ردیف | اسم ایرانی | ریشه نام | معنی اسم |
۱ | ماتیکان | مغولی | نام پسر بزرگ جغتای از فرماندهان مغول |
۲ | ماجد | عربی | دارای مجد و بزرگی، بزرگوار، از اسامی خداوند |
۳ | ماحوز | عربی | نوعی شاهسپرم |
۴ | مارتیک | ارمنی | |
۵ | مارتین | آشوری | رهبر. |
۶ | ماردین | کردی | نام منطقه ای کرد نشین در ترکیه |
۷ | ماسیس | ارمنی | نام کوه آرارات |
۸ | ماشاءالله | عربی | آنچه خدا بخواهد، مرحبا، آفرین |
۹ | مالک | عربی | ارباب، آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، از نام های خداوند به معنی صاحب و دارنده و نیز نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است. |
۱۰ | ماناسه | عبری | صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع) |
۱۱ | ماندا | آرامی، فارسی | علم، دانش، ادارک، شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به صائبین نام برده شده است. |
۱۲ | مانوش | کردی | نام کوهی است و همچنین اسم چندتن از نیاکان منوچهر پادشاه پیشدادی. |
۱۳ | ماونداد | اوستایی، پهلوی | اسم یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان |
۱۴ | ماهانداد | اوستایی، پهلوی | داده ماه، بخشیده ماه، نام یکی از دادوران نامدار در زمان ساسانیان. |
۱۵ | ماهد | عربی | گستراننده و پهن کننده |
۱۶ | مأمون | عربی | ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس. |
۱۷ | مبارزالدین | عربی | جنگنده و مبارز در راه دین، نام بنیانگذار سلسله آل مظفر. |
۱۸ | مبارک | عربی | خوش یمن، خجسته، فرخنده |
۱۹ | مبین | عربی | آشکار، پیدا |
۲۰ | متی | عبری | نام پدر یونس (ع) |
۲۱ | متین | عربی | دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نام های خداوند. اسم متین در گذشته برای دختر هم انتخاب می شده است به همین سبب می توان این اسم را از نام های مشترک بین دختر و پسر دانست. |
۲۲ | مجتبی | عربی | برگزیده شده، انتخاب شده،لقب امام حسن (ع) |
۲۳ | مجد | عربی | بزرگی، شرف، برتری |
۲۴ | مجدالدین | عربی | باعث بزرگی و عظمت دین |
۲۵ | مجدود | عربی | نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی |
۲۶ | مجید | عربی | دارای قدر و مرتب عالی، گرامی، از اسم های زیبای خداوند اسم عربی |
۲۷ | مجیر | عربی | پناه دهنده، فریادرس،از نامهای خداوند |
۲۸ | مجیرالدین | عربی | پنادهنده در دین |
۲۹ | محب الدین | عربی | دوستدار دین |
۳۰ | محتشم | عربی | دارای حشمت و شکوه، با حشمت |
۳۱ | محدث | عربی | گوینده سخن، کسیکه احادیث پیشوایان دینی را بیان می کند. |
۳۲ | محراب | عربی | بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند. |
۳۳ | محرم | عربی | حرام شده، ماه اول از سال قمری |
۳۴ | محسن | عربی | نیکوکار، احسان کننده،از نامهای خداوند |
۳۵ | محمد | عربی | ستوده شده، بسیار تحسین شده، اسم پیامبر (ص)، نام سوره ای در قرآن کریم، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمدامین، محمد علی، محمدحسین و علی محمد. |
۳۶ | محمد پارسا | فارسی، عربی | مرکب از محمد به معنای بسیار ستایش شده + پارسا به معنای زاهد و با تقوی است. |
۳۷ | محمد جواد | عربی | بنده ستوده شده خدا و بخشاینده |
۳۸ | محمد صالح | عربی | بنده ستوده شده و نیکوکار خدا اسم پسر مذهبی |
۳۹ | محمد کیا | عربی، فارسی | ترکیب دو واژه محمد و کیا که هر دو به تنهایی اسم پسر هستند. کسی که در عظمت و بزرگی مانند محمد است. |
۴۰ | محمد مهدی | عربی | مرکب از محمدبه معنای بسیار ستوده شده و مهدی به معنای هدایت شده، نامی متبرک به اسم حضرت رسول و لقب فرزند صالح ایشان حضرت صاحب الزمان. |
۴۱ | محمد هادی | عربی | بنده ستوده شده خدا و هدایت کننده مردم |
۴۲ | محمدآئین | عربی | مسلمان ، کسی که پیرو آیین حضرت محمد است. |
۴۳ | محمدرضا | عربی | ترکیب اسم حضرت رسول اکرم و امام هشتم شیعیان، محمد به معنای ستوده شده و رضا به معنای خوشنود. |
۴۴ | محمدرضا | عربی | مرکب از دو نام محمد و رضا، کسی که حضرت رسول اکرم محمد صلی الله علیه و آله از او راضی است. |
۴۵ | محمدیار | فارسی، عربی | محمد (عربی) + یار (فارسی) یار و یاور محمد. |
۴۶ | محمود | عربی | آن که یا آنچه ستایش شده است، مورد پسند، نیک، خوش، از نامهای پیامبر(ص)، نام یکی از پادشاهان غزنوی. |
۴۷ | محی الدین | عربی | زنده کننده دین |
۴۸ | محیط | عربی | آنچه شخص یا چیزی را احاطه کرده و منشأ تغییر و تحول است، دربرگیرنده و احاطه کننده، از نامهای خداوند |
۴۹ | محیی | عربی | زنده کننده، احیاکننده، از نام های خداوند |
۵۰ | مختار | عربی | آن که در انجام دادن یا انجام ندادن کاری آزاد است، صاحب اختیار، برگزیده، منتخب |
۵۱ | مراد | عربی | خواست، آرزو، منظور، مقصود |
۵۲ | مرتضی | عربی | پسندیده شده، مورد رضایت و پسند قرار گرفته |
۵۳ | مرسا | عربی | استوار، ثابت، پابرجا. با تلفظ Morsa به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال است. |
۵۴ | مرسل | عربی | ارسال شده، فرستاده شده |
۵۵ | مرشد | عربی | راهنمایی کننده، ارشادکننده. |
۵۶ | مرصاد | عربی | کمین گاه، گذرگاه |
۵۷ | مروان | عربی | نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان |
۵۸ | مسعود | عربی | نیکبخت، سعادتمند، مبارک، خجسته، نام پسر سلطان محمد غزنوی، نام شاعر معروف قرن پنجم، مسعود سعد سلمان. |
۵۹ | مسلم | عربی | پیرو دین اسلام، مسلمانان، نام پسر عقیل و برادرزاده علی (ع)، فرستاده امام حسین به سوی کوفیان |
۶۰ | مسیب | عربی | بر حال خود گذاشته شده، آزاد شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری را سکه زدند. |
۶۱ | مسیح | عبری | منجی، نجات دهنده، لقب عیسی(ع) |
۶۲ | مشتاق | عربی | دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند، نام شاعر قرن دوازدهم، مشتاق اصفهانی |
۶۳ | مشرف | عربی | اشراف دارنده، ناظر، در تصوف آن که خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند. |
۶۴ | مشرف الدین | عربی | دارای اشراف در دین،نام شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین سعدی شیرازی |
۶۵ | مشکان | فارسی، سنسکریت | مشک (سنسکریت) + ان (فارسی) مشک (ماده ای معطر) + ان (نشانه جمع فارسی)، نام ناحیه ای در همدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی |
۶۶ | مشهود | عربی | آشکار، نمایان، دیده شده، به چشم آمده نام پسرانه |
۶۷ | مشی | اوستایی، پهلوی | نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوره های سامی |
۶۸ | مشیت | عربی | اراده، خواست، سرنوشت |
۶۹ | مشید | عربی | استوار، بلند |
۷۰ | مشیر | عربی | آن که در کارها با او مشورت می کنند. |
۷۱ | مشیرالدین | عربی | آن که در دین راهنمای دیگران است. |
۷۲ | مصباح | عربی | چراغ، وسیله ای روشنایی بخش، بیشتر به چراغهای قدیمی گفته می شود. |
۷۳ | مصطفی | عربی | برگزیده، لقب پیامبر (ص) |
۷۴ | مصفا | عربی | زیبا و با صفا، پاکیزه، پاک |
۷۵ | مصلح | عربی | آن که اصلاح می کند، اصلاح کننده |
۷۶ | مصلح الدین | عربی | اصلاح کننده دین، لقب شاعر نامدار قرن هفتم، سعدی شیرازی |
۷۷ | مصیب | عربی | آن که حقیقت امری را دریافته باشد، درستکار |
۷۸ | مطهر | عربی | پاک و مقدس، منزه |
۷۹ | مطیب | عربی | معطرکننده، خوشبوکننده |
۸۰ | مطیع الله | عربی | مطیع و فرمانبردار خداوند |
۸۱ | مظاهر | عربی | جلوه ها، نشانه ها |
۸۲ | مظفر | عربی | پیروز، غالب، موفق |
۸۳ | مظفرالدین | عربی | پیروز و موفق در دین، نام پسر ناصرالدین شاه قاجار |
۸۴ | مظفرعلی | عربی | مرکب از مظفر (پیروز) + علی (بلندمرتبه)، نام نقاش معروف ایرانی در دوره صفویه |
۸۵ | مظهر | عربی | نماد، نشانه،محل تجلی، تجلی گاه |
۸۶ | معاد | عربی | جای بازگشت، بازگشتن |
۸۷ | معتصم | عربی | آنچه به آن چنگ زنند، مستمسک |
۸۸ | معتضد | عربی | یاری گیرنده، نام یکی از خلفای عباسی |
۸۹ | معتمد | عربی | اعتماد کننده، اسم یکی از خلفای عباسی که همزمان با لیث صفاری بوده است. |
۹۰ | معراج | عربی | بالارفتن، عروج |
۹۱ | معزالدین | عربی | گرامی دارنده دین، نام یکی از امیران سلسله آل کرت |
۹۲ | معطی | عربی | بخشنده، عطاکننده، از نامهای خداوند |
۹۳ | معمر | عربی | طویل العمر و مسن |
۹۴ | معید | عربی | تکرار کننده، بازگرداننده (به ضم میم) |
۹۵ | معین | عربی | یاریگر، کمک کننده، یاور، یاری دهنده |
۹۶ | معین الدین | عربی | یاریگر و کمک کننده در دین |
۹۷ | مقبل | عربی | خوشبخت، خوش اقبال، خوش شانس |
۹۸ | مقتدر | عربی | قدرتمند، مرد توانا |
۹۹ | مقداد | عربی | نام یکی از اصحاب پیامبر (ص) و از اولین شیعیان علی (ع) |
۱۰۰ | مقصد | عربی | هدف نهایی، غایت |
۱۰۱ | مقصود | عربی | آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مطلوب و مورد نظر |
۱۰۲ | مقیما | عربی، فارسی | از شاعران قرن یازدهم |
۱۰۳ | ملکا | آرامی | پادشاه، اسم مردی مجتهد در مسیحیت |
۱۰۴ | ملکان | عبری | نام پدر خضر (ع) |
۱۰۵ | مندا | آرامی، فارسی | علم دانش ادارک شناخت، مندائیان مذهب مردمی صنعتگر و هنرمند ساکن جلگه خوزستان و حاشیه رود کارون است که در قرآن از آنان به صائبین نام برده شده است. |
۱۰۶ | منذر | عربی | آگاه سازنده و پنددهنده، ترساننده، از شخصیت های شاهنامه، نام فرمانروای یمن در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی |
۱۰۷ | منصور | عربی | یاری داده شده، پیروزشده، پیروز |
۱۰۸ | موسی | عبری | از آب کشیده شده، نام امام هفتم شیعیان، نام پسر عمران پیامبر بنی اسرائیل که در زمان فرعون به دنیا آمد |
۱۰۹ | موشا | عبری | موسی |
۱۱۰ | مهابت | عربی | بزرگی، هیبت |
۱۱۱ | مهام | عربی | کارهای دشوار و بزرگ، با اهمیتها |
۱۱۲ | مهدی | عربی | هدایت شده، نام امام دوازدهم شیعیان |
۱۱۳ | مهدیار | عربی، فارسی | یار حضرت مهدی |
۱۱۴ | مهذب الدین | عربی | پاک و پیراسته در دین |
۱۱۵ | مهراج | سنسکریت | نام رایج پادشاهان هندوستان |
۱۱۶ | مهرداد | کردی | نام یکی از پادشاهان سلسله اشکانی (نگارش کردی: مێرداد) |
۱۱۷ | میثاق | عربی | عهد و پیمان |
۱۱۸ | میثم | عربی | نام پسر یحیی از یاران علی (ع) |
۱۱۹ | میحاد | عربی | تک تک، جداگانه |
۱۲۰ | میخائیل | عبری | معرب از عبری، میکائیل |
۱۲۱ | میران | فارسی، عربی | میر (از عربی) + ان (فارسی)، امیران، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی |
۱۲۲ | میرزا | فارسی، عربی | = میر (از عربی) + زا (فارسی) به معنی شاهزاده و امیرزاده |
۱۲۳ | میشواک | کردی | منطقه ای در کردستان |
۱۲۴ | میشه | اوستایی، پهلوی | مشی |
۱۲۵ | میعاد | عربی | محل قرارگاه، وعده گاه |
۱۲۶ | میکائیل | عبری | معرب از عبری به معنای “کیست که شبیه خدا باشد؟”، یکی از فرشتگان مقرب خداوند که معروف است روزی زمینیان را می رساند. |
۱۲۷ | میکسا | لاتین | کودکی که نشان از بزرگان دارد، در مراجع لاتین این واژه به معنای ماکسیمیوس کوچک آمده است که خود ماکسمیوس یه معنای بزرگترین است. |
۱۲۸ | میلان | عربی | خواهش، میل، آرزو، صفت مشبه از میل اسم دختر |
۱۲۹ | مینوس | یونانی | در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس |
www.NameFarsi.com |
تبادل نظر درباره اسم