Boys' name with S

نام پسر با س

اسم پسر فارسی با حرف س

اسامی پسرانه با س

شامل اسم های زیبای پسرانه فارسی با حرف سین

اسم های پسرانه با س از نام های محبوب برای نامگذاری و انتخاب اسم فرزند هستند. اسامی پسر با حرف سین هم تعداد نسبتا زیادی دارند. در این قسمت اسم های فارسی پسر با س قرار گرفته است. در صفحه بعدی نام های پسرانه ایرانی از حرف س لیست شده اند. نام هایی مثل سینا، سپهر، سامان اسم هایی هستند که در دهه گذشته محبوب تر بودند و فراوانیشان متوسط است. از طرفی نام هایی مثل سام و سامیار در این سالها بسیار محبوب شده اند و فراوانی اسم های این چنینی بالا رفته است. برای دریافت نام های با فراوانی کمتر می توانید با مشاور اسم ما تماس بگیرید.

Boy name with S
اسم پسر با س

اسم فارسی پسر با س

لیست کامل نام پسرانه با حرف سین به همراه معنی دقیق:

ردیف نام فارسی  معنی اسم
۱ ساتیار اسم یکی از سرداران داریوش
۲ سارنگ نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی (گوشه ای در آواز ابوعطا). هم چنین سارنگ نام پرنده‌ای کوچک به رنگ سیاه هم هست، معادل سار، ساری؛ بد نیست بدانید که “سارنگی” نیز نام سازی مثل کمانچه هست.
۳ سارین اسم روستایی است که در نزدیکی رفسنجان واقع شده است.
۴ ساسان تنها و گوشه نشین، درویش، اسم جد اردشیر مؤسس سلسله ساسانیان و هم چنین نام چندتن از شخصیت های شاهنامه
۵ سالار بزرگ، حاکم، شاه، مهتر، سردار سپاه، فرمانده سپاه
۶ سام آتش، اسم پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی.
۷ سام (سنسکریت، فارسی) داستان خوشایند، حدیث خوش.
۸ سامان سرزمین، ناحیه، ترتیب و روش کاری، نظام، آرام و قرار، صبر، اسم مؤسس سلسله سامانیان.
۹ سامیا نام ماه یازدهم از سال ایرانیان (بهمن) در زمان هخامنشیان.
۱۰ سامیار محافظ آتش، کمک کننده به آتش، یار آتش. بررسی تخصصی: اسم سامیار.
۱۱ سامیان نام روستایی در نزدیکی اردبیل.
۱۲ سامین اسم روستایی در نزدیکی همدان. بررسی تخصصی: اسم سامین.
۱۳ ساونگ نام پدر باونگهه در فروردین یشت.
۱۴ ساوه نام چندتن از شخصیت های شاهنامه، اسم دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، نام منطقه ای در مسیر تهران و استان مرکزی.
۱۵ سباک از شخصیت های شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی.
۱۶ سبلان اسم کوهی در آذربایجان. در واقع شکل فارسی سولان (ساوالان) است که نامی ترکی می باشد. سبلان رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان های اردبیل و آذربایجان شرقی است. بلندترین قله اش ۴۸۲۱ متر ارتفاع دارد. دارای چشمه های آب گرم و آب سرد فراوان است؛
۱۷ سپنتا  اسپنتا، اسم پسر به معنی مقدس قابل ستایش. بررسی تخصصی: اسم سپنتا.
۱۸ سپنتامن مخفف سپیتامان، نام خانوادگی زرتشت، نام سرداری ایرانی
۱۹ سپند مظهر پاکی و تقدس. سپند معنی مقدس نیز میدهد. معادل اسپند که در واژه سپندارمذگان (روز عشق ایرانی) نیز هست. اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند.
۲۰ سپندان خردل.
۲۱ سپنسار از شخصیت های شاهنامه، اسم یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۲۲ سپهر آسمان.
۲۳ سپهراد مرکب از سپه (سپاه) + راد (بخشنده، جوانمرد) = جوانمرد سپاه.
۲۴ سپهرار کره آتش، برساخته فرقه آذرکیوان است.
۲۵ سپهرداد نام داماد داریوش پادشاه هخامنشی
۲۶ سپهرم از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی.
۲۷ سدرا  نام درختی در آسمان هفتم بهشت.
۲۸ سدیف  به فتح سین، نام چندتن از صحابه حضرت رسول (ص).
۲۹ سرافراز سرفراز
۳۰ سرخه از شخصیت های شاهنامه، اسم پسر افراسیاب تورانی.
۳۱ سردار فرمانده یک گروه نظامی، پیشوا، رهبر
۳۲ سرکب نام یکی از موسیقیدانان بزرگ در دوران ساسانیان
۳۳ سرکش از شخصیتهای شاهنامه، اسم یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۳۴ سروشان نام جد بایزید بسطامی.
۳۵ سریتا نام اولین پزشک ایرانی.
۳۶ سفندارمذ نام یکی از امشاسپندان در دین زرتشتی.
۳۷ سلم از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی.
۳۸ سمکنان از شخصیت های شاهنامه، نام دلاور ایرانی در نبرد کیخسرو با افراسیاب.
۳۹ سنباد از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه.
۴۰ سنجه از شخصیتهای شاهنامه، اسم یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مرکب از سنج (ریشه سنجیدن) + هـ = وسیله سنجش.
۴۱ سورن نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان.
۴۲ سورنا اسم سردار ایرانی در زمان اشکانیان.
۴۳ سورین سورین یعنی توانا، دلیر. بررسی کامل: اسم سورین.
۴۴ سوشا  اسم ایرانی اصیل با ریشه اوستایی، سوشیانت، نجات دهنده، منجی، نام هریک از موعودهای دین زرتشتی که هر هزار سال یکی از آنها ظهور می کند.
۴۵ سوشیان سوشیانت، سوشیانس، نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند.
۴۶ سوفرا از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری اهل شیراز.
۴۷ سوما در گویش مازندران نهر آب. توجه کنید این نام در حال حاضر فقط برای فرزند دختر قابل ثبت در ثبت احوال ایران است. بررسی کاملتر: اسم سوما.
۴۸ سهراب گلگون، شاداب، از شخصیت های شاهنامه: نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه.
۴۹ سهره  سرخه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی.
۵۰ سهند نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان اسم زیبای پسرانه
۵۱ سی سیماک نام یکی از سرداران پارسی داریوش هخامنشی.
۵۲ سیامک آن که موهایش سیاه است، از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر کیومرث پادشاه پیشدادی.
۵۳ سیاوخش   سیاوش.
۵۴ سیاوش دارنده اسب سیاه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیکاووس پادشاه ایران و پدر کیخسرو پادشاه کیانی. بررسی کامل: اسم سیاوش
۵۵ سیاووش   سیاوش
۵۶ سیبویه سیب کوچک یا بوی سیب، اسم دانشمند نحوی نامدار در قرن دوم که در شیراز می‌زیسته است.
۵۷ سیتاک نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی.
۵۸ سیحون از رودهای معروف در شمال ایران قدیم که به دریاچه آرال می ریزد، این رود اکنون در قرقیزستان و قزاقستان جاریست.
۵۹ سیرخ   نام یکی از سرداران سپاه وشمگیر.
۶۰ سیکا   در گویش مازندران اردک.
۶۱ سیمک   از نامهای باستانی ایرانی، به معنی سفید و درخشان.
۶۲ سینا  اسم فارسی – عبری. صفت مشبه از سنبیدن، سوراخ کننده، گشایش دهندهٔ دل، مرد دانشمند، سینه، کوه طور سینا، اسم جد ابن سینا پزشک و دانشمند نامدار ایرانی، نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی (ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد. بررسی تخصصی اسم سینا.
۶۳ سینار سنباد، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه، از شخصیت های شاهنامه فردوسی.
۶۴ سیناک اسم یکی از بزرگان فارسی در زمان اشک هجدهم پادشاه اشکانی.
www.NameFarsi.com
اسم پسر با س
اسامی پسرانه با س

به نظر شما در لیست اسم پسر با س کدام نام ها زیباتر هستند؟

در قسمت نظرات اسم یا اسم های مورد علاقه خود را با حرف سین بنویسید.

حتما لیست سایر نام های پسرانه با حرف سین که شامل اسم های اوستایی، ترکی، کردی، پهلوی، لری، شمالی و … با س هست را از طریق لینک زیر ببینید.

اسم پسر ایرانی با س

زیباترین اسم های دخترانه با حرف س به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

Boy names with T

اسم پسر با ت

لیست نام پسر ایرانی با حرف ت

اسم های ایرانی پسرانه که با حرف ت شروع می شوند. شامل اسم های پسر ترکی، کردی، اوستایی، عربی، عبری، یونانی و ارمنی با حرف ت. اسم های فارسی با حرف ت هم در جدول دیگری روی وبسایت مون قرار دارد. لینک آن پایین جدول همین صفحه قرار دارد.

نام پسر با ت
نام پسرانه با ت اسم پسر از ت
ردیف اسم پسر ریشه نام معنی اسم
۱ تاج الدین عربی  آن که چون تاج در رأس دین است، نام چند تن از شخصیتهای تاریخی
۲ تارح  عبری   نام پدر ابراهیم (ع)
۳ تارخ عبری  اسم پدر حضرت ابراهیم (ع)
۴ تایماز  ترکی   خطاناپذیر
۵ تراب عربی  خاک
۶ ترخان  ترکی  در دوره مغول آن که خان به او امتیازات ویژه ای مانند معافیت از مالیات می داده است.
۷ تقدیر عربی سرنوشت
۸ تقی  عربی   پرهیزکار، لقب امام نهم شیعیان، نام صدر اعظم ناصرالدین شاه مشهور به امیرکبیر
۹ تکش ترکی  نام یکی از پادشاهان سلسله خوارزمشاهیان
۱۰ تکین  ترکی  تگین، پهلوان، دلاور
۱۱ تگین ترکی تکین، پهلوان، دلاور
۱۲ تمیم  نام عربی   دارای خلقت تمام
۱۳ توحید عربی  یگانه دانستن خداوند، یکتاپرستی، اعتقاد به وحدانیت خدا
۱۴ تور  اوستایی،
پهلوی 
 از شخصیتهای شاهنامه، اسم دومین فرزند فریدون پادشاه پیشدادی
۱۵ تورال ترکی جاوید، همیشه زنده، پهلوان
۱۶ تورج  اوستایی،
پهلوی
 نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی
۱۷ توسن ترکی  اسب سرکش
۱۸ توفیق  عربی   موفقیت، کامیابی 
۱۹ توما یونانی  تؤام، همراه، نام یکی از حواریون عیسی (ع)
۲۰ توماج  اسم ترکی  چرمی رنگین و خوش بو
۲۱ تیگران ارمنی  نام یکی از سرداران خشایار پادشاه هخامنشی
۲۲ تیمور  ترکی   اسم سردار پادشاه بزرگ مغول و مؤسس سلسله تیموریان
۲۳ تیمورتاش ترکی  نام یکی از طوایف ترک
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

نام پسر فارسی با ت

نظرسنجی اسم پسر با ت

کدوم اسم پسرانه با حرف ت قشنگ تر هست؟ یا پیشنهاد اسم پسر با ت دارید؟ در قسمت نظرات بنویسید.

اسم پسر با ت

نام پسر با ت

اسم پسر فارسی با حرف ت

لیست اسامی فارسی پسرانه با ت به همراه معنی و توضیح

اسم های پسرونه با حرف ت که ریشه پارسی دارند، تعدادشان زیاد نیست، اما حتما جدول در صفحه دوم نام های پسر با ت را نیز ببینید. در جدول زیر اسم های تهمتن، تهمورس، توس و تیرداد نام های شنیده شده تری هستند.

اسم پسر از ت
اسم پسر با ت
ردیف نام فارسی  معنی اسم
۱ تابال   نام فرماندار ایرانی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی.
۲ تاج بخش   بخشنده تاج پادشاهی، از القاب رستم پهلوان شاهنامه، رساننده کسی به پادشاهی، آنکه تاج پادشاهی را اهدا می کند.
۳ تباک  از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در دوره پادشاهی اردشیر بابکان پادشاه ساسانی. پس اسم تباک از اسم های شاهنامه ای پسر محسوب می شود.
۴ تخار   نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله اسم یکی از همراهان فرود.
۵ تخواره   اسم چند تن از شخصیت های شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی.
۶ تژاو   از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی داماد افراسیاب تورانی.
۷ تک آفرین   مرکب از تک( یگانه یا بی نظیر) + آفرین (آفریننده)
۸ تکاور   دونده، تندرو
۹ تکتا  بی همتا. البته در حال حاضر به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال است.
۱۰ تلیمان   از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پهلوانان در زمان فریدون پادشاه پیشدادی
۱۱ توان  قدرت، طاقت، توانایی، تحمل کردن چیزی، نیرو
۱۲ توانا   نیرومند، پرقدرت
۱۳ تورک   اسم پسر شیدسب پادشاه زابلستان
۱۴ تورنگ   قرقاول
۱۵ توس   طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی
۱۶ تهم   قوی، نیرومند
۱۷ تهماسب   طهماسب
۱۸ تهمتن   آنکه تن نیرومند دارد، لقب رستم پهلوان شاهنامه، قدرتمند
۱۹ تهمورث  = تهمورس، نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، اسم پسر هوشنگ (پادشاه پیشدادی)، ملقب به دیوبند.
۲۰ تهمورس   معادل اسم تهمورث است و صورت دیگری از آن نام پسرانه با ت. تهمورث یعنی نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی.
۲۱ تهمین   پهلوان، از القاب رستم پهلوان شاهنامه. تهمینه شکل مونث اسم تهمین است که نامی مرسوم تر می باشد.
۲۲ تیران   نام چند تن از پادشاهان اشکانی اسم ایرانی
۲۳ تیرداد   داده تیر، آنکه در ماه تیر به دنیا آمده، اسم چندتن از پادشاهان سلسله اشکانیان.
۲۴ تیماس   جنگل، بیشه.
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با ت

نظرسنجی اسم پسر با ت

به نظرتون زیباترین اسم پسر با حرف ت کدام نام است؟ در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

Boy names with P

اسم پسر با پ

لیست کامل نام پسر ایرانی با حرف پ

شامل اسم های زیبای پسر ایرانی (اسم کردی، اوستایی، عربی و …) با حرف پ

اسم پسر ایرانی با پ
اسم ایرانی برای پسر
ردیف اسم ایرانی ریشه نام   معنی اسم
۱ پاپریک اسم کردی   نام گیاهی خوشبو (نگارش کردی: پاپریک)
۲ پاپک فارسی، کردی  استوار، به معنای پدر کوچک، از شخصیت های شاهنامه، نام دلاور ایرانی، اسم پسر ساسان موبد معبد آناهیتا و پدربزرگ اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی
۳ پاتیرا آشوری   فراوانی
۴ پادار کردی   ثابت (نگارش کردی : پادار)
۵ پاداش کردی   مزد، دستمزد، اجر کار خوب، جزا، مکافات نیکی (نگارش کردی: پاداش)
۶ پاداشت کردی   = پاداش، جزا (نگارش کردی: پاداشت)  نام پسر ایرانی
۷ پادشا اسم کردی  حاکم (نگارش کردی: پاوشا)
۸ پارسیس یونانی   شکل یونانی پارسی، پارسی، ایرانی
۹ پایار کردی  پایدار، مستحکم، مقاوم
۱۰ پرداد اوستایی، پهلوی   نخستین آفریده
۱۱ پرشان اوستایی، پهلوی   رزمجو
۱۲ پرشیا انگلیسی   ایران
۱۳ پرویز اوستایی، پهلوی   از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خسرو دوم پادشاه ساسانی
۱۴ پریام یونانی   در افسانه های قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان افتاد
۱۵ پشتیسار کردی   یاور (نگارش کردی : پشتیار)
۱۶ پنجعلی فارسی، عربی   پنج (فارسی) + علی (عربی) مرکب از پنج (پنجه) + علی (بلند مرتبه)
۱۷ پورشسب اوستایی، پهلوی   نام پدر زردشت؛ اسم اوستایی؛
۱۸ پولا اسم کردی   فولاد
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

نام پسر فارسی با پ

اسم پسر از پ
نام پسر با پ
Boys' name with P

نام پسر با پ

اسم پسر فارسی با حرف پ

لیست کامل اسم های زیبای پسرانه فارسی با حرف پ

فهرست کامل اسامی پسر فارسی با حرف پ. شامل زیباترین اسم های پسرانه اسم شیک و جدید ایرانی که ریشه پارسی دارند. Persian Boy name start with p.

اسم پسر با پ Boy Name with P

همانطور که می دانید، بسیاری از نام های مرسوم در ایران ریشه عربی دارند. دوستانی که به دنبال اسم فارسی اصیل پسرانه هستند با انتخاب اسم پسر با پ مطمئن خواهند بود که اسم انتخابی شان عربی نیست و به احتمال ۹۰ درصد فارسی اصیل است. چرا که الفبای اعراب فاقد حرف “پ” هست. ۱۰ درصد اسامی پسرانه با پ نیز نام هایی با ریشه های کردی یا شمالی یا لاتین هستند که در صفحه بعدی اسم های پسرانه با پ قرار دارند.

Boy name with P
اسم پسر با پ Boy name with P

در ادامه لیست کامل اسم پسر با پ که ریشه فارسی دارند را می بینید. جالب است که بسیاری از این نام ها یا از اسم های پسرانه در شاهنامه هستند یا ارتباطی با کتاب شاهنامه فردوسی دارند. به راستی که بسی رنج برد در آن سال سی، عجم زنده کرد بدین پارسی.

فهرست کامل اسم پسر با پ با معنی

ردیف اسم فارسی  معنی نام
۱ پاپک  اسمی فارسی-کردی می باشد به معنی استوار، محکم، همچنین به معنای پدر کوچک، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام دلاور ایرانی و  پسر ساسان موبد معبد آناهیتا و همچنین اسم پدربزرگ اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی.
۲ پادرا  مرکب از “پاد” به معنی نگهبانی و محافظت + “را” به معنی نور و روشنایی = نگهبان آتش، محافظ آتش
۳ پاردیک   اسم پدربزرگ ساسان (طبق نوشته روی سنگ نوشته کعبه زرتشت)
۴ پارس   نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند‎‎. (اسم ناحیه ای که قوم پارس در آنجا سکونت کرده بودند.)
۵ پارسا   پرهیزکار، مؤمن، درستکار، با تقوا.
۶ پارسان   اسم روستایی واقع شده در نزدیکی سیرجان.
۷ پارسوا  خطه، مرز، کنار، نام منطقه ای که در غرب سرزمین مادها واقع شده بود.
۸ پارسیا  منسوب به پارس، مرد سرزمین پارس، مرد پارسی، پسر ایرانی.
۹ پاساک   اسم برادرزاده داریوش پادشاه سلسله هخامنشی.
۱۰ پاشا   پادشاه در امپراطوری عثمانی، عنوان مقامات لشکری و کشوری  نام های ایرانی
۱۱ پاکان  منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب.
۱۲ پاکر   نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی.
۱۳ پاو   اسم پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری.
۱۴ پایا  پایدار.
۱۵ پدرام   سرسبز، شاد و خوش، باطراوت، خرم و هم چنین به معنی آراسته، نیکو.
۱۶ پراهام   = پرهام
۱۷ پرمایه   از شخصیت های شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی.
۱۸ پرمودیه   از شخصیتهای کتاب شاهنامه فردوسی، اسم پسر ساوه پادشاه ترک و هم زمان با بهرام چوبین سردار ساسانی.
۱۹ پرهام   برهان قاطع براهیم، ابراهیم را معرب آن دانسته است. توضیح بیشتر اسم: پرهام
۲۰ پژمان   دلتنگ، غمگین
۲۱ پژند   اسم گیاهی است.
۲۲ پساک   نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی اسم ایرانی
۲۳ پسندیار  اسفندیار. در واقع صورت فارسی اسم اسفندیار است که متاسفانه کمتری شنیده شده است. این چنین تغییرات را در اسم هایی چون پیروز (فیروز) و پردیس (فردیس) نیز شاهد هستیم.
۲۴ پشن  پشنگ
۲۵ پشنگ   نام چند تن از شخصیت های شاهنامه از جمله اسم برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب.
۲۶ پشوتن   از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پسر گشتاسپ و کتایون و بردار اسفندیار.
۲۷ پشین   از شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد (کی پشین) پادشاه کیانی.
۲۸ پلاش   بلاش.
۲۹ پلاشان  بلاشان، از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی.
۳۰ پندار   فکر، گمان، اندیشه، وهم، ریشه پنداشتن. این اسم زیبا، برای فرزند دختر نیز به ثبت رسیده است.
۳۱ پوئین، پویین
۳۲ پوربه   پسر بهتر.
۳۳ پورک   پسر عزیز.
۳۴ پورنگ
۳۵ پوریا   نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی، نام اصلی وی محمود خوارزمی و متخلص به قتالی بوده است. هم چنین پوریا ترکیب «پور» به معنی «پُر» و «ی » نسبت و «الف» زیبایی است: (پور + ی + ا = پوریا) یعنی بسیار دارنده.
۳۶ پوریار   مرکب از پور (پسر) + یار (یاور، دوست).
۳۷ پولاد   نام چند تن از شخصیت های شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد.
۳۸ پولادوند   از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد پادشاه کیانی.
۳۹ پویا   آن که دارای حرکت و پیشروی است. در جریان.
۴۰ پویان   پویا، پوینده.
۴۱ پیام   الهام، وحی.
۴۲ پیداگشسب   از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین.
۴۳ پیران   از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیت های محبوب در داستان سیاوش.
۴۴ پیرداد   داده پیر یا بچه ای که در پیری داده شده.
۴۵ پیروز   فاتح، فرخنده، برنده، شاد، خوشحال، اسم چندتن از شخصیت های شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان. اسمی با معنی بسیار مثبت، نام پارسی اصیل.
۴۶ پیروزان   نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی.
۴۷ پیروزه   در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی.
۴۸ پیکان   نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه.
۴۹ پیلسم   از شخصیت های شاهنامه، اسم دلاور تورانی و نیز نام برادر پیران فرزند ویسه در زمان افراسیاب.
۵۰ پیمان   عهد، قول و قرار.
NameFarsi.com

ادامه اسامی پسرانه با حرف پ را در لینک زیر ببینید. شامل اسم های پسر ایرانی با پ، یعنی اسم های ترکی، کردی، لری، اوستایی و …) با حرف پ هستند.

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با پ

زیباترین اسم های پسرانه با حرف پ به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

اسم با پ
اسم پسر با پ
Boy names with B

اسم پسر با ب

لیست نام پسر ایرانی با حرف ب

شامل اسم های زیبای پسر ایرانی (اسم پسر کردی، اسم پسر ترکی، عربی و …) با حرف ب

اسم پسر زیبا با ب
اسم ایرانی زیبا با ب
ردیف اسم ایرانی ریشه نام   معنی اسم
۱ بابا کردی   صدا زدن پدر با احترام، پدر بزرگ، تخلص شاعرکرد “حسین کرم الله” و نیز اسم شاعر و عارف کرد “بابا طاهر عریان”
۲ بابر ترکی   ببر، لقب بعضی از پادشاهان ترک
۳ بابک اوستایی، پهلوی، کردی  استوار، پاپک، پدر کوچک، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا و پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعر کرد “علی اصغر سریری” (نگارش کردی: بابه ک)، هم چنین از شخصیت های شاهنامه فردوسی
۴ باپوک کردی  کولاک (نگارش کردی: باپۆک)
۵ باپیر کردی   پدر بزرگ، کنایه از دانای کهنسال، تخلص شاعر کرد “باپیر دینوری” (نگارش کردی: باپیر)
۶ بادلیس کردی  کنایه از همیشه ‏مست، اسم شهری در کردستان نیز هست (نگارش کردی: باده لێس)
۷ بادینان کردی   بهدینان، مۆمنان، نام عشیره ایی معروف در کردستان، اسم منطقه ای در کردستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی: بادینان)
۸ بارسین آشوری   زاده خدای ماه
۹ بارمان فارسی، کردی  از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، اسم یکی از سرداران دوره ماد، شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ
۱۰ باریسان اسم کردی  نام قبیله ای از کردها (نگارش کردی: باڒێسان)
۱۱ باریکان کردی  دماغه ‏کوه (نگارش کردی: باریکان)
۱۲ بازبان کردی  کسی که ‏باز را برای شکار تربیت می ‏کند. (نگارش کردی: بازه وان)
۱۳ بازیار کردی   بازدارنده، داور مسابقه  پرش (نگارش کردی: بازیار)
۱۴ بازیان کردی   مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه ‏محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی: بازیان)
۱۵ باژار کردی  شهرک، بازار، مکان داد و ستد (نگارش کردی: باژار)
۱۶ باسام کردی  ترسناک، وحشتناک (نگارش کردی: باسام)
۱۷ باستان کردی  قدیمی، کهن، دیرینه، کهنه، گذشته (نگارش کردی: باستان)
۱۸ باسکان کردی  قله های چند کوه ‏در یک سلسله جبال (نگارش کردی: باسکان)
۱۹ باشار کردی   مقاومت، مقابله، چاره، علاج،‌ درمان ‏(نگارش کردی: باشار)
۲۰ باشوان کردی  اسم کوهی است در بانه، آشیانه (نگارش کردی: باشوان)
۲۱ باشور کردی   جنوب (نگارش کردی: باشور)
۲۲ باشوک کردی  نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باشوک)
۲۳ باغبان کردی  باغبان (نگارش کردی: باخه وان)
۲۴ باغبان کردی  که سێ وا چاودێری باخ ده کا = باغبان (نگارش کردی: باخه وان)
۲۵ باقر عربی  شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایران که به سالار ملی ملقب گردید.
۲۶ باکور کردی  شمال (نگارش کردی: باکور)
۲۷ بالا کردی  قیافه (نگارش کردی: باڵا)
۲۸ بالاچ بلوچی  از سرداران بلوچ
۲۹ بالبان کردی  نوعی پرنده ‏شکاری (نگارش کردی: باڵه وان)
۳۰ بالک کردی  استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، اسم منطقه ایی در کردستان، نام قبیله ایی در کردستان و هم چنین نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: بالک)
۳۱ بالنده کردی  پرنده (نگارش کردی: باڵنده)
۳۲ بالویز کردی  سفیر، نماینده (نگارش کردی: باڵوێز)
۳۳ بانگ کردی  خبرکردن مردم، اذان (نگارش کردی: بانگ)
۳۴ بانی عربی   به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است.
۳۵ بانیپال آشوری   نام بزرگترین پادشاه آشور
۳۶ باوا کردی  = بابا (نگارش کردی: باوا)
۳۷ باور کردی  مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوه ر)
۳۸ باهوز کردی  گردباد (نگارش کردی: باهۆز)
۳۹ باهیف کردی  بادام (نگارش کردی: باهێڨ)
۴۰ بایتگین ترکی   از امرای سلطان مسعود غزنوی
۴۱ بایرام ترکی   عید، جشن، ترکی شده پدرام
۴۲ بایزید کردی   با ایمان، مۆمن، نام عارفی مشهور کرد زبان “بایزید بسطامی”، نام شهری درکردستان (نگارش کردی: بایزید)
۴۳ بایف کردی  بادام (نگارش کردی: بایه ڨ)
۴۴ ببک ترکی   مردمک چشم
۴۵ بتام کردی  خوشمزه (نگارش کردی: به تام)
۴۶ بتاو کردی  سریع (نگارش کردی: به تاو)
۴۷ بثریک حبشی  اسم امام علی در زبان حبشی
۴۸ بجرگ کردی  کنایه ‏از آدم بیباک وشجاع (نگارش کردی: به جه رگ)
۴۹ بحیرا عبری   نام عابدی نصرانی که بیست سال قبل از نبوت پیامبر، در حوالی شام با پیامبر مصادف شد و علائم نبوت را در پیشانی پیامبر دید و بشارت داد که در آینده به پیامبری مبعوث خواهد شد.
۵۰ بختیار کردی  کسی که شانس و اقبال با او یار است، خوشبخت، تخلص شاعر کرد “علی اصغر خان سالارشریف” (نگارش کردی: به ختیار)
۵۱ بختیاری کردی   خوشبختی، کامرانی، همچنین یکی از تیره های بزرگ کرد لرستان ، یکی از لهجه های زبان کردی با نگارش کردی: به ختیاری آمده است.
۵۲ بخش علی فارسی، عربی   بخش (فارسی) + علی (عربی)، کسی که نصیب و بخت از علی (ع) یافته، بخشیده شده از سوی علی (ع)
۵۳ بخشان کردی  منتشر کردن (نگارش کردی: به خشان)
۵۴ بخشینر کردی  سخی، بخشنده، سخاوتمند (نگارش کردی: به خشێنه ر)
۵۵ بدرالدین عربی   ماه دین
۵۶ بدیع الزمان عربی   آن که زمان خود یگانه و بی نظیر است. بی مانند در عصر خود.
۵۷ برآلین کردی  اسم گیاهی خوشبو  که مصرف طبی دارد (نگارش کردی: به رزاڵێن)
۵۸ برات عربی  اعمال نیک و خیرات، همچنین شب نیمه شعبان که احیا و شب زنده داری در آن بسیار توصیه شده است.
۵۹ براخاس کردی  دوست دانا و عاقل (نگارش کردی: براخاس)
۶۰ براخاص عربی، کردی   برا (کردی) + خاص (عربی) برادر خاص
۶۱ برادر کردی   اخوی، داداش، کنایه ‏از رفیق (نگارش کردی: براده ر)
۶۲ برادوست کردی   دوست صمیمی، نام یکی از قبایل کرد، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ای در کردستان (نگارش کردی: برادۆست)
۶۳ برام کردی  خوشبو (نگارش کردی: به رام)
۶۴ براو کردی  زمینی که  بوسیله ‏چشمه  یا رودخانه ‏آبیاری شود (نگارش کردی: به راو)
۶۵ براهام عبری   ابراهیم
۶۶ براهیم عبری  ابراهیم
۶۷ برپرس کردی  مسئول، رئیس (نگارش کردی: به رپرس)
۶۸ برتاو کردی  جای آفتابگیر(نگارش کردی: به رتاو)
۶۹ برچاو کردی   منتظر، زیبا، پدیده (نگارش کردی: به رچاو)
۷۰ برداش کردی  نتیجه (نگارش کردی: به رداش)  نامهای زیبای کردی
۷۱ بردل کردی  صبحانه(نگارش کردی: به ردڵ)
۷۲ برزآذر اوستایی، پهلوی   مرکب از برز (شکوه، جلال) + آذر (آتش)، نام برادر برز
۷۳ برزآفرین فارسی، کردی  تشویق بزرگ (نگارش کردی: به رزئافه رین)
۷۴ برزان اسم کردی  نگا “بارزان” (نگارش کردی: به رزان)
۷۵ برزاو کردی  مد دریا (نگارش کردی: به رزاو).
۷۶ برزفر فارسی، کردی  دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی (نگارش کردی: به رزه فڒ).
۷۷ برزما اسم کردی  ماه شب چهارده. بدر (نگارش کردی: به رزه ما).
۷۸ برزو فارسی، کردی   بلند بالا، کنایه ‏از عظمت، اسم پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: به رزو).
۷۹ برزویه فارسی، کردی   نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد. (نگارش کردی: به رزویه).
۸۰ برکاو کردی  دامنه کوه (نگارش کردی: به رکاو).
۸۱ برکو کردی  خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ (نگارش کردی: به رکۆ).
۸۲ برکوش کردی  پیش بند (نگارش کردی: به رکۆش).
۸۳ برگش کردی  سینی، طبق (نگارش کردی: به رگه ش)
۸۴ برمال کردی   جلوی منزل، سجاده، خانه دار (نگارش کردی: به رماڵ)
۸۵ برو کردی  بلوط (نگارش کردی: به ڒو)
۸۶ بروا کردی  اعتقاد (نگارش کردی: بڒوا)
۸۷ بروار کردی  زیباترین ناحیه کوه، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارش کردی: به روار).
۸۸ بروان کردی  پیش بند (نگارش کردی: به روان).
۸۹ بروسکان کردی  جمع “بروسکه”(نگارش کردی: بروسکان).
۹۰ بروسکه کردی  برق ناشی از ابر یا هر چیز دیگر، تلگراف (نگارش کردی: بروسکه).
۹۱ برهان عربی   دلیل، حجت.
۹۲ برهان الدین عربی   دلیل و حجت دین
۹۳ برهم کردی   بهره، حاصل، نام خواننده کرد زبان “برهم حسن” (نگارش کردی: به رهه م).
۹۴ برهمن سنسکریت   برهمن
۹۵ برهمند سنسکریت   برهمن
۹۶ بریان کردی  گذر آب یا باد(نگارش کردی: به ریان)
۹۷ بریز کردی  محترم(نگارش کردی: به ڒێز)
۹۸ بریسکه کردی  نگا “بروسکه” (نگارش کردی: بریسکه)
۹۹ بریکار کردی  وکیل(نگارش کردی: بریکار)
۱۰۰ برین کردی   پیشین، پهناور، عریض (نگارش کردی: به رین)
۱۰۱ بریندار کردی  زخمی، تخلص شاعر معاصر “محمد رستمی” (نگارش کردی: بریندار)
۱۰۲ بزرگ فارسی، کردی   والا، برجسته، اسم شاعری کرد (نگارش کردی: بوزۆرگ)
۱۰۳ بزوتنوه کردی   حرکت، جنبش، کنایه ‏از پیروزی آرام آرام (نگارش کردی: بزوتنه وه)
۱۰۴ بزوین کردی  محرک(نگارش کردی: بزوێن)
۱۰۵ بژار کردی   وجین کردن، شمارش(نگارش کردی: بژار)
۱۰۶ بژوار کردی  زمین سرسبز(نگارش کردی: بژوار)
۱۰۷ بسام کردی   ترسناک، نام روستایی، نام سرداری در دوره ‏بهرام گور ساسانی (نگارش کردی: به سام)
۱۰۸ بستک کردی   رختخواب، نام یکی از بزرگان دوره  سکایی (نگارش کردی: به سته ک)
۱۰۹ بستور اوستایی، پهلوی   نام پسر زریر برادر گشتاسپ
۱۱۰ بستیر کردی  نوعی فرش با نقش‏های خیلی زیبا(نگارش کردی: به ستێر)
۱۱۱ بسود کردی  دارای فایده (نگارش کردی: به سوود)
۱۱۲ بسوز کردی  از ته دل (نگارش کردی: به سۆز)
۱۱۳ بسیم عربی   خوشحال، شادمان و خندان
۱۱۴ بسیه کردی  کافی (نگارش کردی: به سیه)
۱۱۵ بشیر عربی   بشارت دهنده، مژده دهنده
۱۱۶ بصیر عربی   آگاه، بینا، از نامهای خداوند
۱۱۷ بغرا ترکی  نام پادشاهی از خوارزم که به بخارا لشکر کشید و پایتخت سامانیان را گرفت و دولت خانیه را بنیان گذاشت.
۱۱۸ بکتاش ترکی   بزرگ ایل و طایفه، اسم یکی از پادشاهان خوارزم
۱۱۹ بکیاش ترکی   بکتاش
۱۲۰ بلاش اوستایی، پهلوی   از شخصیتهای شاهنامه، اسم فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نیز نام چند تن از پادشاهان اشکانی
۱۲۱ بلال عربی   نام اولین مؤذن اسلام
۱۲۲ بلباس کردی  به  برخی عشایر کرد بلباس می‏گویند (نگارش کردی: بڵباس)
۱۲۳ بلویر کردی  نی‏لبک (نگارش کردی: بلوێر)
۱۲۴ بلیمت نام کردی  نابغه (نگارش کردی: بلیمه ت)
۱۲۵ بمان علی عربی، فارسی   بمان (فارسی) + علی(عربی) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی (ع) بخواهند.
۱۲۶ بنار کردی  دامنه کوه که ‏رو به ‏دشت است(نگارش کردی: بنار)
۱۲۷ بنجامین عبری  = بنیامین، فرزند پسر دست راست، نام فرزند حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف
۱۲۸ بندن کردی   بلندی روی کوه (نگارش کردی: به نده ن)
۱۲۹ بنیامین عبری   پسر دست راست، اسم کوچکترین پسر یعقوب و راحیل
۱۳۰ بنیامین عبری  نام پسر حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف، پسر دست راست
۱۳۱ بوار کردی  محل عبور در رودخانه (نگارش کردی: بوار)
۱۳۲ بوبان کردی   به سوی بالا (نگارش کردی: بوبان)
۱۳۳ بوتان کردی  لهجه ای در زبان کردی (نگارش کردی: بۆتان)
۱۳۴ بودیان کردی  نام یکی از قبایل ماد (نگارش کردی: بودیان)
۱۳۵ بوذر عربی   ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص)
۱۳۶ بورباش کردی  از فرمانروایان کاسی (نگارش کردی: بورباش)
۱۳۷ بوژان کردی   نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن (نگارش کردی: بۆژان)
۱۳۸ بوسیان کردی  از قبایل ماد (نگارش کردی: بۆسیان) اسم دختر کردی
۱۳۹ بها عربی   درخشندگی، روشنی
۱۴۰ بهاء الدین عربی   روشنی دین، نام پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی ، نام دانشمندی مشهور در زمان شاه عباس صفوی معروف به شیخ بهائی
۱۴۱ بهادر ترکی   دلیر، شجاع
۱۴۲ بهرام فارسی، کردی  فتح و پیروزی، اسم ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیت های شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه ‏کیانی بود
۱۴۳ بهلول اسم عربی   از عاقلان دیوانه نما در زمان هارون الرشید که هارون و خلفای دیگر از او تقاضای موعظه می کردند.
۱۴۴ بهمن فارسی، کردی  نیک اندیش، نام ماه یازدهم از سال شمسی ، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام ‏پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی، تخلص شاعر کرد “فریدون بهمن”(نگارش کردی: به همه ن)
۱۴۵ بهنود سنسکریت، هندی  نام پادشاهان هند
۱۴۶ بهیز کردی  نیرومند (نگارش کردی: به هێز)
۱۴۷ بی بش کردی  محروم (نگارش کردی: بێ‏به ش)
۱۴۸ بیاره کردی  نام روستایی (نگارش کردی: بیاره)
۱۴۹ بیباک کردی  با جرأت (نگارش کردی: بێباک)
۱۵۰ بیتا کردی   بی همتا، بی نظیر، یکتا، بی مانند، بی مثال (نگارش کردی: بێتا)
۱۵۱ بیتاوان کردی  بی گنه، بی گناه، معصوم (نگارش کردی: بێتاوان)
۱۵۲ بیدار کردی  آگاه، هوشیار، مطلع (نگارش کردی: بێدار)
۱۵۳ بیرام ترکی   بایرام
۱۵۴ بیرشاد کردی  یادمان خوشحالی (نگارش کردی: بیرشاد)
۱۵۵ بیرگا کردی  یادگه. بیرگه. یادگه (نگارش کردی: بیرگا)
۱۵۶ بیرور کردی  متفکر (نگارش کردی: بیره وه ر)
۱۵۷ بیزار کردی  کسی که ‏از اعمال زشت پرهیز کند (نگارش کردی: بێزار)
۱۵۸ بیژن کردی  مجرد، تنها (نگارش کردی: بیژه ن)
۱۵۹ بیساران کردی  بی سرها، بی دلیل قتل‏عام شده ها ، نام روستایی نزدیک سنندج (نگارش کردی: بێساران)
۱۶۰ بیستون کردی   محل عبادت خدا، خانه ‏یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه ‏که ‏فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بێستون)
۱۶۱ بیکس کردی   تنها و بدون حامی (نگارش کردی: بێکه س)
۱۶۲ بیلاش کردی  مفقود الاثر (نگارش کردی: بێلاش)
۱۶۳ بینر کردی  بیننده (نگارش کردی: بینه ر)
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

نام پسر فارسی با ب

نام پسر با ب
اسم پسرانه با ب