ردیف |
اسم ایرانی |
ریشه نام |
معنی اسم |
۱ |
ائلمان |
اسم ترکی |
مانند مردم، مثل عام، همانند مردم |
۲ |
ائیریا |
اوستایی، پهلوی، فارسی |
ایرج، خوش چهره و زیباروی مثل آفتاب |
۳ |
اباذر |
عربی |
= ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص) |
۴ |
ابتهاج |
عربی |
شادمانی، خوشی |
۵ |
ابتهاش |
عربی |
= ابتهاج : شادمانی و خوشحالی |
۶ |
ابرارها |
حبشی |
پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم |
۷ |
ابراهیم |
عبری |
پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم نیز هست، نام پسرانه |
۸ |
ابوالحسن |
عربی |
پدر حسن، کنیه علی (ع)، نیز کنیه طاووس |
۹ |
ابوالحسین |
عربی |
به معنی پدر حسین، کنیه آهو |
۱۰ |
ابوالعباس |
عربی |
پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده) |
۱۱ |
ابوالعلا |
عربی |
پدر علا کنیه پرستو |
۱۲ |
ابوالفتح |
عربی |
پدر فتح |
۱۳ |
ابوالفرج |
عربی |
پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر |
۱۴ |
ابوالفضل |
عربی |
خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند امام علی (ع). |
۱۵ |
ابوالقاسم |
عربی |
پدر قاسم، کنیه پیامبر(ص) |
۱۶ |
ابوبکر |
عربی |
نام خلیفه اول و جانشین پیامبر (ص) و پدر عایشه همسر پیامبر (ص). |
۱۷ |
ابوذر |
عربی |
ابوذر، نام یکی از صحابه محمد رسول خدا (ص) |
۱۸ |
ابوریحان |
عربی |
نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی. |
۱۹ |
ابوطالب |
عربی |
اسم عموی پیامبر (ص) و پدر حضرت علی (ع) |
۲۰ |
ابوعزیز |
عربی |
پدر عزیز |
۲۱ |
ابومسلم |
عربی |
نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند. |
۲۲ |
اتبک |
نام ترکی |
در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند. |
۲۳ |
اترین |
اوستایی، پهلوی |
آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند. |
۲۴ |
اثیر |
عربی |
شریف، کریم |
۲۵ |
اثیرالدین |
عربی |
شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی. |
۲۶ |
احتشام |
عربی |
شکوه و شوکت داشتن، بزرگ شدن، دارای خدم و حشم فراوان بودن. |
۲۷ |
احد |
عربی |
یگانه، یکتا، از نام های خداوند. |
۲۸ |
احسان الله |
عربی |
نیکی خداوند |
۲۹ |
احمد |
عربی |
یکی از نام های پیامبر (ص) به معنی بسیار ستوده، ستایش شده. |
۳۰ |
احیا |
عربی |
زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء. |
۳۱ |
اختای |
ترکی |
همانند نیزه، تیز |
۳۲ |
اختیارالدین |
عربی |
آن که دین او را انتخاب کرده است. |
۳۳ |
ادریس |
عربی |
درس خوانده، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و طبق روایات حیات جاودانه یافته است. هم چنین ادریس را مخترع لباس و قلم می دانند. |
۳۴ |
ادهم |
عربی |
سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد. |
۳۵ |
ادیب |
عربی |
سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی، سخنور |
۳۶ |
ارباب |
عربی |
پادشاه کارفرما رئیس |
۳۷ |
اربیل |
کردی |
بسیار خوب (نگارش کردی : ههولێر) |
۳۸ |
ارتگین |
ترکی |
همسر دلاور. |
۳۹ |
ارتیان |
عربی |
منسوب به آتش، آتشکده، برافروخته مثل آتش |
۴۰ |
ارجاسب |
اوستایی، پهلوی |
ارجاسپ، دارنده اسب با ارزش، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی. |
۴۱ |
ارجاسپ |
اسم اوستایی، پهلوی |
صاحب اسب با ارزش، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی. اسم پسر شاهنامه ای. |
۴۲ |
اردشام |
ارمنی |
پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان |
۴۳ |
اردشیر |
اوستایی، پهلوی |
آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی (فرزند ساسان). |
۴۴ |
اردلان |
کردی |
نام طایفه ای از ایلات کرد ایران |
۴۵ |
ارسطو |
یونانی |
ارسطاطالیس، ارسطوطالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند. |
۴۶ |
ارسلان |
ترکی |
شیر، نام پسر مسعود غزنوی. |
۴۷ |
ارسمان |
ترکی |
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین. |
۴۸ |
ارسن |
اوستایی، پهلوی |
به فتح الف و سین، مجلس، بزم، انجمن، مجمع. |
۴۹ |
ارشا |
اوستایی، پهلوی |
مرد مقدس |
۵۰ |
ارشاد |
عربی |
راهنمایی، هدایت |
۵۱ |
ارشک |
پارتی |
اشک، هم چنین نام مؤسس سلسله اشکانی. |
۵۲ |
ارشیا |
آرامی |
تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با “عرش” عربی است. |
۵۳ |
ارغان |
ترکی |
اسم حاجب سلطان محمود غزنوی. |
۵۴ |
ارغش |
ترکی |
تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی. |
۵۵ |
ارغون |
ترکی |
یکی از سلاطین مغول |
۵۶ |
ارفع |
عربی |
رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر |
۵۷ |
ارکان |
عربی |
جمع رکن، به معنی پایه ها، مبنا ها، کنایه از بزرگان و کارگزاران حکومت. |
۵۸ |
ارکین |
ترکی |
آزاد |
۵۹ |
ارم |
عبری |
نام پسر سام بن نوح و پدر عاد، باغ عاد یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. |
۶۰ |
ارمیا |
عبری |
بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل. |
۶۱ |
ارمیس |
یونانی |
هرمس |
۶۲ |
ارناک |
اوستایی، پهلوی |
رزمجو |
۶۳ |
ارواد |
اوستایی، پهلوی |
نیرومند |
۶۴ |
اریا |
فارسی، اوستایی، پهلوی |
در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است. |
۶۵ |
اسامه |
عربی |
شیر، اسد |
۶۶ |
اسپندیاد |
اوستایی، پهلوی |
اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم. |
۶۷ |
اسحاق |
عبری |
خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره. |
۶۸ |
اسحق |
عبری |
اسحاق،خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره. |
۶۹ |
اسد |
عربی |
شیر، نام برج پنجم از برجهای دوازده گانه، برابر با مرداد. |
۷۰ |
اسدالدین |
عربی |
آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است. |
۷۱ |
اسدالله |
عربی |
شیر خدا، از القاب امام علی (ع) |
۷۲ |
اسرافیل |
عبری |
درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز. |
۷۳ |
اسعد |
عربی |
نیکبخت تر، خوشبخت تر |
۷۴ |
اسفار |
عربی |
معرب اسوار از نامهای تاریخی |
۷۵ |
اسفندیار |
اوستایی، پهلوی |
آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم |
۷۶ |
اسکندر |
یونانی |
یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم |
۷۷ |
اسلام |
عربی |
دین پیروان محمد(ص) |
۷۸ |
اسماعیل |
عبری |
آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر |
۷۹ |
اسمعیل |
عبری |
اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر |
۸۰ |
اشراق |
عربی |
تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است. |
۸۱ |
اشرس |
عربی |
مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص) |
۸۲ |
اشرف الدین |
عربی |
شریف تر در دین |
۸۳ |
اشعیا |
عربی |
نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل |
۸۴ |
اشیر |
عبری |
خوشحال، نام پسر یعقوب(ع) |
۸۵ |
اصغر |
عربی |
کوچک تر |
۸۶ |
اصلان |
ترکی |
شیر |
۸۷ |
اصیل الدین |
عربی |
دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی |
۸۸ |
اعتبارعلی |
عربی |
آن که ارزش و اعتبار از علی(ع) یافته است |
۸۹ |
اعلا |
عربی |
برگزیده، برتر |
۹۰ |
اعلی |
عربی |
برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیزی، نامی از نامهای خداوند، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن |
۹۱ |
افتخارالدین |
عربی |
موجب افتخار دین |
۹۲ |
افراسیاب |
اوستایی، پهلوی |
به هراس افکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی. |
۹۳ |
افشار |
کردی |
نام ناحیهایی در کردستان(نگارش کردی : ههوشار) |
۹۴ |
افضل |
عربی |
برترین، بالاترین |
۹۵ |
افضل الدین |
عربی |
برترین در دین |
۹۶ |
افلاطون |
یونانی |
نام فیلسوف یونانی وپیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی. |
۹۷ |
اقبال علی |
عربی |
آن که بخت و اقبال از علی(ع) یافته است. |
۹۸ |
اکبر |
عربی |
بزرگ تر |
۹۹ |
اکتای |
مغولی |
نام سومین پسر و جانشین چنگیز خان |
۱۰۰ |
اکدش |
ترکی |
دورگه، معشوق، محبوب |
۱۰۱ |
البتگین |
ترکی |
نام جد محمود پادشاه غزنوی |
۱۰۲ |
البرز |
اوستایی، پهلوی |
مرکب از کوه +بلند نام رشته کوهای شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است. |
۱۰۳ |
الچین |
فارسی، ترکی |
ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل. |
۱۰۴ |
الدنیز |
ترکی |
اقیانوس |
۱۰۵ |
الشن |
ترکی |
شادی بخش ایل، مایه شادی طایفه، حاکم، رهب، حکمران یک منطقه. |
۱۰۶ |
الله داد |
فارسی، عربی |
الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند نام پسر ایرانی |
۱۰۷ |
اللهیار |
فارسی، عربی |
الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست |
۱۰۸ |
الوند |
اوستایی، پهلوی |
اروند، اسم کوهی است در جنوب همدان، هم چنین به معنی دارای تندی و تیزی. |
۱۰۹ |
الیا |
عبری |
معادل الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان. توجه شود که این اسم در حال حاضر فقط برای فرزند دختر به ثبت می رسد. اما ایلیا اسم پسرانه است. |
۱۱۰ |
الیاد |
فارسی، ترکی |
ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد به یاد ایل |
۱۱۱ |
الیاد |
یونانی |
نام منظومه ای منسوب به هومر |
۱۱۲ |
الیار |
فارسی، ترکی |
ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل |
۱۱۳ |
الیاس |
عبری |
خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان |
۱۱۴ |
امام قلی |
عربی، ترکی |
امام (عربی) + قلی (ترکی) = غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار |
۱۱۵ |
امان |
ترکی |
ایمنی، آرامش |
۱۱۶ |
امان الله |
ترکی |
آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است. |
۱۱۷ |
امیر |
عربی |
پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین |
۱۱۸ |
امیر علی |
عربی |
کسی که سرورش حضرت علی است. |
۱۱۹ |
امیرپارسا |
فارسی، عربی |
مرکب از امیر و پارسا، حاکم خداترس. پادشاه پرهیزکار. |
۱۲۰ |
امیرحسین |
عربی |
مرکب از دو اسم امیر و حسین،کسی که حسین علیه السلام امیر و حاکم اوست. |
۱۲۱ |
امیرطاها |
عربی |
مرکب از دو اسم امیر به معنی آقا و سروز و طاها که نام یکی از سوره های قرآن است، برخی تفاسیر این سوره را منسوب به اهل بیت علیه السلام می دانند. |
۱۲۲ |
امیرعباس |
عربی |
مرکب از دو اسم امیربه معنای حاکم و سلطان و عباس به معنای شیر درنده |
۱۲۳ |
امیرعلی |
عربی |
مرکب از امیر (پادشاه) + علی (بالا رفتن و صعود کردن) |
۱۲۴ |
امیرکسری |
فارسی، عربی |
مرکب از امیر (عربی) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری (فارسی) به معنای خسرو و پادشاه است. |
۱۲۵ |
امیرمحمد |
عربی |
کسی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله حاکم و سرور اوست. |
۱۲۶ |
امیرمهدی |
عربی |
ترکیب نام های امیر و مهدی ، کسی که حضرت صاحب الزمان سرور و فرمانده اوست. |
۱۲۷ |
امیرنظام |
عربی |
مرکب از امیر (پادشاه) + نظام (مجموعه سپاهیان یک کشور، ارتش)، در دوره قاجار، عنوان و سمت فرمانده کل قوای نظامی. |
۱۲۸ |
امین |
عربی |
امانت دار، مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس و امین همایون |
۱۲۹ |
امین الدین |
عربی |
آن که در دین امین و درستکار است. |
۱۳۰ |
امین الله |
عربی |
مورد اعتماد خداوند. |
۱۳۱ |
انوشتکین |
فارسی، عربی |
انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نام های تاریخی. |
۱۳۲ |
اوات |
کردی |
آرزو. |
۱۳۳ |
اوحد |
عربی |
یگانه، بی همتا. |
۱۳۴ |
اوحدالدین |
عربی |
آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم |
۱۳۵ |
اوریا |
عبری |
شعله خداوند، نام مردی یهودی در زمان داوود (ع) که از فرماندهان سپاه بود. |
۱۳۶ |
اوستا |
اوستایی، پهلوی |
نام کتاب مقدس زرتشتیان. |
۱۳۷ |
اوکتای |
مغولی |
اکتای |
۱۳۸ |
اویس |
عربی |
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است. |
۱۳۹ |
اوین |
ترکی |
برخیز، به ضم ی. با نام آوین که اسم دختر است اشتباه نشود. |
۱۴۰ |
ایاز |
ترکی |
نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی |
۱۴۱ |
ایبک |
ترکی |
ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است. |
۱۴۲ |
ایتکین |
ترکی |
آیتکین، غلام ماه |
۱۴۳ |
ایثار |
عربی |
از خود گذشتگی، فداکاری |
۱۴۴ |
ایدین |
ترکی |
آیدین، شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه. |
۱۴۵ |
ایزد |
اوستایی، پهلوی |
در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند. |
۱۴۶ |
ایشا |
عبری |
نام پدر داوود (ع) |
۱۴۷ |
ایلدرم |
اسم پسر ترکی |
ایلدیریم، تندر، آذرخش، رعد و برق. |
۱۴۸ |
ایلدیریم |
ترکی |
= ایلدرم.
|
۱۴۹ |
ایلکین |
ترکی |
اولین، نسختین ، جلوتر از همه |
۱۵۰ |
ایلگار |
سریانی |
خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوند افاده فاعلیت (گار). |
۱۵۱ |
ایلماز |
ترکی |
پایدار، جاویدان، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد. |
۱۵۲ |
ایلیا |
عبری |
خدای خدایان، تغییر یافته نام الیاس یکی از چهار پیامبرجاویدان.
|
۱۵۳ |
ایلیا |
سریانی |
راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات. |
۱۵۴ |
ایلیاس |
عبری |
الیاس |
۱۵۵ |
ایمان |
عربی |
اعتقاد به وجود خداوند وحقیقت رسولان و دین، یقین داشتن به درستی اندیشه یا امری. |
۱۵۶ |
ایوب |
عبری |
به معنای کسی که به خدا رجوع می کند، اسم یکی از پیامبران که خداوند او را به بلاهای بسیار دچار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر و شکیبایی شهرت دارد. |
www.NameFarsi.com |
تبادل نظر درباره اسم