی |
ماهچهر |
۲۸ |
ماه زیور |
زیور و زینت ماه |
۲۹ |
ماه شاد |
مرکب از ماه + شاد (خوشحال) |
۳۰ |
ماه شید |
روشنی و درخشش ماه |
۳۱ |
ماهانه |
دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار. |
۳۲ |
ماهبد |
مرکب از ماه + بد (پسوند اتصاف) |
۳۳ |
ماهپاره |
دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه. |
۳۴ |
ماهتا |
مهتا، مانند ماه. |
۳۵ |
ماهتاب |
مهتاب. |
۳۶ |
ماهتاج |
آن که تاج او چون ماه می درخشد. |
۳۷ |
ماهتیسا |
در گویش مازندران ماه تنها. در واقع اسم دختر شمالی هست. |
۳۸ |
ماهچهر |
ماه چهره، آن که چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو اسم ایرانی |
۳۹ |
ماهدخت |
دختر زیباروی چون ماه. |
۴۰ |
ماهدیس |
آن که مانند ماه زیباست. |
۴۱ |
ماهرخ |
ماهچهر، آنکه صورتی زیبا و درخشان چون ماه دارد. |
۴۲ |
ماهرو |
بانوی زیبا رو، دختری که چهره اش مانند ماه زیبا و درخشان است. |
۴۳ |
ماهزاد |
زاده ماه، زیبا |
۴۴ |
ماهک |
ماه کوچک، نام یکی از پادشاهان سکائی |
۴۵ |
ماهکان |
منسوب به ماه کوچک، دختری کوچک و زیبا، این اسم در مناطق بلوچ نشین رایج است. |
۴۶ |
ماهگل |
ان که چون ماه و گل زیباستف زیبا روی |
۴۷ |
ماهناز |
ناز و زیبا مانند ماه |
۴۸ |
ماهناک |
روشنی ماه و مهتاب |
۴۹ |
ماهنوش |
آن که چون ماه زیبا و چون عسل شیرین است. |
۵۰ |
ماهور |
نام یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی اسم دختر |
۵۱ |
ماهوش |
مانند ماه |
۵۲ |
ماهویه |
ماهوی |
۵۳ |
ماهی |
جانوری مهره دار، آبزی معروف |
۵۴ |
ماهین |
منسوب به ماه، مانند درخشان و نورانی |
۵۵ |
مدیا |
نام همسر آخرین پادشاه ماد |
۵۶ |
مدیسه |
نام روستایی در استان اصفهان |
۵۷ |
مرجون |
گل میشه بهار |
۵۸ |
مردآوند |
نام دختر کوچک یزدگرد پادشاه ساسانی |
۵۹ |
مرسده |
معنی ۱: ملکه؛ ۲: جنگل راش، جای روئیدن راش، به مجاز یعنی زیبا، خرم و با طراوت |
۶۰ |
مرمر |
نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود. |
۶۱ |
مرمرین |
ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر. |
۶۲ |
مروا |
پهلوی فال نیک و دعای خیر. |
۶۳ |
مروارید |
نوعی ماده قیمتی سخت و سفید یا نقره ای که در بعضی صدفهای دریایی یافت می شود، دُر، لؤلؤ |
۶۴ |
مژان |
نرگس نیمه شکفته. |
۶۵ |
مژده |
خبر خوش و شادی بخش، بشارت، نوید. |
۶۶ |
مژگان |
مژه ها. |
۶۷ |
مستانه |
مستی آور، سرخوش و شاد. |
۶۸ |
مشکاه |
مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند. |
۶۹ |
مشکنک |
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی. |
۷۰ |
ملورین |
در بلورین، رویه شفاف. بررسی کامل: اسم ملورین.
|
۷۱ |
ملوس |
قشنگ، ظریف و خوشگل. |
۷۲ |
ملیله |
رشته باریک فلزی طلا. |
۷۳ |
منا |
(نام اوستایی، پهلوی، فارسی) شایسته شاهی، شایگان. |
۷۴ |
منیژه |
از شخصیتهای شاهنامه، اسم دختر افراسیاب و همسر بیژن از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی. |
۷۵ |
موژان |
موجان، گل نرگس نیم شکفته، گل نرگسی که تازه در حال بازشدن است. اسم موژان اگر معادل موجان در نظر گرفته شود به معنی خمار و پر كرشمه (چشم) نیز هست. |
۷۶ |
مه پاره |
ماهپاره. مثل ماه.
|
۷۷ |
مه پیکر |
آن که چون ماه تابان و درخشان است، خوش اندام و زیبا. |
۷۸ |
مه سیما |
مه (فارسی) + سیما (عربی)، ماه سیما. |
۷۹ |
مه فروز |
فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا. |
۸۰ |
مه فروغ |
پرتو ماه. |
۸۱ |
مه گل |
ماه گل |
۸۲ |
مه لقا |
(فارسی – عربی) مه (فارسی) + لقا (عربی) = آن که چهره و صورتی زیبا چون ماه دارد. |
۸۳ |
مه یاس |
زیبارو – زیبا مانند ماه و لطیف مانند گل یاس. |
۸۴ |
مها |
در گویش مازندران ابر. اسم دختر شمالی است.
|
۸۵ |
مهبا |
همراه ماه. |
۸۶ |
مهبان |
نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو. |
۸۷ |
مهتا |
همتای ماه، زیبا و درخشان چون ماه. ترکیب مه به معنی ماه و تا به معنی جفت (مانند). بررسی کامل اسم: مهتا. |
۸۸ |
مهتاب |
نور و روشنایی ماه نام فارسی |
۸۹ |
مهتاج |
آنکه تاجی درخشنده چون ماه دارد. |
۹۰ |
مهدخت |
دختری که چون ماه می درخشد و زیبا است. |
۹۱ |
مهدخت |
دختر بزرگ و سرور. |
۹۲ |
مهدیس |
شبیه ماه، بسیار زیبا و سفید. مه + دیس. دیس پسوند شباهت است.
|
۹۳ |
مهدیسا |
منسوب به مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا، بانویی با چهره ای درخشنده چون ماه. |
۹۴ |
مهر |
محبت و دوستی، خورشید، هفتمین ماه از سال شمسی، نام روز شانزدهم از هر ماه در تقویم ایران باستان، فرشته نور و عهد و پیمان در آیین زردشتی. باید اضافه کنیم که “مهر” به عنوان اسم پسر مورد تایید ثبت احوال ایران است. اسم های دختر و پسر با مهر را ببینید.
|
۹۵ |
مهرآذر |
مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آذر (آتش)، از موبدان پارس در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی |
۹۶ |
مهرآذین |
مرکب از مهر (خورشید) + آذین (آرایش) |
۹۷ |
مهرآسا |
مانند خورشید |
۹۸ |
مهرآفرید |
آفریده خورشید، نام همسر ایرج بنا به روایتی |
۹۹ |
مهرآگین |
همراه با محبت |
۱۰۰ |
مهرآور |
آن که موجب مهر و محبت شود، آورنده محبت |
۱۰۱ |
مهرا |
منسوب به مهر، بانوی مهربان، دختری که مانند خورشید یا از تبار خورشید است. |
۱۰۲ |
مهرافروز |
روشن کننده مهر و محبت |
۱۰۳ |
مهرانا |
منسوب به مهران، دارنده مهر، نام پدر اروند سردار ایرانی در عهد انوشیروان، نام شهری در غرب ایلام، نام یکی از خاندان های هفتگانه عصر ساسانی که مقرشان در پارس بوده نیز هست. |
۱۰۴ |
مهراندیش |
آن که در فکر و اندیشه محبت و مهربانی است. |
۱۰۵ |
مهرانگیز |
برانگیزاننده محبت و دوستی |
۱۰۶ |
مهرانه |
مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + انه (پسوند نسبت) |
۱۰۷ |
مهراوه |
مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + اوه (پسوند شباهت) |
۱۰۸ |
مهربان |
دارای محبت و عاطفه |
۱۰۹ |
مهربانو |
زنی که چون خورشید می درخشد، بانوی خورشید |
۱۱۰ |
مهرتا |
همتای مهر، تابان و درخشان چون خورشید |
۱۱۱ |
مهرتاب |
آنچه خورشید بر آن می تابد. |
۱۱۲ |
مهرخ |
ماهرخ اسم ایرانی زیبا |
۱۱۳ |
مهرخ |
آن که رویی زیبا چون ماه دارد، ماهرو |
۱۱۴ |
مهردخت |
دختر خورشید |
۱۱۵ |
مهردیس |
مانند خورشید |
۱۱۶ |
مهرسا |
به معنی مانند خورشید. معنی کامل تر و نظرات: اسم مهرسا.
|
۱۱۷ |
مهرشید |
خورشید نورانی |
۱۱۸ |
مهرگان |
منسوب به ماه مهر، مهربانی، جشنی به همین نام که ایرانیان باستان در پانزدهمین روز مهر برگزار می کردند و در آن روز از دوستان صمیمی خود قدر دانی می نمودند. |
۱۱۹ |
مهرگل |
مرکب از مهر (خورشید) + گل، آن که در میان گلها چون خورشید می درخشد. |
۱۲۰ |
مهرناز |
زیبا چون خورشید، از شخصیت های شاهنامه، نام خواهر کیکاووس پادشاه کیانی و همسر رستم پهلوان شاهنامه. از اسامی زیبای دخترانه کتاب شاهنامه.
|
۱۲۱ |
مهرنگ |
به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو. |
۱۲۲ |
مهرنگار |
نگارنده خورشید، نام همسر یزدگرد پادشاه ساسانی. |
۱۲۳ |
مهرنوش |
شنونده محبت، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی. اسامی دخترانه شاهنامه ای را ببینید. |
۱۲۴ |
مهرو |
آن که رویی زیبا چون ماه دارد، ماهرو. |
۱۲۵ |
مهرو |
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین سردار ساسانی. |
۱۲۶ |
مهروز |
آن که روزش چون ماه درخشان است، خوشبخت |
۱۲۷ |
مهروش |
مانند خورشید |
۱۲۸ |
مهری |
منسوب به مهر |
۱۲۹ |
مهریز |
زیباروی کوچک، ماه کوچک. |
۱۳۰ |
مهرین |
مهر (خورشید یا محبت) + ین (پسوند نسبت)، نام آتشکده ای در قم. |
۱۳۱ |
مهسا |
مانند ماه، زیبا. توضیح بیشتر و نظرات درباره اسم مهسا. |
۱۳۲ |
مهسان |
مانند ماه، زیبا. |
۱۳۳ |
مهسانه |
آن که چون ماه زیبا و درخشان است. |
۱۳۴ |
مهستی |
(فارسی – عربی): مه (فارسی، ماه) + سیتی (عربی، سیدتی) ماه خانم، ماه بانو. |
۱۳۵ |
مهشاد |
مرکب از مه (ماه) + شاد (خوشحال). |
۱۳۶ |
مهشید |
ترکیب “مه” + “شید” یعنی ماه روشن و درخشان، پرتو ماه. مهشید یعنی دختر زیباروی، دختری که چهره ای چون ماه دارد. مانند اسم مهرشید که در بالا اشاره شد و ترکیب مهر و شید بود.
|
۱۳۷ |
مهفام |
به رنگ ماه. |
۱۳۸ |
مهکامه |
دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا. |
۱۳۹ |
مهلا |
مهلا یعنی دوستانه، آهسته. |
۱۴۰ |
مهلقا |
مه لقا، مه (فارسی) + لقا (عربی) آن که چهره و صورتی زیبا چون ماه دارد. |
۱۴۱ |
مهناز |
آن که چون ماه ناز و زیبا است، آن که به ماه ناز و فخر می فروشد. |
۱۴۲ |
مهنور |
نور ماه، دختر زیبا، بانوی خوش چهره. |
۱۴۳ |
مهنوش |
دارای زیبایی دائمی، بسیار زیبا و ماندگار، همچنین زیبا و شیرین. ترکیب مه (ماه) و نوش (جاودان). |
۱۴۴ |
مهنیا |
آنکه اجداد و پدرانش از بزرگان و نیکان است، از نسل بزرگان، بزرگ زاده، مرکب از مه به معنای بزرگ بعلاوه نیا به معنای اجداد و نیاکان. |
۱۴۵ |
مهوش |
مانند ماه، بسیار زیبا. |
۱۴۶ |
مهیا |
منسوب به مه، بزرگمنش، بانوی بزرگ. |
۱۴۷ |
مهیاره |
آن که از ماه دست بند دارد. |
۱۴۸ |
مهیتا |
زیبا و درخشان مانند ماه مرکب از مه (ماه) + ی نسبت + تا تشبیه. |
۱۴۹ |
مهین |
مانند ماه. |
۱۵۰ |
مهین |
بزرگتر، بزرگترین |
۱۵۱ |
مهین دخت |
دختر بزرگتر |
۱۵۲ |
میترا |
صورتی از واژه “مهر” در زبانهای ایران قدیم، الهه مهر که چشم دادگاه عدالت است و هیچ چیز را نمیتوان از دید او پنهان داشت؛ بدون گذشت در مقابل پیمان شکنان؛ پاسدار راستی. بررسی کامل اسم: میترا. |
۱۵۳ |
میچکا |
در گویش مازندران گنجشک |
۱۵۴ |
میخک |
گلی زینتی و پُرپَر به رنگهای سرخ، سفید و صورتی. |
۱۵۵ |
میریام |
قوی و فربه، نام خواهر موسی (ع) |
۱۵۶ |
میشکا |
میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی. |
۱۵۷ |
میشی |
منسوب به میش، دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز. |
۱۵۸ |
میگل |
مرکب از می (شراب) + گل. |
۱۵۹ |
میلا |
یکی از انواع مرغابی ، لک لک. |
۱۶۰ |
مینا |
گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ. بررسی کامل اسم: مینا.
|
۱۶۱ |
میناز |
(اسم فارسی – گیلکی) نازنین من = مرکب از م (مخفف من) + ناز (مخفف نازنین). |
۱۶۲ |
مینو |
آسمان، بهشت. بررسی کامل اسم: مینو. |
۱۶۳ |
مینوچهر |
دارای چهره ای چون بهشت، زیبا روی. |
۱۶۴ |
مینودخت |
دختر آسمانی، دختر بهشتی. |
۱۶۵ |
مینورام |
آسمان آرام، نام فرشته رامش و خوشی. |
۱۶۶ |
مینورخ |
دارای چهره ای آسمانی و بهشتی. |
۱۶۷ |
مینوزاد |
زاده آسمان یا زاده بهشت. |
۱۶۸ |
مینوسرشت |
آن که یا آنچه طبیعتی مانند بهشت دارد. |
۱۶۹ |
مینوش |
می نوشنده، نوشنده می. نوشنده شراب. مجازا در عرفان به معنی عاشق. |
۱۷۰ |
مینووش |
مانند بهشت، زیبا چون بهشت. ترکیب مینو + وش (پسوند شباهت).
|
۱۷۱ |
میهن |
وطن، زادگاه. |
۱۷۲ |
میهن بانو |
بانوی وطن. |
۱۷۳ |
میهن تاج |
تاج و سرور وطن. |
۱۷۴ |
میهن دخت |
دختر وطن. |
www.NameFarsi.com |
تبادل نظر درباره اسم