اسم امیر

معنی اسم امیر

امیر

معنی، ریشه و فراوانی تعداد اسم امیر در ثبت احوال ایران

معنی امیر

Amir name meaning

امیر یعنی: پادشاه و حاکم. امیر در بعضی نام ها بصورت پیشوند می آید و نام را باشکوه تر می کند. برای مثال در نام های ترکیبی با امیر مثل: امیر رضا، امیر ارسلان (اسم تاریخی)، امیر آراد، امیر آرشام، امیر حسین، امیرساعد و امیربانو (اسم دختر). امیر را می توان جاوید و جاودان نیز معنی کرد. در ادامه بررسی دقیق و تخصصی اسم امير را بخوانید.

ریشه اسم  امیر

ریشه اسم امیر عربی است. از ریشه ا م ر به معنی امر کردن و فرمان دادن. بد نیست بدانید که به عقیده برخی از صاحب نظران امیر واژه ای ایرانی اصیل است. به این شکل که امیر را ترکیب الف + میر می دانند. ترکیبی که در واژگان و اسم های اوستایی مثل نام اوستا (الف + وستا) نیز به چشم می خورد. به این گونه امیر را نامیرا و جاودان معنی می کنند.

Amir name meaning
معنی اسم امیر

بررسی کامل تر اسم امیر را در ادامه می بینید:

بیشتر بخوانید

Boy names with A

اسم پسر با ا

نام پسر ایرانی با حرف ا

شامل اسم های زیبای پسر ایرانی (اسم ترکی پسر، عبری، عربی و …) با حرف الف

Iranian boy’s name with A

کامل ترین لیست اسم پسرانه با حرف الف. شامل زیباترین اسم های جدید ایرانی پسر از ا. اسم های پسرانه با ا که ریشه ترکی، عربی، کردی، لری، عبری، اوستایی و … دارند.

اسم پسر با ا
نام پسرانه با الف
ردیف اسم ایرانی ریشه نام معنی اسم
۱ ائلمان اسم ترکی مانند مردم، مثل عام، همانند مردم
۲ ائیریا اوستایی، پهلوی، فارسی ایرج، خوش چهره و زیباروی مثل آفتاب
۳ اباذر عربی = ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
۴ ابتهاج عربی شادمانی، خوشی
۵ ابتهاش عربی = ابتهاج : شادمانی و خوشحالی
۶ ابرارها حبشی پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم
۷ ابراهیم عبری پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم نیز هست، نام پسرانه
۸ ابوالحسن عربی پدر حسن، کنیه علی (ع)، نیز کنیه طاووس
۹ ابوالحسین عربی به معنی پدر حسین، کنیه آهو
۱۰ ابوالعباس عربی پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده)
۱۱ ابوالعلا عربی پدر علا کنیه پرستو
۱۲ ابوالفتح عربی پدر فتح
۱۳ ابوالفرج عربی پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر
۱۴ ابوالفضل عربی خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند امام علی (ع).
۱۵ ابوالقاسم عربی پدر قاسم، کنیه پیامبر(ص)
۱۶ ابوبکر عربی نام خلیفه اول و جانشین پیامبر (ص) و پدر عایشه همسر پیامبر (ص).
۱۷ ابوذر عربی ابوذر، نام یکی از صحابه محمد رسول خدا (ص)
۱۸ ابوریحان عربی نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی.
۱۹ ابوطالب عربی اسم عموی پیامبر (ص) و پدر حضرت علی (ع)
۲۰ ابوعزیز عربی پدر عزیز
۲۱ ابومسلم عربی نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.
۲۲ اتبک نام ترکی در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند.
۲۳ اترین اوستایی، پهلوی آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند.
۲۴ اثیر عربی شریف، کریم
۲۵ اثیرالدین عربی شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی.
۲۶ احتشام عربی شکوه و شوکت داشتن، بزرگ شدن، دارای خدم و حشم فراوان بودن.
۲۷ احد عربی یگانه، یکتا، از نام های خداوند.
۲۸ احسان الله عربی نیکی خداوند
۲۹ احمد عربی یکی از نام های پیامبر (ص) به معنی بسیار ستوده، ستایش شده.
۳۰ احیا عربی زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء.
۳۱ اختای ترکی همانند نیزه، تیز
۳۲ اختیارالدین عربی آن که دین او را انتخاب کرده است.
۳۳ ادریس عربی درس خوانده، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و طبق روایات حیات جاودانه یافته است. هم چنین ادریس را مخترع لباس و قلم می دانند.
۳۴ ادهم عربی سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد.
۳۵ ادیب عربی سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی، سخنور
۳۶ ارباب عربی پادشاه کارفرما رئیس
۳۷ اربیل کردی بسیار خوب (نگارش کردی : ههولێر)
۳۸ ارتگین ترکی همسر دلاور.
۳۹ ارتیان عربی منسوب به آتش، آتشکده، برافروخته مثل آتش
۴۰ ارجاسب اوستایی، پهلوی ارجاسپ، دارنده اسب با ارزش، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی.
۴۱ ارجاسپ اسم اوستایی، پهلوی صاحب اسب با ارزش، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی. اسم پسر شاهنامه ای.
۴۲ اردشام ارمنی پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان
۴۳ اردشیر اوستایی، پهلوی آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی (فرزند ساسان).
۴۴ اردلان کردی نام طایفه ای از ایلات کرد ایران
۴۵ ارسطو یونانی ارسطاطالیس، ارسطوطالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند.
۴۶ ارسلان ترکی شیر، نام پسر مسعود غزنوی.
۴۷ ارسمان ترکی نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین.
۴۸ ارسن اوستایی، پهلوی به فتح الف و سین، مجلس، بزم، انجمن، مجمع.
۴۹ ارشا اوستایی، پهلوی مرد مقدس
۵۰ ارشاد عربی راهنمایی، هدایت
۵۱ ارشک پارتی اشک، هم چنین نام مؤسس سلسله اشکانی.
۵۲ ارشیا آرامی تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با “عرش” عربی است.
۵۳ ارغان ترکی اسم حاجب سلطان محمود غزنوی.
۵۴ ارغش ترکی تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی.
۵۵ ارغون ترکی یکی از سلاطین مغول
۵۶ ارفع عربی رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر
۵۷ ارکان عربی جمع رکن، به معنی پایه ها، مبنا ها، کنایه از بزرگان و کارگزاران حکومت.
۵۸ ارکین ترکی آزاد
۵۹ ارم عبری نام پسر سام بن نوح و پدر عاد، باغ عاد یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد.
۶۰ ارمیا عبری بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل.
۶۱ ارمیس یونانی هرمس
۶۲ ارناک اوستایی، پهلوی رزمجو
۶۳ ارواد اوستایی، پهلوی نیرومند
۶۴ اریا فارسی، اوستایی، پهلوی در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است.
۶۵ اسامه عربی شیر، اسد
۶۶ اسپندیاد اوستایی، پهلوی اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم.
۶۷ اسحاق عبری خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره.
۶۸ اسحق عبری اسحاق،خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره.
۶۹ اسد عربی شیر، نام برج پنجم از برجهای دوازده گانه، برابر با مرداد.
۷۰ اسدالدین عربی آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است.
۷۱ اسدالله عربی شیر خدا، از القاب امام علی (ع)
۷۲ اسرافیل عبری درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز.
۷۳ اسعد عربی نیکبخت تر، خوشبخت تر
۷۴ اسفار عربی معرب اسوار از نامهای تاریخی
۷۵ اسفندیار اوستایی، پهلوی آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
۷۶ اسکندر یونانی یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم
۷۷ اسلام عربی دین پیروان محمد(ص)
۷۸ اسماعیل عبری آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر
۷۹ اسمعیل عبری اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر
۸۰ اشراق عربی تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است.
۸۱ اشرس عربی مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص)
۸۲ اشرف الدین عربی شریف تر در دین
۸۳ اشعیا عربی نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
۸۴ اشیر عبری خوشحال، نام پسر یعقوب(ع)
۸۵ اصغر عربی کوچک تر
۸۶ اصلان ترکی شیر
۸۷ اصیل الدین عربی دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی
۸۸ اعتبارعلی عربی آن که ارزش و اعتبار از علی(ع) یافته است
۸۹ اعلا عربی برگزیده، برتر
۹۰ اعلی عربی برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیزی، نامی از نامهای خداوند، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن
۹۱ افتخارالدین عربی موجب افتخار دین
۹۲ افراسیاب اوستایی، پهلوی به هراس افکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی.
۹۳ افشار کردی نام ناحیهایی در کردستان(نگارش کردی : ههوشار)
۹۴ افضل عربی برترین، بالاترین
۹۵ افضل الدین عربی برترین در دین
۹۶ افلاطون یونانی نام فیلسوف یونانی وپیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی.
۹۷ اقبال علی عربی آن که بخت و اقبال از علی(ع) یافته است.
۹۸ اکبر عربی بزرگ تر
۹۹ اکتای مغولی نام سومین پسر و جانشین چنگیز خان
۱۰۰ اکدش ترکی دورگه، معشوق، محبوب
۱۰۱ البتگین ترکی نام جد محمود پادشاه غزنوی
۱۰۲ البرز اوستایی، پهلوی مرکب از کوه +بلند نام رشته کوهای شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است.
۱۰۳ الچین فارسی، ترکی ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل.
۱۰۴ الدنیز ترکی اقیانوس
۱۰۵ الشن ترکی شادی بخش ایل، مایه شادی طایفه، حاکم، رهب، حکمران یک منطقه.
۱۰۶ الله داد فارسی، عربی الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند نام پسر ایرانی
۱۰۷ اللهیار فارسی، عربی الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست
۱۰۸ الوند اوستایی، پهلوی اروند، اسم کوهی است در جنوب همدان، هم چنین به معنی دارای تندی و تیزی.
۱۰۹ الیا عبری معادل الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان. توجه شود که این اسم در حال حاضر فقط برای فرزند دختر به ثبت می رسد. اما ایلیا اسم پسرانه است.
۱۱۰ الیاد فارسی، ترکی ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد به یاد ایل
۱۱۱ الیاد یونانی نام منظومه ای منسوب به هومر
۱۱۲ الیار فارسی، ترکی ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل
۱۱۳ الیاس عبری خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
۱۱۴ امام قلی عربی، ترکی امام (عربی) + قلی (ترکی) = غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار
۱۱۵ امان ترکی ایمنی، آرامش
۱۱۶ امان الله ترکی آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است.
۱۱۷ امیر عربی پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین
۱۱۸ امیر علی عربی کسی که سرورش حضرت علی است.
۱۱۹ امیرپارسا فارسی، عربی مرکب از امیر و پارسا، حاکم خداترس. پادشاه پرهیزکار.
۱۲۰ امیرحسین عربی مرکب از دو اسم امیر و حسین،کسی که حسین علیه السلام امیر و حاکم اوست.
۱۲۱ امیرطاها عربی مرکب از دو اسم امیر به معنی آقا و سروز و طاها که نام یکی از سوره های قرآن است، برخی تفاسیر این سوره را منسوب به اهل بیت علیه السلام می دانند.
۱۲۲ امیرعباس عربی مرکب از دو اسم امیربه معنای حاکم و سلطان و عباس به معنای شیر درنده
۱۲۳ امیرعلی عربی مرکب از امیر (پادشاه) + علی (بالا رفتن و صعود کردن)
۱۲۴ امیرکسری فارسی، عربی مرکب از امیر (عربی) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری (فارسی) به معنای خسرو و پادشاه است.
۱۲۵ امیرمحمد عربی کسی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله حاکم و سرور اوست.
۱۲۶ امیرمهدی عربی ترکیب نام های امیر و مهدی ، کسی که حضرت صاحب الزمان سرور و فرمانده اوست.
۱۲۷ امیرنظام عربی مرکب از امیر (پادشاه) + نظام (مجموعه سپاهیان یک کشور، ارتش)، در دوره قاجار، عنوان و سمت فرمانده کل قوای نظامی.
۱۲۸ امین عربی امانت دار، مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس و امین همایون
۱۲۹ امین الدین عربی آن که در دین امین و درستکار است.
۱۳۰ امین الله عربی مورد اعتماد خداوند.
۱۳۱ انوشتکین فارسی، عربی انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نام های تاریخی.
۱۳۲ اوات کردی آرزو.
۱۳۳ اوحد عربی یگانه، بی همتا.
۱۳۴ اوحدالدین عربی آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
۱۳۵ اوریا عبری شعله خداوند، نام مردی یهودی در زمان داوود (ع) که از فرماندهان سپاه بود.
۱۳۶ اوستا اوستایی، پهلوی نام کتاب مقدس زرتشتیان.
۱۳۷ اوکتای مغولی اکتای
۱۳۸ اویس عربی گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است.
۱۳۹ اوین ترکی برخیز، به ضم ی. با نام آوین که اسم دختر است اشتباه نشود.
۱۴۰ ایاز ترکی نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی
۱۴۱ ایبک ترکی ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است.
۱۴۲ ایتکین ترکی آیتکین، غلام ماه
۱۴۳ ایثار عربی از خود گذشتگی، فداکاری
۱۴۴ ایدین ترکی آیدین، شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه.
۱۴۵ ایزد اوستایی، پهلوی در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند.
۱۴۶ ایشا عبری نام پدر داوود (ع)
۱۴۷ ایلدرم اسم پسر ترکی ایلدیریم، تندر، آذرخش، رعد و برق.
۱۴۸ ایلدیریم ترکی = ایلدرم.
۱۴۹ ایلکین ترکی اولین، نسختین ، جلوتر از همه
۱۵۰ ایلگار سریانی خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوند افاده فاعلیت (گار).
۱۵۱ ایلماز ترکی پایدار، جاویدان، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد.
۱۵۲ ایلیا عبری خدای خدایان، تغییر یافته نام الیاس یکی از چهار پیامبرجاویدان.
۱۵۳ ایلیا سریانی راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات.
۱۵۴ ایلیاس عبری الیاس
۱۵۵ ایمان عربی اعتقاد به وجود خداوند وحقیقت رسولان و دین، یقین داشتن به درستی اندیشه یا امری.
۱۵۶ ایوب عبری به معنای کسی که به خدا رجوع می کند، اسم یکی از پیامبران که خداوند او را به بلاهای بسیار دچار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر و شکیبایی شهرت دارد.
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

نام پسر فارسی با ا

اسم با ا
اسم پسر زیبا با ا
Boy name starts with A

نام پسر با ا

اسم پسر فارسی با حرف ا

شامل اسم های زیبای پسرانه فارسی با حرف الف

لیست کامل اسم پسر با ا

بسیاری از نام های شروع شونده با الف از اسم های تاریخی ایران باستان هستند. اکثرا نام سرداران و پادشاهان سلسله های اشکانی، ساسانی و … هستند و یا از نام های پسرانه در کتاب شاهنامه فردوسی. این نشانه اصیل بودن این نام های زیبا هست. برخی از اسم هایی که با ا آغاز می شوند، هم معنی با معادلشان با حرف آ هستند. برای مثال اسم ارشان و آرشان. یا اسم اراد و آراد.

Boys' names with A
اسم پسر با ا اسم پسرانه از الف

اسم پسر با ا

در ادامه فهرست کامل اسامی زیبای پسرانه با حرف الف که همگی ریشه پارسی دارند را قرار داده ایم:

ردیف  اسم فارسی معنی اسم
۱ ابتین = آبتین، انسان نیکو کار، روح کامل، از شخصیت های شاهنامه، نام پدر فریدون (پادشاه پیشدادی).
۲ اپرنگ اسم پسر سام.
۳ اپرویز پرویز، از شخصیت های شاهنامه فردوسی و نیز اسم “خسرو دوم” پادشاه ساسانی.
۴ اترک نام رود مرزی در شرق ایران که به دریای خزر می ریزد.
۵ اخشاد نام پادشاه فرغانه.
۶ اخشید اسم پادشاه سمرقند.
۷ ادنا به فتح الف، به معنی کمترین، جزئی ترین، نازلترین، از واژه های قرآنی.
۸ ادیان کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه.
۹ اذرخش = آذرخش، صاعقه، رعد و برق، نام نهمین روز ماه آذر. آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته‌اند. این واژه تصحیف “آذرجشن” است و آذرجشن، جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر بوده که در این روز به زیارت آتشکده ها می رفتند. (نقل از برهان قاطع، به اهتمام دکتر معین، ص۲۶ پاورقی آذرخش). توجه کنید که اسم آذرخش در حال حاضر در ثبت احوال برای نام دختر قابل ثبت است.
۱۰ اراد = آراد، نام روز ۲۵ ام از هر ماه شمسی در ایران باستان که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند.
۱۱ اران حنا که به دست و پا و محاسن زنند، نام قلعه ای قدیمی در شهر قزوین. اگر معادل اسم آران در نظر بگیریم به معنی آریایی است.
۱۲ ارباد اسم یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی. اسم ایرانی
۱۳ ارباس نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۱۴ ارتا آریا مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، آریایی درستکار، اسم پسر خشایار پادشاه هخامنشی.
۱۵ ارتاریا = ارتا آریا، مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، آریایی درستکار، ایرانی درستکار، نام پسر خشایارشاه (پادشاه هخامنشی). آرتا و آریا هر دو به طور مجزا اسم های محبوب پسرانه فارسی هستند.
۱۶ ارتافرین نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی. ترکیب ارتا و فرین به معنای باشکوه درستکار یا مقدس باشکوه. ضمنا فرین به تنهایی اسم دخترانه است.
۱۷ ارتان اسم پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی. می توان معادل اسم آرتان دانست.
۱۸ ارتمن نام یکی از سرداران مادی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی.
۱۹ ارتنگ ارژنگ کتاب مصور مانی.
۲۰ ارتین آرتین، عاقل و زیرک.
۲۱ ارد نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۲۲ اردا اسم موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی.
۲۳ اردم نام سوره های بزرگ کتاب زند و پازند.
۲۴ اردوان یاری کننده درستکاران، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۲۵ اردی داد داده اردیبهشت.
۲۶ اردیان مقدس.
۲۷ اردین راستین.
۲۸ ارزین نام فرماندار پارس زمان حمله اسکندر به ایران.
۲۹ ارژن از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام سالار مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی.
۳۰ ارس اسم رودی در مرز شمالی ایران.
۳۱ ارسام نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی.
۳۲ ارسیا زلال و شفاف مانند اشک چشم، به کسر الف اول، مرکب از ارس (اشک چشم) + یا نسبت.
۳۳ ارسیما نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر.
۳۴ ارش آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
۳۵ ارشاسب دارنده اسب های نر، از نامهای ایران باستان.
۳۶ ارشاک ارشک، اشک، نام موسس سلسله اشکانی است او یکی از یزرگان قوم پارت که در سال ۲۵۶ ق.م بر سلطان سلوکی طغیان کرد و سلسله اشکانیان را بنا نهاد.
۳۷ ارشام آرشامه.
۳۸ ارشان (به فتح الف و کسر یا سکون ر) مرکب از ارش به معنای عاقل و دانا + ان پسوند کثرت یا مداومت = بسیار دانا، بسیار هوشمند، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.

اسم ارشان در ثبت احوال: دلیر، دلاور، درست. نام پسر اردشیر دوم. نام پسر ارته باز كه یونانیان وی را «آرسنيس» نوشته اند. توضیح بیشتر اسم ارشان را بخوانید.

۳۹ ارشانوش از نام های باستانی. اسم ارشانوش ترکیب ارشا + نوش است. ارشا یعنی دلیر و مقدس و نوش یعنی جاودان. پس ارشانوش یعنی مرد دلیر جاویدان یا مقدس جاوید. دقت شود که این اسم در حال حاضر در ثب احوال ایران فقط برای فرزند دختر به ثبت می رسد.
۴۰ ارشاویر ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی.
۴۱ ارشز نام سردار اشکانی.
۴۲ ارشکان لقب چند تن از پادشاهان اشکانی.
۴۳ ارشن به معنی مرد، جنس نر. معنی اسب نر هم برای ارشن آمده است.
۴۴ ارشویر نام یکی از پادشاهان اشکانی.
۴۵ ارشیز ارشز، نام سردار اشکانی.
۴۶ ارفش نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه.
۴۷ ارماسب صاحب اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی.
۴۸ ارمان آرمان ، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۴۹ ارمانک از شخصیت های شاهنامه، یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می شدند، از مرگ برهانند.
۵۰ ارمایل ارمانک
۵۱ ارمین = آرمین
۵۲ ارنوش نعره و صدای ببر.
۵۳ اروند نام رودی در ایران.
۵۴ اریاسب نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی.
۵۵ اریامن آرامش دهنده، خوشبختی دهنده، نام دریا سالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین.
۵۶ اریس زیرک، هوشیار.
۵۷ ازدر منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب.
۵۸ اسپندیار اسفندیار،آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم.
۵۹ اسپیتامن صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سردار ایرانی در زمان اسکندر مقدونی.
۶۰ اسپیتمن یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی.
۶۱ استاسیس از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی.
۶۲ استرا در گویش سمنان ستاره،نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است.
۶۳ اشتاد راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم از هر ماه شمسی در ایران باستان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز ‏پادشاه ساسانی.
۶۴ اشک ناز مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
۶۵ اشکان منسوب به اشک.
۶۶ اشکبوس از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین.
۶۷ اشکش از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی.
۶۸ اشناس اسم افشین و چند تن دیگر.
۶۹ اشو مقدس.
۷۰ اغریرث صاحب گردونه پیش رونده، از شخصیتهای شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره فریدون پادشاه پیشدادی
۷۱ افرود فرود، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی.
۷۲ افریدون فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش.
۷۳ افشین معنی اسم افشین: افشین در پارسی میانه یعنی شیر درنده و در اوستایی معنی پیسینه یا همان شیر درنده دارد. افشین نام شخصیت ایران باستان، سردار ایرانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد. ﻧﺎﻡ ﺳﺮدار ﻣﻌﺮوﻑ ﻣﻌﺘﺼﻢ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻋﺒﺎﺳﯽ. معنی با همت نیز برای اسم افشین آمده است.
۷۴ اکلیا نام پسری در شعر نیما یوشیج.
۷۵ الچین ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل.
۷۶ الکوس از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی.
۷۷ الوا از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه.
۷۸ الیاد ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد به یاد ایل.
۷۹ الیار نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار.
۸۰ الیار ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل.
۸۱ الیان الیان هم مثل الیار نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار.
۸۲ امید اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن ، تکیه گاه، محل پناه.
۸۳ امیر ارسلان حاکم شجاع، پادشاه شیر دل، قهرمان یکی از داستانهای بسیار مشهور ایرانی که نقیب الممالک نقال ناصرالدین شاه آنرا روایت کرده است.
۸۴ اندریمان از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی از سپاهیان افراسیاب تورانی.
۸۵ اندمان از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی.
۸۶ اندیان از شخصیتهای شاهنامه و بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی.
۸۷ انوش بی مرگ، جاودان.
۸۸ انوش زاد زاده جاویدان، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی، هم چنین از شخصیت های شاهنامه.
۸۹ انوشتکین انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نام های تاریخی.
۹۰ انوشروان = اسم انوشیروان.
۹۱ انوشیروان معنی اسم انوشیروان: دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر (ص) در زمان این پادشاه متولد شد.
۹۲ اوتانا دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی اسم ایرانی
۹۳ اورداد اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی.
۹۴ اورمزد هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم. نام ستاره مشتری و هم چنین نام یکی از پادشاهان ساسانی.
۹۵ اورمزدیار خدایار
۹۶ اورند تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر لهراسپ شاه ایران و از نوادگان کی پیشتن پادشاه کیانی.
۹۷ اورنگ تخت پادشاهی، فر و زیبایی.
۹۸ اوریاد نام روستایی در نزدیکی سنندج.
۹۹ اوژن به زمین افکننده، از بین برنده دشمن.
۱۰۰ اوشهنگ هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران.
۱۰۱ اولاد از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی.
۱۰۲ اهرن از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری رومی.
۱۰۳ اهورا در فرهنگ ایران باستان، خداوند، وجود مطلق و هستی بخش، خدای بزرگ ایرانیان باستان و زردتشتیان، وجودی که صورت ظاهر ندارد و حیات بخش ،یکتا ،بی همتا،بزرگ و دانای مطلق است.
۱۰۴ اهورا مزدا اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزرگ استفاده شده است.
۱۰۵ اهوراداد خداداد یا آفریده خدا.
۱۰۶ اهورامزد هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی.
۱۰۷ ایرانیار یار ایران.
۱۰۸ ایرج ایرج یعنی یاری دهنده‌ی آریایی‌ها. در شاهنامه نام شاهزاده‌ ایرانی است. پسر کوچک فریدون که پدرش پادشاهی ایران را به او داد. برادرانش سلم و تور بر او حسد بردند و او را کشتند پسرش منوچهر انتقام خون پدر را گرفت. ایرج میرزا [۱۲۵۲-۱۳۰۴ شمسی] شاعر ایرانی از شاهزادگان قاجار، ملقب به جلال الممالک، از پیشگامان تحول در شعر فارسی که شعر را به زبان رایج نزدیک کرد. نخستین شاعر ایرانیِ سراینده‌ی شعر کودک. ایرج در واقع ریشه پهلوی دارد. از شخصیت های شاهنامه است و همچنین نام کوچکترین پسر فریدون پادشاه پیشدادی ایران.

متاسفانه این نام با وجود این معنی زیبا (که البته کمتر کسی از آن اطلاع دارد)، به دلیل استفاده برای شخصیت های منفی در فیلم ها، وجهه بدی در ذهن عموم پیدا کرده است. در این باره بخوانید در: تاثیر رسانه ها بر نام ها.

۱۰۹ ایریک آریایی.
۱۱۰ ایزد پناه آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی.
۱۱۱ ایزدبد نام یکی از سرداران زمان هخامنشی.
۱۱۲ ایزدداد داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی.
۱۱۳ ایزدگشسپ از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی.
۱۱۴ ایزدیار کسی که خداوند یار و یاور اوست، نام یکی از شخصیت های منظومه ویس و رامین.
۱۱۵ ایلا از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی.
۱۱۶ ایلیاد نام منظومه حماسی از شاهکارهای ادبیات جهان درباره جنگی به همین نام که بین مردم یونان و تراوا در گرفت. (ایلیاد و اودیسه).
www.NameFarsi.com

حتما لیست سایر نام های پسرانه با حرف الف که شامل نام های اوستایی، ترکی، کردی، پهلوی، لری و شمالی است را از طریق لینک زیر ببینید.

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با ا

زیباترین اسم های پسرانه با حرف ا به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

اسم با ا
اسم پسر با الف
Boys name with A

نام پسر با آ

اسم پسر فارسی با حرف آ

شامل نام های پسرانه پارسی با الف

زیباترین اسم های پسر با آ

اسم های پسر با آ همواره در این سال ها از نام های محبوب و زیبا برای انتخاب اسم فرزند بوده و هستند. حرف آ در ابتدای اسم سبب خوش آوا بودن اسم می شود. اکثر این نام ها معنی زیبایی دارند. در جدول زیر اسامی پسرانه فارسی با حرف الف قرار دارند. در جدول صفحه بعد نام های ایرانی پسر با آ با دیگر ریشه ها قرار گرفته اند. (یعنی اسم کردی با آ، اسم ترکی با آ و …).

  1. آتیلا
  2. آدرین
  3. آراد
  4. آراز
  5. آرتا
  6. آرتام
  7. آرتان
  8. آرتین
  9. آردا
  10. آرسام
  11. آرشام
  12. آرسان
  13. آرسین
  14. آرش
  15. آرشا
  16. آرشام
  17. آرشان
  18. آرمان
  19. آرمین
  20. آروین
  21. آریا
  22. آریان
  23. آریابد
  24. آریو
  25. آکام
  26. آوید (در حال حاضر این اسم برای دختر مورد تایید ثبت احوال است.)
Boy name with A
اسم پسر با آ Boy name with A

در ادامه لیست کامل نام های پسرانه با الف را به همراه معنی دقیق قرار داده ایم:

فهرست اسم های پسر با آ

شامل اسم های پسرانه فارسی زیبا با الف

Boy name with A

ردیف اسم فارسی معنی نام
۱ آباد سالم، آراسته، تندرست، مرفه.
۲ آبادیس اسم یکی از پزشک های دوره هخامنشی.
۳ آباریس موبد مشهور سلسله هخامنشی.
۴ آباقا اسم فرزند هلاکوخان مغول، دومین ایلخان مغول.
۵ آباگران‎ ‎‏ نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی‏‎.
۶ آبان نام فرشته نگهبان آب، نام ماه هشتم از سال شمسی، نام روز دهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم. آبان در حال حاضر فقط به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال است. معنی اسم ماه ها را بخوانید.
۷ آبان زاد زاده آبان، کسی که در ماه آبان به دنیا آماده باشد.
۸ آبان یاد به یاد آبان یا کسی که یادآور ماه آبان است.
۹ آباندان نام فرستاده خسرو اول پادشاه ساسانی به دربار رم.
۱۰ آبدست به معنی چابک، تر و فرز، تردست.
۱۱ آبرلی آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند (اسمی فارسی – ترکی).
۱۲ آبرو حیثیت، شرف، قدر.
۱۳ آبستا اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، بنیاد، اساس، اصل.
۱۴ آپاسای نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی.
۱۵ آتردین آَذردین، نام بهدینی در اوستا نام اصیل فارسی
۱۶ آتروان صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی.
۱۷ آتروپات محافظ آتش، نگهبان آتشکده، نام یکی از فرماندهان قوم ماد
۱۸ آترون صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی.
۱۹ آترینا آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در دوره داریوش هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند. آترینا مثل نام آترین در حال حاضر به عنوان اسم دخترانه مورد پذیرش ثبت احوال است.
۲۰ آترینه = آترینا، صورت دیگری از آذرین. معادل نام آترینا.
۲۱ آتش برزین آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین (با شکوه).
۲۲ آتشزاد زاده آتش.
۲۳ آتیلا نام پادشاه قبیله هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد.
۲۴ آثویه صورت دیگر آبتین،‌ روح کامل و درستکار، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی، از شخصیت های شاهنامه فردوسی نیز می باشد.
۲۵ آخش نام موبدی در ایران قدیم، ارزش، قیمت، بها اسم پسرانه
۲۶ آداد مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، خدای هوا، توفان و باران.
۲۷ آدخ (به فتح ت) خوب، مبارک، نغز، خجسته، میمون، برآمدگی های کوچک تپه مانند روی زمین (تل به ضم ت)
۲۸ آدلی نامور، نامدار، معروف. ریشه ترکی برای این اسم زیبا آمده است و اسم ترکی پسرانه نیز محسوب می شود.
۲۹ آدیش آتش، اخگر، شراره آتش.
۳۰ آدین آرایه هایی که با آن کوی و برزن را در نوروز یا هنگام ورود اشخاص بزرگ تزیین می کنند.
۳۱ آذرآیین نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان.
۳۲ آذران آتش ها.و
۳۳ آذربابا به معنی پدر آتش، اسم پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت.
۳۴ آذرباد آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، هم چنین اسم یکی از شخصیت های منظومه ویس و رامین.
۳۵ آذربان نگهبان آتش.
۳۶ آذربرزین آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر (آتش) + برزین (با شکوه)، نام نوه رستم و پسر فرامرز که سپهسالار بهمن بود، نام یکی از آتشکده های مهم در زمان ساسانی.
۳۷ آذربه بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان.
۳۸ آذربهرام نام پسر آذرنوش.
۳۹ آذرپاد صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
۴۰ آذرپی دارای قدمی چون آتش.
۴۱ آذرتاش آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.
۴۲ آذرتوس صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد.
۴۳ آذرجوش پهلوانی در داستان سمک عیار.
۴۴ آذرخش صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر. در حال حاضر به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال کشور است.
۴۵ آذرداد داده آتش، اسم پدر آذرباد از خاندان کیانیان. اسم ایرانی
۴۶ آذرشب فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد و گنجهای خویش را در آن پنهان نمود.
۴۷ آذرشسب مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده.
۴۸ آذرشن آفتاب پرست سمندر، اسم پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه.
۴۹ آذرطوس صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد.
۵۰ آذرفر دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی.
۵۱ آذرفرنبغ یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت.
۵۲ آذرکار آتشکار.
۵۳ آذرکیش آتش پرست، دارای دین زرتشتی.
۵۴ آذرکیوان نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام.
۵۵ آذرگشسب مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش.
۵۶ آذرماهان ماه آتشین
۵۷ آذرمهربرزین مرکب از آذر + مهر + برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده بزرگ ایرانیان.
۵۸ آذرنرسی نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی. به نوعی ترکیب دو واژه آذر (آتش) و نرسی هست. نرسی خود به تنهایی نام پسرانه است. بررسی کامل: اسم نرسی.
۵۹ آذرنگ روشن و نورانی، آتش.
۶۰ آذرنوش نوش آذر، آتش جاویدان، گرمای همیشگی، نام دومین آتشکده از هفت آتشکده بزرگ ایرانیان. به عنوان اسم دختر مورد تایید است. اما نام های آذرمن و آذرمان اسامی پسرانه با آ هستند.
۶۱ آذروان آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده.
۶۲ آذین فر پسر باشکوه و آراسته.
۶۳ آراج آراد، اسم روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
۶۴ آراد آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند. بررسی کامل: اسم آراد.
۶۵ آراز گویش ترکی رودخانه ارس.
۶۶ آرازش صدقه انفاق در راه خدا.
۶۷ آرام آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت.
۶۸ آرپان آرین، منسوب به قوم آریایی، منسوب به ایران.
۶۹ آرتا ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است.
۷۰ آرتاباز نام فرمانده گردونه های کوروش پادشاه هخامنشی.
۷۱ آرتابان اردوان
۷۲ آرتاپارت نام نگهبان کوروش دوم پادشاه هخامنشی.
۷۳ آرتام والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی؛ معنی کامل اسم آرتام را ببینید.
۷۴ آرتان اسم اصیل فارسی: نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب.
۷۵ آرتمن نام برادر بزرگ تر خشایارشاه (پسر کوروش پادشاه هخامنشی).
۷۶ آرتوان اردوان، یاری کننده درستکاران، از شخصیت های شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۷۷ آرتیمان مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس، تفکر پاک، همچنین نام روستایی از توابع تویسرکان که زادگاه میر رضی الدین آرتیمانی از شاعران عهد صفوی است.
۷۸ آرتین آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
۷۹ آردا آرشا، مقدس.
۸۰ آرسام آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس، همچنین اسم پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی.
۸۱ آرسان نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۸۲ آرسین پسر آریایی.
۸۳ آرش عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
۸۴ آرشا آردا ، مقدس
۸۵ آرشام معنی اسم آرشام: بسیار قوی – پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند؛ آرشام به معنی خرس و به معنی زور هم معنا شده است، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی.
۸۶ آرشامه = آرشام؛ ارشامه نامی است از زبان پارسی باستان به معانی دارنده دست نیرومند (دارنده دست خرس)
۸۷ آرشان نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۸۸ آرشاویر مرد مقدس، نام یکی از پادشاهان اشکانی.
۸۹ آرشاویر مرد مقدس.
۹۰ آرمان آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۹۱ آرمناک ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنی ها نژاد خود را به او نسبت می دهند. معنی اسم آرمن را نیز ببینید.
۹۲ آرمین از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز.
۹۳ آرمینی سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی
۹۴ آرنا نام روستایی در نزدیکی نقده؛ آرنا در ترکمنی به معنی نهر و رودخانه است و اسمی دخترانه است.
۹۵ آروکو ایرج، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، نجیب نجیب زاده.
۹۶ آرون صفت نیک و خصلت پسندیده.
۹۷ آروین تجربه، آزمایش امتحان آزمون.
۹۸ آریا نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند.نام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده است.
۹۹ آریاباد آریاپاد نگهبان قوم آریایی.
۱۰۰ آریابان نگهبان قوم آریایی.
۱۰۱ آریابد به ضم ب، آریا + بد (صاحب و سرور) = سرور قوم آریایی، بزرگ آریاییان.
۱۰۲ آریابرز شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی.
۱۰۳ آریاراد آریا + راد (جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۱۰۴ آریارامنه آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی.
۱۰۵ آریارمن رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی.
۱۰۶ آریاز نام یکی از سرداران هخامنشی.
۱۰۷ آریاسب دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی.
۱۰۸ آریافر دارای فر و شکوه آریایی.
۱۰۹ آریاک نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه.
۱۱۰ آریاگیو به فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو (سخنور) = سخنور آریایی، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار باستان.
۱۱۱ آریامن دریا سالار خشایارشاه پادشاه هخامنشی.
۱۱۲ آریامنش دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی.
۱۱۳ آریامهر برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد.
۱۱۴ آریو نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی. آریو درواقع صورت کوتاه شده اسم آریو برزن است. آریو به معنی آریایی است.
۱۱۵ آریوبرزن آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی.
۱۱۶ آریوبرزین = آریو برزن. در واقع صورت دیگری از اسم آریوبرزن است.
۱۱۷ آریوراد نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ایرانی و جوانمرد.
۱۱۸ آریه اسم سپهدار ایرانی طرفدار کوروش پادشاه هخامنشی.
۱۱۹ آزاد رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، درختی جنگلی و بلند، رها شده از تعلقات دنیوی.
۱۲۰ آزادبه آزاد (رها) + به (سالم و خوب)، به معنای انسان سالم و آزاد، نام یکی از سرداران ایرانی در قرن دوم.
۱۲۱ آزادسرو همچون سرو زیبا و بی تعلق، بزرگوار و متواضع، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی دانا و پرهیزکار در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
۱۲۲ آزادفروز رهایی بخش، آنکه آزادی می آورد، باعث آزادی، نام مردی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی.
۱۲۳ آزرمگان با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیت های شاهنامه، همچنین اسم پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۱۲۴ آژند پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح بنایی ملاطی که بین ردیفهای آجر می‌گذارند.
۱۲۵ آژنگ چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود.
۱۲۶ آسپاداس آخرین پادشاه ماد که از کورش بزرگ پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد.
۱۲۷ آسپیان آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیت های شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی.
۱۲۸ آستیاژ آسپاداس، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد.
۱۲۹ آسدین نام موبدی در سده دهم یزگردی.
۱۳۰ آسیدات آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی.
۱۳۱ آسیداد آسیدات. معادلن اسم آسیدات است.
۱۳۲ آسیم استاد بزرگ مرتبه واستاد عظیم الشأن.
۱۳۳ آفریدون فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش.
۱۳۴ آقاجان آقا (مغولی) + جان (فارسی) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ.
۱۳۵ آقاگل آقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان.
۱۳۶ آکام نتیجه، ثمره، سود، فایده.
۱۳۷ آمنید نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی.
۱۳۸ آموی رود جیحون، آمودریا.
۱۳۹ آناگ نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی.
۱۴۰ آوادیس ارمنی مژده، نوید. به عنوان اسم دختر با آ مورد تایید ثبت احوال است.
۱۴۱ آوگان از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی.
۱۴۲ آوه از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی.
۱۴۳ آوید مشتاق و خواهان. این نام از اسم های مشترک بین دختر و پسر بوده است. اما در حال حاضر ثبت احوال ایران آوید را فقط به عنوان اسم دختر ثبت می کند.
۱۴۴ آیین گشسب از شخصیت های شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی.
www.NameFarsi.com

حتما ادامه نام های پسرانه با حرف الف را ببینید. اسامی پسر با آ، که ریشه کردی، ترکی، لری، شمالی و … دارند.

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با آ

نظرسنجی اسم پسر با آ

به نظر شما زیباترین اسم های پسرانه فارسی با آ کدام نام ها هستند؟ در قسمت نظرات بنویسید.

اسم پسر با آ
نام پسرانه با حرف آ

منابع

  1. وبلاگ نام فارسی، نوشته دکتر نیکزاد، مقاله ۸
  2. لغت نامه دهخدا (نسخه مکتوب).
  3. ثبت احوال ایران.