ردیف |
نام فارسی |
معنی اسم |
۱ |
کابی |
معرب منسوب به کاوه آهنگر. |
۲ |
کاردار |
وزیر پادشاه، والی، حاکم، اسم پسر بهرام گور پادشاه ساسانی. |
۳ |
کارن |
اسم پسرانه به معنی شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد. توضیحات بیشتر: معنی اسم کارن |
۴ |
کارنگ |
چرب زبان، زبان آور. |
۵ |
کاروند |
از اسامی پسرانه ایرانی. |
۶ |
کارینا |
چهارمین مملکت از ممالک تابعه قوم پارت که توسط ولات اداره می شدند. احتمالابه منطقه نهاوند اطلاق می شده است؛ معنی اسم کارینا (اسم دخترانه) را نیز ببینید.
|
۷ |
کاکله |
از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپایان افراسیاب تورانی. |
۸ |
کاکو |
نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه نیز هست. |
۹ |
کاکی |
نام پدر ماکان دیلمی. بررسی کامل اسم ماکان را نیز ببینید. |
۱۰ |
کالو |
از شخصیت های کتاب شاهنامه فردوسی، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی. |
۱۱ |
کامبوزیا |
گویش امروزی کبوجیه، اسم پسر کوروش، شاه سلسله بزرگ ایرانی هخامنشی. |
۱۲ |
کامبیز |
گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی. |
۱۳ |
کامجو |
جوینده کام، کسی که در پی آرزوها و خواسته هایش است، آن که به دنبال عیش و خوشی است. |
۱۴ |
کامداد |
نام وزیر و مشاور آبتین نام پارسی |
۱۵ |
کامدین |
خواسته دین، اسم یکی از دانایان دین زردشت. |
۱۶ |
کامران |
آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط. |
۱۷ |
کامروا |
آن که خواسته و آرزویش رسیده است، موفق. |
۱۸ |
کامشاد |
مرکب از کام (خواسته، آرزو) + شاد؛ اسم پسر به معنی کسی که آرمان، میل و آرزویش شادمانی است. |
۱۹ |
کامکار |
کامروا، موفق. |
۲۰ |
کامگار |
کامکار. |
۲۱ |
کاموس |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی. کاموس در لغت نامه دهخدا معادل کامود آمده است و کامود صفت هست و یعنی بسیط که در مقابل مرکب باشد. (برهان). |
۲۲ |
کامیاب |
آن که به خواست و آرزویش رسیده باشد، پیروز. |
۲۳ |
کامیار |
کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز. بررسی کامل: اسم کامیار. |
۲۴ |
کان بیدار |
نام وزیر اردوان از پادشاهان اشکانی بنا به روایتی بلعمی. |
۲۵ |
کاوان |
کاویان، منسوب به کاوه. |
۲۶ |
کاوک |
کاوه. |
۲۷ |
کاووس |
از شخصیت های شاهنامه فردوسی. نام پسر کیقباد پادشاه کیانی، به معنی پادشاه توانا نیز آمده است. |
۲۸ |
کاووش |
= کاوش. جستجو، بررسی، تحقیق. |
۲۹ |
کاویان |
پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است. |
۳۰ |
کایوس |
کیوس. |
۳۱ |
کبوجیه |
نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی. |
۳۲ |
کبوده |
از شخصیت های شاهنامه فردوسی است، مردم چوپان افراسیاب تورانی. |
۳۳ |
کتماره |
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه. |
۳۴ |
کدمان |
نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی. |
۳۵ |
کراخان |
نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی. |
۳۶ |
کروخان |
از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام دلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی. |
۳۷ |
کسرا |
= کسری، معرب از فارسی، عربی شده اسم فارسی خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد. |
۳۸ |
کسری |
= کسرا، معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد. |
۳۹ |
کشواد |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز، سردودمان گودرزیان و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی. |
۴۰ |
کلاهور |
از شخصیت های کتاب شاهنامه است. نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی. |
۴۱ |
کلباد |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی. |
۴۲ |
کمانگیر |
کماندار. |
۴۳ |
کمبوجیه |
نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی. |
۴۴ |
کنارنگ |
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان. |
۴۵ |
کندر |
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی. |
۴۶ |
کندرو |
نام پیشکار ضحاک، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی. |
۴۷ |
کوت |
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هزاره سرداران رومی و از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی. |
۴۸ |
کوچک |
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی. |
۴۹ |
کورش |
= کوروش. نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش بزرگ یا کوروش کبیر، که کورش هم نوشته میشود، بنیانگذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که به مدت سی سال، در بین سالهای ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر نواحی گستردهای از آسیا حکومت میکرد. استوانه یا منشور کوروش لوحی از گل پخته است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمانِ کوروش بزرگ هخامنشی نگاشته شده است. برای مشاهده معنی کامل اسم کوروش به معنی اسم کورش مراجعه نمایید. |
۵۰ |
کورنگ |
نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی اسم دخترانه زیبا. |
۵۱ |
کوروس |
کوروش، اسم سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران. کوروش یکم نام نوه هخامنش است و کوروش دوم (کوروش بزرگ) نوه کوروش اول. |
۵۲ |
کوروش |
= کورش. نام سه تن از شاهان شاهنشاهی هخامنشی.
|
۵۳ |
کوش |
اسم پسرانه به معنی کوشش و سعی. |
۵۴ |
کوشا |
ساعی، تلاشگر. |
۵۵ |
کوشاد |
ریشه گیاهی خوشرنگ. |
۵۶ |
کوشان |
= کوشا، ساعی، تلاشگر. |
۵۷ |
کوشیار |
از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی بوده است. |
۵۸ |
کولیار |
نام روستایی است.
|
۵۹ |
کوهرنگ |
نام دره و رودخانه ای در زردکوه بختیاری است. |
۶۰ |
کوهسار |
جایی که دارای کوه های متعدد است. |
۶۱ |
کوهشاد |
نام روستایی در استان هرمزگان. |
۶۲ |
کوهیار |
کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان. |
۶۳ |
کوهین |
منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است. |
۶۴ |
کهار |
گهار، از شخصیت های کتاب گرانقدر شاهنامه فردوسی پاکزاد. نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی. |
۶۵ |
کهرم |
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی. |
۶۶ |
کهیار |
کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان. |
۶۷ |
کهیلا |
از اسامی شاهنامه ای. نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی. |
۶۸ |
کی آذر |
مرکب از کی (پادشاه) + آذر (آتش)؛ پادشاه آتش، نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان. |
۶۹ |
کی آرمین |
کی به معنی پادشاه است. با آرمین ترکیب شده است. |
۷۰ |
کی پیشین |
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران کیقباد پادشاه کیانی. |
۷۱ |
کی راد |
پادشاه بخشنده. |
۷۲ |
کی زاد |
زاده پادشاه. |
۷۳ |
کی گشتاسپ |
گشتاسپ. |
۷۴ |
کی منوش |
از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان. |
۷۵ |
کیا |
اسم پسرانه به معنی پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا |
۷۶ |
کیاجور |
عاقل، فاضل و دانا |
۷۷ |
کیاچهر |
آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است. |
۷۸ |
کیاراد |
پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد. |
۷۹ |
کیارخ |
کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است. |
۸۰ |
کیارزم |
مرکب از کیا (پادشاه) + رزم (نبرد)؛ به معنی پادشاه نبرد و مبارزه. |
۸۱ |
کیارس |
= کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی. |
۸۲ |
کیارش |
از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، مرکب از کی + آرش، آرش پادشاه. |
۸۳ |
کیارنگ |
رنگ پاکیزه و لطیف. |
۸۴ |
کیازند |
پادشاه بزرگ. |
۸۵ |
کیاشا |
شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه). |
۸۶ |
کیان |
پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران. |
۸۷ |
کیانوش |
نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه. کیانوش از ترکیب دو واژه “کیا” + “نوش” ساخته شده است. کیا به معنی پادشاه، بزرگ، سلطان و نوش به معنی جاودان. پس کیانوش یعنی شاه جاویدان. اسم پسر فارسی اصیل با ک. هم چنین برای اسم کیانوش معنی بسیار شیرین نیز در برخی منابع آمده است. |
۸۸ |
کیانمهر |
مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) = دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، سرآمد پادشاهان، آنکه در میان سایر فرمانفرمایان موقعیت ویژه ای دارد، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است. |
۸۹ |
کیاوش |
مانند پادشاه، بزرگوار، نام پدر کیقباد، کی + آوش، آوش شاه. |
۹۰ |
کیخسرو |
پادشاه بزرگ و والامقام، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش پادشاه کیانی. |
۹۱ |
کیسان |
اسم پسرانه به معنی مانند پادشاه، دارای منش شاهانه. |
۹۲ |
کیقباد، کیغباد |
از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون. |
۹۳ |
کیکاووس |
از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد. |
۹۴ |
کیوس |
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی. |
۹۵ |
کیومرث |
نخستین فرمانروای جهان بنا به روایت شاهنامه، نام اولین پادشاه پیشدادی. |
۹۶ |
کیهان |
جهان، دنیا، گیتی. |
www.NameFarsi.com |
تبادل نظر درباره اسم