Boy names with A

اسم پسر با ا

نام پسر ایرانی با حرف ا

شامل اسم های زیبای پسر ایرانی (اسم ترکی پسر، عبری، عربی و …) با حرف الف

Iranian boy’s name with A

کامل ترین لیست اسم پسرانه با حرف الف. شامل زیباترین اسم های جدید ایرانی پسر از ا. اسم های پسرانه با ا که ریشه ترکی، عربی، کردی، لری، عبری، اوستایی و … دارند.

اسم پسر با ا
نام پسرانه با الف
ردیف اسم ایرانی ریشه نام معنی اسم
۱ ائلمان اسم ترکی مانند مردم، مثل عام، همانند مردم
۲ ائیریا اوستایی، پهلوی، فارسی ایرج، خوش چهره و زیباروی مثل آفتاب
۳ اباذر عربی = ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
۴ ابتهاج عربی شادمانی، خوشی
۵ ابتهاش عربی = ابتهاج : شادمانی و خوشحالی
۶ ابرارها حبشی پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم
۷ ابراهیم عبری پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم نیز هست، نام پسرانه
۸ ابوالحسن عربی پدر حسن، کنیه علی (ع)، نیز کنیه طاووس
۹ ابوالحسین عربی به معنی پدر حسین، کنیه آهو
۱۰ ابوالعباس عربی پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده)
۱۱ ابوالعلا عربی پدر علا کنیه پرستو
۱۲ ابوالفتح عربی پدر فتح
۱۳ ابوالفرج عربی پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر
۱۴ ابوالفضل عربی خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند امام علی (ع).
۱۵ ابوالقاسم عربی پدر قاسم، کنیه پیامبر(ص)
۱۶ ابوبکر عربی نام خلیفه اول و جانشین پیامبر (ص) و پدر عایشه همسر پیامبر (ص).
۱۷ ابوذر عربی ابوذر، نام یکی از صحابه محمد رسول خدا (ص)
۱۸ ابوریحان عربی نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی.
۱۹ ابوطالب عربی اسم عموی پیامبر (ص) و پدر حضرت علی (ع)
۲۰ ابوعزیز عربی پدر عزیز
۲۱ ابومسلم عربی نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.
۲۲ اتبک نام ترکی در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند.
۲۳ اترین اوستایی، پهلوی آترینا، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند.
۲۴ اثیر عربی شریف، کریم
۲۵ اثیرالدین عربی شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی.
۲۶ احتشام عربی شکوه و شوکت داشتن، بزرگ شدن، دارای خدم و حشم فراوان بودن.
۲۷ احد عربی یگانه، یکتا، از نام های خداوند.
۲۸ احسان الله عربی نیکی خداوند
۲۹ احمد عربی یکی از نام های پیامبر (ص) به معنی بسیار ستوده، ستایش شده.
۳۰ احیا عربی زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء.
۳۱ اختای ترکی همانند نیزه، تیز
۳۲ اختیارالدین عربی آن که دین او را انتخاب کرده است.
۳۳ ادریس عربی درس خوانده، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و طبق روایات حیات جاودانه یافته است. هم چنین ادریس را مخترع لباس و قلم می دانند.
۳۴ ادهم عربی سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد.
۳۵ ادیب عربی سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی، سخنور
۳۶ ارباب عربی پادشاه کارفرما رئیس
۳۷ اربیل کردی بسیار خوب (نگارش کردی : ههولێر)
۳۸ ارتگین ترکی همسر دلاور.
۳۹ ارتیان عربی منسوب به آتش، آتشکده، برافروخته مثل آتش
۴۰ ارجاسب اوستایی، پهلوی ارجاسپ، دارنده اسب با ارزش، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی.
۴۱ ارجاسپ اسم اوستایی، پهلوی صاحب اسب با ارزش، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه توران و چین در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی. اسم پسر شاهنامه ای.
۴۲ اردشام ارمنی پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان
۴۳ اردشیر اوستایی، پهلوی آن که حکومت مقدس دارد، شهریاری و پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی (فرزند ساسان).
۴۴ اردلان کردی نام طایفه ای از ایلات کرد ایران
۴۵ ارسطو یونانی ارسطاطالیس، ارسطوطالیس حکیم نامدار یونانی و شاگرد افلاطون، او معلم اسکندر مقدونی بود، به او لقب معلم اول را داده بودند.
۴۶ ارسلان ترکی شیر، نام پسر مسعود غزنوی.
۴۷ ارسمان ترکی نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین.
۴۸ ارسن اوستایی، پهلوی به فتح الف و سین، مجلس، بزم، انجمن، مجمع.
۴۹ ارشا اوستایی، پهلوی مرد مقدس
۵۰ ارشاد عربی راهنمایی، هدایت
۵۱ ارشک پارتی اشک، هم چنین نام مؤسس سلسله اشکانی.
۵۲ ارشیا آرامی تخت پادشاهی، هزوارش و هم ریشه با “عرش” عربی است.
۵۳ ارغان ترکی اسم حاجب سلطان محمود غزنوی.
۵۴ ارغش ترکی تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی.
۵۵ ارغون ترکی یکی از سلاطین مغول
۵۶ ارفع عربی رفیع تر، بلندتر، ارجمندتر
۵۷ ارکان عربی جمع رکن، به معنی پایه ها، مبنا ها، کنایه از بزرگان و کارگزاران حکومت.
۵۸ ارکین ترکی آزاد
۵۹ ارم عبری نام پسر سام بن نوح و پدر عاد، باغ عاد یا شهری که شداد پسر عاد بنا کرد.
۶۰ ارمیا عبری بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل.
۶۱ ارمیس یونانی هرمس
۶۲ ارناک اوستایی، پهلوی رزمجو
۶۳ ارواد اوستایی، پهلوی نیرومند
۶۴ اریا فارسی، اوستایی، پهلوی در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است.
۶۵ اسامه عربی شیر، اسد
۶۶ اسپندیاد اوستایی، پهلوی اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم.
۶۷ اسحاق عبری خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره.
۶۸ اسحق عبری اسحاق،خندان، نام پسر ابراهیم(ع) و ساره.
۶۹ اسد عربی شیر، نام برج پنجم از برجهای دوازده گانه، برابر با مرداد.
۷۰ اسدالدین عربی آن که در دفاع از دین مانند شیر شجاع است.
۷۱ اسدالله عربی شیر خدا، از القاب امام علی (ع)
۷۲ اسرافیل عبری درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز.
۷۳ اسعد عربی نیکبخت تر، خوشبخت تر
۷۴ اسفار عربی معرب اسوار از نامهای تاریخی
۷۵ اسفندیار اوستایی، پهلوی آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
۷۶ اسکندر یونانی یاری کننده مرد، نام پادشاه معروف یونان بنا به روایت شاهنامه فرزند داراب پسر بهمن و ناهید دختر فیلقوس قیصر روم
۷۷ اسلام عربی دین پیروان محمد(ص)
۷۸ اسماعیل عبری آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر
۷۹ اسمعیل عبری اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم(ع) و هاجر
۸۰ اشراق عربی تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است.
۸۱ اشرس عربی مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر(ص)
۸۲ اشرف الدین عربی شریف تر در دین
۸۳ اشعیا عربی نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
۸۴ اشیر عبری خوشحال، نام پسر یعقوب(ع)
۸۵ اصغر عربی کوچک تر
۸۶ اصلان ترکی شیر
۸۷ اصیل الدین عربی دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی
۸۸ اعتبارعلی عربی آن که ارزش و اعتبار از علی(ع) یافته است
۸۹ اعلا عربی برگزیده، برتر
۹۰ اعلی عربی برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیزی، نامی از نامهای خداوند، نام سوره هشتاد و هفتم قرآن
۹۱ افتخارالدین عربی موجب افتخار دین
۹۲ افراسیاب اوستایی، پهلوی به هراس افکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه تورانی، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی.
۹۳ افشار کردی نام ناحیهایی در کردستان(نگارش کردی : ههوشار)
۹۴ افضل عربی برترین، بالاترین
۹۵ افضل الدین عربی برترین در دین
۹۶ افلاطون یونانی نام فیلسوف یونانی وپیرو سقراط و مؤسس فلسفه آکادمی.
۹۷ اقبال علی عربی آن که بخت و اقبال از علی(ع) یافته است.
۹۸ اکبر عربی بزرگ تر
۹۹ اکتای مغولی نام سومین پسر و جانشین چنگیز خان
۱۰۰ اکدش ترکی دورگه، معشوق، محبوب
۱۰۱ البتگین ترکی نام جد محمود پادشاه غزنوی
۱۰۲ البرز اوستایی، پهلوی مرکب از کوه +بلند نام رشته کوهای شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است.
۱۰۳ الچین فارسی، ترکی ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل.
۱۰۴ الدنیز ترکی اقیانوس
۱۰۵ الشن ترکی شادی بخش ایل، مایه شادی طایفه، حاکم، رهب، حکمران یک منطقه.
۱۰۶ الله داد فارسی، عربی الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند نام پسر ایرانی
۱۰۷ اللهیار فارسی، عربی الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست
۱۰۸ الوند اوستایی، پهلوی اروند، اسم کوهی است در جنوب همدان، هم چنین به معنی دارای تندی و تیزی.
۱۰۹ الیا عبری معادل الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان. توجه شود که این اسم در حال حاضر فقط برای فرزند دختر به ثبت می رسد. اما ایلیا اسم پسرانه است.
۱۱۰ الیاد فارسی، ترکی ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد به یاد ایل
۱۱۱ الیاد یونانی نام منظومه ای منسوب به هومر
۱۱۲ الیار فارسی، ترکی ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل
۱۱۳ الیاس عبری خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
۱۱۴ امام قلی عربی، ترکی امام (عربی) + قلی (ترکی) = غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار
۱۱۵ امان ترکی ایمنی، آرامش
۱۱۶ امان الله ترکی آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است.
۱۱۷ امیر عربی پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین
۱۱۸ امیر علی عربی کسی که سرورش حضرت علی است.
۱۱۹ امیرپارسا فارسی، عربی مرکب از امیر و پارسا، حاکم خداترس. پادشاه پرهیزکار.
۱۲۰ امیرحسین عربی مرکب از دو اسم امیر و حسین،کسی که حسین علیه السلام امیر و حاکم اوست.
۱۲۱ امیرطاها عربی مرکب از دو اسم امیر به معنی آقا و سروز و طاها که نام یکی از سوره های قرآن است، برخی تفاسیر این سوره را منسوب به اهل بیت علیه السلام می دانند.
۱۲۲ امیرعباس عربی مرکب از دو اسم امیربه معنای حاکم و سلطان و عباس به معنای شیر درنده
۱۲۳ امیرعلی عربی مرکب از امیر (پادشاه) + علی (بالا رفتن و صعود کردن)
۱۲۴ امیرکسری فارسی، عربی مرکب از امیر (عربی) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری (فارسی) به معنای خسرو و پادشاه است.
۱۲۵ امیرمحمد عربی کسی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله حاکم و سرور اوست.
۱۲۶ امیرمهدی عربی ترکیب نام های امیر و مهدی ، کسی که حضرت صاحب الزمان سرور و فرمانده اوست.
۱۲۷ امیرنظام عربی مرکب از امیر (پادشاه) + نظام (مجموعه سپاهیان یک کشور، ارتش)، در دوره قاجار، عنوان و سمت فرمانده کل قوای نظامی.
۱۲۸ امین عربی امانت دار، مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس و امین همایون
۱۲۹ امین الدین عربی آن که در دین امین و درستکار است.
۱۳۰ امین الله عربی مورد اعتماد خداوند.
۱۳۱ انوشتکین فارسی، عربی انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نام های تاریخی.
۱۳۲ اوات کردی آرزو.
۱۳۳ اوحد عربی یگانه، بی همتا.
۱۳۴ اوحدالدین عربی آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم
۱۳۵ اوریا عبری شعله خداوند، نام مردی یهودی در زمان داوود (ع) که از فرماندهان سپاه بود.
۱۳۶ اوستا اوستایی، پهلوی نام کتاب مقدس زرتشتیان.
۱۳۷ اوکتای مغولی اکتای
۱۳۸ اویس عربی گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است.
۱۳۹ اوین ترکی برخیز، به ضم ی. با نام آوین که اسم دختر است اشتباه نشود.
۱۴۰ ایاز ترکی نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی
۱۴۱ ایبک ترکی ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است.
۱۴۲ ایتکین ترکی آیتکین، غلام ماه
۱۴۳ ایثار عربی از خود گذشتگی، فداکاری
۱۴۴ ایدین ترکی آیدین، شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه.
۱۴۵ ایزد اوستایی، پهلوی در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند.
۱۴۶ ایشا عبری نام پدر داوود (ع)
۱۴۷ ایلدرم اسم پسر ترکی ایلدیریم، تندر، آذرخش، رعد و برق.
۱۴۸ ایلدیریم ترکی = ایلدرم.
۱۴۹ ایلکین ترکی اولین، نسختین ، جلوتر از همه
۱۵۰ ایلگار سریانی خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوند افاده فاعلیت (گار).
۱۵۱ ایلماز ترکی پایدار، جاویدان، ماندگار، کسی که در محدوده زمان نمی گنجد.
۱۵۲ ایلیا عبری خدای خدایان، تغییر یافته نام الیاس یکی از چهار پیامبرجاویدان.
۱۵۳ ایلیا سریانی راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات.
۱۵۴ ایلیاس عبری الیاس
۱۵۵ ایمان عربی اعتقاد به وجود خداوند وحقیقت رسولان و دین، یقین داشتن به درستی اندیشه یا امری.
۱۵۶ ایوب عبری به معنای کسی که به خدا رجوع می کند، اسم یکی از پیامبران که خداوند او را به بلاهای بسیار دچار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر و شکیبایی شهرت دارد.
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

نام پسر فارسی با ا

اسم با ا
اسم پسر زیبا با ا
Boy name starts with A

نام پسر با ا

اسم پسر فارسی با حرف ا

شامل اسم های زیبای پسرانه فارسی با حرف الف

لیست کامل اسم پسر با ا

بسیاری از نام های شروع شونده با الف از اسم های تاریخی ایران باستان هستند. اکثرا نام سرداران و پادشاهان سلسله های اشکانی، ساسانی و … هستند و یا از نام های پسرانه در کتاب شاهنامه فردوسی. این نشانه اصیل بودن این نام های زیبا هست. برخی از اسم هایی که با ا آغاز می شوند، هم معنی با معادلشان با حرف آ هستند. برای مثال اسم ارشان و آرشان. یا اسم اراد و آراد.

Boys' names with A
اسم پسر با ا اسم پسرانه از الف

اسم پسر با ا

در ادامه فهرست کامل اسامی زیبای پسرانه با حرف الف که همگی ریشه پارسی دارند را قرار داده ایم:

ردیف  اسم فارسی معنی اسم
۱ ابتین = آبتین، انسان نیکو کار، روح کامل، از شخصیت های شاهنامه، نام پدر فریدون (پادشاه پیشدادی).
۲ اپرنگ اسم پسر سام.
۳ اپرویز پرویز، از شخصیت های شاهنامه فردوسی و نیز اسم “خسرو دوم” پادشاه ساسانی.
۴ اترک نام رود مرزی در شرق ایران که به دریای خزر می ریزد.
۵ اخشاد نام پادشاه فرغانه.
۶ اخشید اسم پادشاه سمرقند.
۷ ادنا به فتح الف، به معنی کمترین، جزئی ترین، نازلترین، از واژه های قرآنی.
۸ ادیان کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه.
۹ اذرخش = آذرخش، صاعقه، رعد و برق، نام نهمین روز ماه آذر. آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته‌اند. این واژه تصحیف “آذرجشن” است و آذرجشن، جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر بوده که در این روز به زیارت آتشکده ها می رفتند. (نقل از برهان قاطع، به اهتمام دکتر معین، ص۲۶ پاورقی آذرخش). توجه کنید که اسم آذرخش در حال حاضر در ثبت احوال برای نام دختر قابل ثبت است.
۱۰ اراد = آراد، نام روز ۲۵ ام از هر ماه شمسی در ایران باستان که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند.
۱۱ اران حنا که به دست و پا و محاسن زنند، نام قلعه ای قدیمی در شهر قزوین. اگر معادل اسم آران در نظر بگیریم به معنی آریایی است.
۱۲ ارباد اسم یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی. اسم ایرانی
۱۳ ارباس نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۱۴ ارتا آریا مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، آریایی درستکار، اسم پسر خشایار پادشاه هخامنشی.
۱۵ ارتاریا = ارتا آریا، مرکب از آرتا (راستی و درستی) + آریا، آریایی درستکار، ایرانی درستکار، نام پسر خشایارشاه (پادشاه هخامنشی). آرتا و آریا هر دو به طور مجزا اسم های محبوب پسرانه فارسی هستند.
۱۶ ارتافرین نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی. ترکیب ارتا و فرین به معنای باشکوه درستکار یا مقدس باشکوه. ضمنا فرین به تنهایی اسم دخترانه است.
۱۷ ارتان اسم پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی. می توان معادل اسم آرتان دانست.
۱۸ ارتمن نام یکی از سرداران مادی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی.
۱۹ ارتنگ ارژنگ کتاب مصور مانی.
۲۰ ارتین آرتین، عاقل و زیرک.
۲۱ ارد نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۲۲ اردا اسم موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی.
۲۳ اردم نام سوره های بزرگ کتاب زند و پازند.
۲۴ اردوان یاری کننده درستکاران، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۲۵ اردی داد داده اردیبهشت.
۲۶ اردیان مقدس.
۲۷ اردین راستین.
۲۸ ارزین نام فرماندار پارس زمان حمله اسکندر به ایران.
۲۹ ارژن از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام سالار مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی.
۳۰ ارس اسم رودی در مرز شمالی ایران.
۳۱ ارسام نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی.
۳۲ ارسیا زلال و شفاف مانند اشک چشم، به کسر الف اول، مرکب از ارس (اشک چشم) + یا نسبت.
۳۳ ارسیما نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر.
۳۴ ارش آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
۳۵ ارشاسب دارنده اسب های نر، از نامهای ایران باستان.
۳۶ ارشاک ارشک، اشک، نام موسس سلسله اشکانی است او یکی از یزرگان قوم پارت که در سال ۲۵۶ ق.م بر سلطان سلوکی طغیان کرد و سلسله اشکانیان را بنا نهاد.
۳۷ ارشام آرشامه.
۳۸ ارشان (به فتح الف و کسر یا سکون ر) مرکب از ارش به معنای عاقل و دانا + ان پسوند کثرت یا مداومت = بسیار دانا، بسیار هوشمند، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.

اسم ارشان در ثبت احوال: دلیر، دلاور، درست. نام پسر اردشیر دوم. نام پسر ارته باز كه یونانیان وی را «آرسنيس» نوشته اند. توضیح بیشتر اسم ارشان را بخوانید.

۳۹ ارشانوش از نام های باستانی. اسم ارشانوش ترکیب ارشا + نوش است. ارشا یعنی دلیر و مقدس و نوش یعنی جاودان. پس ارشانوش یعنی مرد دلیر جاویدان یا مقدس جاوید. دقت شود که این اسم در حال حاضر در ثب احوال ایران فقط برای فرزند دختر به ثبت می رسد.
۴۰ ارشاویر ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی.
۴۱ ارشز نام سردار اشکانی.
۴۲ ارشکان لقب چند تن از پادشاهان اشکانی.
۴۳ ارشن به معنی مرد، جنس نر. معنی اسب نر هم برای ارشن آمده است.
۴۴ ارشویر نام یکی از پادشاهان اشکانی.
۴۵ ارشیز ارشز، نام سردار اشکانی.
۴۶ ارفش نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه.
۴۷ ارماسب صاحب اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی.
۴۸ ارمان آرمان ، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۴۹ ارمانک از شخصیت های شاهنامه، یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می شدند، از مرگ برهانند.
۵۰ ارمایل ارمانک
۵۱ ارمین = آرمین
۵۲ ارنوش نعره و صدای ببر.
۵۳ اروند نام رودی در ایران.
۵۴ اریاسب نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی.
۵۵ اریامن آرامش دهنده، خوشبختی دهنده، نام دریا سالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین.
۵۶ اریس زیرک، هوشیار.
۵۷ ازدر منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب.
۵۸ اسپندیار اسفندیار،آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم.
۵۹ اسپیتامن صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سردار ایرانی در زمان اسکندر مقدونی.
۶۰ اسپیتمن یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی.
۶۱ استاسیس از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی.
۶۲ استرا در گویش سمنان ستاره،نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است.
۶۳ اشتاد راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم از هر ماه شمسی در ایران باستان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز ‏پادشاه ساسانی.
۶۴ اشک ناز مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
۶۵ اشکان منسوب به اشک.
۶۶ اشکبوس از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین.
۶۷ اشکش از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی.
۶۸ اشناس اسم افشین و چند تن دیگر.
۶۹ اشو مقدس.
۷۰ اغریرث صاحب گردونه پیش رونده، از شخصیتهای شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره فریدون پادشاه پیشدادی
۷۱ افرود فرود، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی.
۷۲ افریدون فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش.
۷۳ افشین معنی اسم افشین: افشین در پارسی میانه یعنی شیر درنده و در اوستایی معنی پیسینه یا همان شیر درنده دارد. افشین نام شخصیت ایران باستان، سردار ایرانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد. ﻧﺎﻡ ﺳﺮدار ﻣﻌﺮوﻑ ﻣﻌﺘﺼﻢ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻋﺒﺎﺳﯽ. معنی با همت نیز برای اسم افشین آمده است.
۷۴ اکلیا نام پسری در شعر نیما یوشیج.
۷۵ الچین ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل.
۷۶ الکوس از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی.
۷۷ الوا از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه.
۷۸ الیاد ال (ترکی) + یاد (فارسی)، ایلیاد به یاد ایل.
۷۹ الیار نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار.
۸۰ الیار ال (ترکی) + یار (فارسی)، ایلیار یار ایل.
۸۱ الیان الیان هم مثل الیار نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار.
۸۲ امید اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن ، تکیه گاه، محل پناه.
۸۳ امیر ارسلان حاکم شجاع، پادشاه شیر دل، قهرمان یکی از داستانهای بسیار مشهور ایرانی که نقیب الممالک نقال ناصرالدین شاه آنرا روایت کرده است.
۸۴ اندریمان از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی از سپاهیان افراسیاب تورانی.
۸۵ اندمان از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی.
۸۶ اندیان از شخصیتهای شاهنامه و بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی.
۸۷ انوش بی مرگ، جاودان.
۸۸ انوش زاد زاده جاویدان، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی، هم چنین از شخصیت های شاهنامه.
۸۹ انوشتکین انوش (فارسی) + تکین (ترکی)، پهلوان جاودانی، از نام های تاریخی.
۹۰ انوشروان = اسم انوشیروان.
۹۱ انوشیروان معنی اسم انوشیروان: دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر (ص) در زمان این پادشاه متولد شد.
۹۲ اوتانا دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی اسم ایرانی
۹۳ اورداد اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی.
۹۴ اورمزد هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم. نام ستاره مشتری و هم چنین نام یکی از پادشاهان ساسانی.
۹۵ اورمزدیار خدایار
۹۶ اورند تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر لهراسپ شاه ایران و از نوادگان کی پیشتن پادشاه کیانی.
۹۷ اورنگ تخت پادشاهی، فر و زیبایی.
۹۸ اوریاد نام روستایی در نزدیکی سنندج.
۹۹ اوژن به زمین افکننده، از بین برنده دشمن.
۱۰۰ اوشهنگ هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران.
۱۰۱ اولاد از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی.
۱۰۲ اهرن از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری رومی.
۱۰۳ اهورا در فرهنگ ایران باستان، خداوند، وجود مطلق و هستی بخش، خدای بزرگ ایرانیان باستان و زردتشتیان، وجودی که صورت ظاهر ندارد و حیات بخش ،یکتا ،بی همتا،بزرگ و دانای مطلق است.
۱۰۴ اهورا مزدا اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزرگ استفاده شده است.
۱۰۵ اهوراداد خداداد یا آفریده خدا.
۱۰۶ اهورامزد هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی.
۱۰۷ ایرانیار یار ایران.
۱۰۸ ایرج ایرج یعنی یاری دهنده‌ی آریایی‌ها. در شاهنامه نام شاهزاده‌ ایرانی است. پسر کوچک فریدون که پدرش پادشاهی ایران را به او داد. برادرانش سلم و تور بر او حسد بردند و او را کشتند پسرش منوچهر انتقام خون پدر را گرفت. ایرج میرزا [۱۲۵۲-۱۳۰۴ شمسی] شاعر ایرانی از شاهزادگان قاجار، ملقب به جلال الممالک، از پیشگامان تحول در شعر فارسی که شعر را به زبان رایج نزدیک کرد. نخستین شاعر ایرانیِ سراینده‌ی شعر کودک. ایرج در واقع ریشه پهلوی دارد. از شخصیت های شاهنامه است و همچنین نام کوچکترین پسر فریدون پادشاه پیشدادی ایران.

متاسفانه این نام با وجود این معنی زیبا (که البته کمتر کسی از آن اطلاع دارد)، به دلیل استفاده برای شخصیت های منفی در فیلم ها، وجهه بدی در ذهن عموم پیدا کرده است. در این باره بخوانید در: تاثیر رسانه ها بر نام ها.

۱۰۹ ایریک آریایی.
۱۱۰ ایزد پناه آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی.
۱۱۱ ایزدبد نام یکی از سرداران زمان هخامنشی.
۱۱۲ ایزدداد داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی.
۱۱۳ ایزدگشسپ از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی.
۱۱۴ ایزدیار کسی که خداوند یار و یاور اوست، نام یکی از شخصیت های منظومه ویس و رامین.
۱۱۵ ایلا از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی.
۱۱۶ ایلیاد نام منظومه حماسی از شاهکارهای ادبیات جهان درباره جنگی به همین نام که بین مردم یونان و تراوا در گرفت. (ایلیاد و اودیسه).
www.NameFarsi.com

حتما لیست سایر نام های پسرانه با حرف الف که شامل نام های اوستایی، ترکی، کردی، پهلوی، لری و شمالی است را از طریق لینک زیر ببینید.

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با ا

زیباترین اسم های پسرانه با حرف ا به نظر شما کدام اسم ها هستند؟
در قسمت نظرات دیدگاه خود را بنویسید.

اسم با ا
اسم پسر با الف
Boy names start with A

اسم پسر با آ

لیست نام پسر ایرانی با حرف الف

شامل اسم های زیبای پسر ایرانی (اسم ترکی، اسم گیلکی، اوستایی و …) با حرف آ

نام پسر با آ
نام پسرانه با الف اسم از آ

بسیاری از اسم های زیبای مرسوم در ایران عزیزمان، ریشه های شمالی (گیلکی، مازنی)، عربی، ترکی، کردی، لری و حتی یونانی دارند. در زیر اسم های پسرانه با حرف الف که ریشه های این چنینی دارند را قرار داده ایم. ضمنا اسامی اوستایی را می توان اصیل ترین اسم های ایرانی دانست. چرا که زبان ایرانیان باستان بوده است و زبان فارسی فعلی ما تغییر یافته آن زبان است.

ردیف اسم ایرانی ریشه نام   معنی اسم
۱ آئیریا اوستایی، پهلوی   = ایرج
۲ آئیل گیلکی   نام پرنده ای است.
۳ آباقا ترکی، فارسی  اسم فرزند هلاکوخان مغول (دومین ایلخان مغول).
۴ آبتین اوستایی، پهلوی  اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار.
۵ آبد عربی  همیشگی، ابدی، دائمی، جاودانه.
۶ آبدست بلوچی، فارسی  چابک، تردست، تر و فرز  اسم پسرانه
۷ آبدین عربی  جاودانه ها، جمع آبد (به کسر ب).
۸ آبرام عبری  صورت دیگر ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، هم چنین نام سوره ای در قرآن کریم؛ معادل اسم پرهام در فارسی.
۹ آبراهام عبری  ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام.
۱۰ آبرلی فارسی، ترکی  آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند.
۱۱ آبش عربی، فارسی  شاداب و با طراوت، تازه روی و خندان، کسی که اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید.
۱۲ آبلاتکا اوستایی، پهلوی، فارسی  از نام های ایران باستان.
۱۳ آبی عربی  سرکش، یاغی، نافرمان.
۱۴ آپادا سنسکریت  کسی که خود را به خداوند سپرده است، متوکل.
۱۵ آپاداش سنسکریت  آموختن علوم معنوی از مرشد.
۱۶ آپنیتا سنسکریت  مقرب، بنده خاص پروردگار.
۱۷ آتا اسم ترکی   پدربزرگ.
۱۸ آتاباللی ترکی  یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام.
۱۹ آتابای ترکی، چینی   آتا (ترکی) + بای (چینی) = پدربزرگ، اسم یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران.
۲۰ آتابیک ترکی  پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک.
۲۱ آتابیگ ترکی  لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک.
۲۲ آتاش ترکی  آداش، همنام.
۲۳ آتاقلیچ ترکی  شمشیر پدری.
۲۴ آتاگلدی ترکی
۲۵ آتاگلدی ترکی  پدر آمد، پدر بزرگ آمد، در بین ترکمن ها رسم است برای اولین پسری که بعد فوت پدربزرگ به دنیا می آید این اسم را بر می گزینند.
۲۶ آتامکین ترکی  مانند پدرم
۲۷ آتان ترکی   پرتاب کننده
۲۸ آتان ترکی  پرتاب کننده
۲۹ آتجان ترکی  کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد.
۳۰ آترابان اوستایی، پهلوی  نگهبان آتش، پیشوای دینی
۳۱ آتربان اوستایی، پهلوی  نگهبان آتش، پیشوای دینی
۳۲ آتروپات اوستایی، پهلوی  صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
۳۳ آتسز ترکی  اسم سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
۳۴ آتلی ترکی  سواره، صاحب اسب، اسب سوار
۳۵ آتمش ترکی  عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی
۳۶ آتورپات اوستایی، پهلوی  صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
۳۷ آتیال ترکی  یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان
۳۸ آتیتی سنسکریت  مهمان
۳۹ آتیجی ترکی  تیر انداز ماهر
۴۰ آتین اوستایی، پهلوی  در زبان زند و پازند جدید ، نو ، بوجود آمده.
۴۱ آجیر  آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا.
۴۲ آچیم عبری  نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود به معنای خداوند استقرار خواهد یافت.
۴۳ آدارایل آشوری  خداوند یاریگر
۴۴ آداش ترکی  آتاش، همنام، هم اسم
۴۵ آدان کردی  مفید سودمند
۴۶ آدبهاوا سنسکریت  تولد حقیقی
۴۷ آدریان یونانی  آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم
۴۸ آدریانوس یونانی  آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
۴۹ آدرین لاتین و ایرانی  آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود. معنی اسم آدرین را ببینید.
۵۰ آدم عبری  نخستین بشری که خدا آفرید،  مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد.
۵۱ آدورا آشوری  مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، مددکار.
۵۲ آدهاوا سنسکریت  نزدیکترین دوست خداوند، نام نزدیکترین همنشین کریشنا در افسانه های هندی.
۵۳ آدی نام عربی  امین تر، امانت دار تر.
۵۴ آدی گوزل ترکی  خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود.
۵۵ آدیگوزل ترکی  آدی گوزل.
۵۶ آدینگ بلوچی  آن که روز جمعه به دنیا آمده است.
۵۷ آذراوغلی ترکی، فارسی  پسر آذربایجان.
۵۸ آذرباد اوستایی، پهلوی  نام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی.
۵۹ آذرتاش فارسی، ترکی  آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.
۶۰ آرارات ارمنی  نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت.
۶۱ آران کردی  دارای طبیعت گرم، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد آن را بنا کرد.
۶۲ آرتوش اسم ارمنی   از نامهای باستانی ارمنی
۶۳ آرخا ترکی  آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی.
۶۴ آرسن عبری  مرد مبارز.
۶۵ آرکا ترکی  آرخ، معادل آرخا، مایه اطمینان و پیشتگرمی.
۶۶ آرمیا عبری  ارمیا، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع). باید اشاره کنیم که این اسم پسرانه در حال حاضر  به شکل آرمیا مورد تایید ثبت احوال نیست. بررسی کامل: اسم ارمیا.
۶۷ آرنا کردی  آریایی نژاد؛ آرنا در ترکمنی به معنی نهر و رودخانه است و اسمی دخترانه.
۶۸ آروشا سنسکریت  روشنایی، نور خورشید، آرامش.
۶۹ آرویج ترکی  همیشه سبز، باطراوت، شاداب.
۷۰ آری کردی  آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، اسم یکی از طوایف چادر نشین مازندران.
۷۱ آریتما کردی  نام یکی از سران ماد.
۷۲ آریز کردی  نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج  نام ایرانی
۷۳ آریس ارمنی  برزگر
۷۴ آریستا ارمنی  آریستاکس، برزگر، کشاورز.
۷۵ آریسته فرانسه   آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت.
۷۶ آرین انگلیسی  آریایی نژاد، از نسل آریایی.
۷۷ آرین کردی  آریایی نژاد.
۷۸ آریوداد اوستایی، پهلوی  ایرانداد، داده ایران.
۷۹ آزا اسم کردی  آزا اسم کردی به معنی سالم بودن و سرحال و قبراق است؛ هم چنین آزا نام پادشاه مانایی بوده است.
۸۰ آزر عبری، عربی  نام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است.
۸۱ آزران عبری  منسوب به آزر،آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی از اسب است که پاهایش سیاه و دستانش به رنگی دیگر است.
۸۲ آسام لری  سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، همچنین از شخصیتهای شاهنامه و  اسم پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، همچنین نام یکی از ایالتهای مرزی شمال شرقی هند که مجاور بنگلادش است.
۸۳ آشر عبری  شاد، خوشحال، اسم یکی از پسران یعقوب (ع)
۸۴ آشور آشوری  برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد.
۸۵ آشینا آشوری  قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند.
۸۶ آصف عربی  تدبیر، مشاور خردمند، نام وزیر سلیمان(ع) ، عنوان وزیران ایرانی در دوران اسلامی.
۸۷ آقاجان فارسی، مغولی  آقا (مغولی) + جان (فارسی) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ.
۸۸ آقاگل فارسی، مغولی   آقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان.
۸۹ آقامیر عربی، مغولی  آقا (مغولی) + میر (عربی) = سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند.
۹۰ آکو نام کردی  قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر.
۹۱ آگا کردی  آگاه، مطلع،با خبر.
۹۲ آلب ترکی  (سکون لام و ب) دلیر، پهلوان.
۹۳ آلب ارسلان ترکی  شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی.
۹۴ آلب تکین ترکی  مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه.
۹۵ آلپ ارسلان ترکی  آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس،از پادشاهان سلجوقییان.
۹۶ آلپ تکین ترکی  آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه.
۹۷ آلتونتاش ترکی  مرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت) = همانند طلا، زیباروی، نام حاجب سلطان محمود غزنوی که به فرمان وی حاکم خوارزم شد.
۹۸ آلیا عبری  الیاس. بررسی کامل: اسم الیاس.
۹۹ آمانج کردی  هدف، مقصد.
۱۰۰ آماندا ترکی  در امان تو، در پناه تو.
۱۰۱ آنتی گون لاتین  حاکم بابل درزمان اسکندرمقدونی.
۱۰۲ آنوشه عربی  خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان.
۱۰۳ آنیل ترکی  معروف، نامدار.
۱۰۴ آویر کردی   آتش.
۱۰۵ آهیر کردی   آتش.
۱۰۶ آهیل گیلکی   مرغ انجیرخوار.
۱۰۷ آهین گیلکی   آهن.
۱۰۸ آی بک ترکی   بت، صنم.
۱۰۹ آیت عربی   آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو.
۱۱۰ آیت الله عربی   نشانه خداوند.
۱۱۱ آیتاش ترکی   همتای ماه، نام شخصی در دوره سامانیان.
۱۱۲ آیتغمش ترکی   زاده ماه.
۱۱۳ آیتکین ترکی   غلام ماه.
۱۱۴ آیتونا ترکی، فارسی  در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است.
۱۱۵ آیدین اسم ترکی  شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه.
۱۱۶ آیلا اسم عربی و ترکی
 در حال حاضر فقط برای فرزند دختر به ثبت می رسد. نام پهلوانی ترک که در شاهنامه به عنوان مبارز افراسیاب از او یاد شده است. آیلا اسم دختر ترکی هم هست.
www.NameFarsi.com

Iranian boy name

نام پسر فارسی با آ

اسم پسر زیبا با آ
اسم پسر با آ

نظرسنجی اسم پسرانه  با آ

به نظر شما زیباترین اسامی پسرانه با الف کدام نام ها هستند؟ در قسمت نظرات بنویسید.

Boys name with A

نام پسر با آ

اسم پسر فارسی با حرف آ

شامل نام های پسرانه پارسی با الف

زیباترین اسم های پسر با آ

اسم های پسر با آ همواره در این سال ها از نام های محبوب و زیبا برای انتخاب اسم فرزند بوده و هستند. حرف آ در ابتدای اسم سبب خوش آوا بودن اسم می شود. اکثر این نام ها معنی زیبایی دارند. در جدول زیر اسامی پسرانه فارسی با حرف الف قرار دارند. در جدول صفحه بعد نام های ایرانی پسر با آ با دیگر ریشه ها قرار گرفته اند. (یعنی اسم کردی با آ، اسم ترکی با آ و …).

  1. آتیلا
  2. آدرین
  3. آراد
  4. آراز
  5. آرتا
  6. آرتام
  7. آرتان
  8. آرتین
  9. آردا
  10. آرسام
  11. آرشام
  12. آرسان
  13. آرسین
  14. آرش
  15. آرشا
  16. آرشام
  17. آرشان
  18. آرمان
  19. آرمین
  20. آروین
  21. آریا
  22. آریان
  23. آریابد
  24. آریو
  25. آکام
  26. آوید (در حال حاضر این اسم برای دختر مورد تایید ثبت احوال است.)
Boy name with A
اسم پسر با آ Boy name with A

در ادامه لیست کامل نام های پسرانه با الف را به همراه معنی دقیق قرار داده ایم:

فهرست اسم های پسر با آ

شامل اسم های پسرانه فارسی زیبا با الف

Boy name with A

ردیف اسم فارسی معنی نام
۱ آباد سالم، آراسته، تندرست، مرفه.
۲ آبادیس اسم یکی از پزشک های دوره هخامنشی.
۳ آباریس موبد مشهور سلسله هخامنشی.
۴ آباقا اسم فرزند هلاکوخان مغول، دومین ایلخان مغول.
۵ آباگران‎ ‎‏ نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی‏‎.
۶ آبان نام فرشته نگهبان آب، نام ماه هشتم از سال شمسی، نام روز دهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم. آبان در حال حاضر فقط به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال است. معنی اسم ماه ها را بخوانید.
۷ آبان زاد زاده آبان، کسی که در ماه آبان به دنیا آماده باشد.
۸ آبان یاد به یاد آبان یا کسی که یادآور ماه آبان است.
۹ آباندان نام فرستاده خسرو اول پادشاه ساسانی به دربار رم.
۱۰ آبدست به معنی چابک، تر و فرز، تردست.
۱۱ آبرلی آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند (اسمی فارسی – ترکی).
۱۲ آبرو حیثیت، شرف، قدر.
۱۳ آبستا اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، بنیاد، اساس، اصل.
۱۴ آپاسای نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی.
۱۵ آتردین آَذردین، نام بهدینی در اوستا نام اصیل فارسی
۱۶ آتروان صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی.
۱۷ آتروپات محافظ آتش، نگهبان آتشکده، نام یکی از فرماندهان قوم ماد
۱۸ آترون صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی.
۱۹ آترینا آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در دوره داریوش هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند. آترینا مثل نام آترین در حال حاضر به عنوان اسم دخترانه مورد پذیرش ثبت احوال است.
۲۰ آترینه = آترینا، صورت دیگری از آذرین. معادل نام آترینا.
۲۱ آتش برزین آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین (با شکوه).
۲۲ آتشزاد زاده آتش.
۲۳ آتیلا نام پادشاه قبیله هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد.
۲۴ آثویه صورت دیگر آبتین،‌ روح کامل و درستکار، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی، از شخصیت های شاهنامه فردوسی نیز می باشد.
۲۵ آخش نام موبدی در ایران قدیم، ارزش، قیمت، بها اسم پسرانه
۲۶ آداد مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، خدای هوا، توفان و باران.
۲۷ آدخ (به فتح ت) خوب، مبارک، نغز، خجسته، میمون، برآمدگی های کوچک تپه مانند روی زمین (تل به ضم ت)
۲۸ آدلی نامور، نامدار، معروف. ریشه ترکی برای این اسم زیبا آمده است و اسم ترکی پسرانه نیز محسوب می شود.
۲۹ آدیش آتش، اخگر، شراره آتش.
۳۰ آدین آرایه هایی که با آن کوی و برزن را در نوروز یا هنگام ورود اشخاص بزرگ تزیین می کنند.
۳۱ آذرآیین نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان.
۳۲ آذران آتش ها.و
۳۳ آذربابا به معنی پدر آتش، اسم پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت.
۳۴ آذرباد آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، هم چنین اسم یکی از شخصیت های منظومه ویس و رامین.
۳۵ آذربان نگهبان آتش.
۳۶ آذربرزین آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر (آتش) + برزین (با شکوه)، نام نوه رستم و پسر فرامرز که سپهسالار بهمن بود، نام یکی از آتشکده های مهم در زمان ساسانی.
۳۷ آذربه بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان.
۳۸ آذربهرام نام پسر آذرنوش.
۳۹ آذرپاد صورت دیگر آذرباد، آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
۴۰ آذرپی دارای قدمی چون آتش.
۴۱ آذرتاش آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.
۴۲ آذرتوس صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد.
۴۳ آذرجوش پهلوانی در داستان سمک عیار.
۴۴ آذرخش صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر. در حال حاضر به عنوان اسم دختر مورد تایید ثبت احوال کشور است.
۴۵ آذرداد داده آتش، اسم پدر آذرباد از خاندان کیانیان. اسم ایرانی
۴۶ آذرشب فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، نام آتشکده ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد و گنجهای خویش را در آن پنهان نمود.
۴۷ آذرشسب مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده.
۴۸ آذرشن آفتاب پرست سمندر، اسم پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه.
۴۹ آذرطوس صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد.
۵۰ آذرفر دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی.
۵۱ آذرفرنبغ یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت.
۵۲ آذرکار آتشکار.
۵۳ آذرکیش آتش پرست، دارای دین زرتشتی.
۵۴ آذرکیوان نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام.
۵۵ آذرگشسب مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش.
۵۶ آذرماهان ماه آتشین
۵۷ آذرمهربرزین مرکب از آذر + مهر + برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده بزرگ ایرانیان.
۵۸ آذرنرسی نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی. به نوعی ترکیب دو واژه آذر (آتش) و نرسی هست. نرسی خود به تنهایی نام پسرانه است. بررسی کامل: اسم نرسی.
۵۹ آذرنگ روشن و نورانی، آتش.
۶۰ آذرنوش نوش آذر، آتش جاویدان، گرمای همیشگی، نام دومین آتشکده از هفت آتشکده بزرگ ایرانیان. به عنوان اسم دختر مورد تایید است. اما نام های آذرمن و آذرمان اسامی پسرانه با آ هستند.
۶۱ آذروان آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده.
۶۲ آذین فر پسر باشکوه و آراسته.
۶۳ آراج آراد، اسم روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
۶۴ آراد آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند. بررسی کامل: اسم آراد.
۶۵ آراز گویش ترکی رودخانه ارس.
۶۶ آرازش صدقه انفاق در راه خدا.
۶۷ آرام آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت.
۶۸ آرپان آرین، منسوب به قوم آریایی، منسوب به ایران.
۶۹ آرتا ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است.
۷۰ آرتاباز نام فرمانده گردونه های کوروش پادشاه هخامنشی.
۷۱ آرتابان اردوان
۷۲ آرتاپارت نام نگهبان کوروش دوم پادشاه هخامنشی.
۷۳ آرتام والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی؛ معنی کامل اسم آرتام را ببینید.
۷۴ آرتان اسم اصیل فارسی: نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب.
۷۵ آرتمن نام برادر بزرگ تر خشایارشاه (پسر کوروش پادشاه هخامنشی).
۷۶ آرتوان اردوان، یاری کننده درستکاران، از شخصیت های شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی.
۷۷ آرتیمان مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس، تفکر پاک، همچنین نام روستایی از توابع تویسرکان که زادگاه میر رضی الدین آرتیمانی از شاعران عهد صفوی است.
۷۸ آرتین آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
۷۹ آردا آرشا، مقدس.
۸۰ آرسام آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس، همچنین اسم پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی.
۸۱ آرسان نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۸۲ آرسین پسر آریایی.
۸۳ آرش عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است.
۸۴ آرشا آردا ، مقدس
۸۵ آرشام معنی اسم آرشام: بسیار قوی – پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند؛ آرشام به معنی خرس و به معنی زور هم معنا شده است، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی.
۸۶ آرشامه = آرشام؛ ارشامه نامی است از زبان پارسی باستان به معانی دارنده دست نیرومند (دارنده دست خرس)
۸۷ آرشان نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۸۸ آرشاویر مرد مقدس، نام یکی از پادشاهان اشکانی.
۸۹ آرشاویر مرد مقدس.
۹۰ آرمان آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۹۱ آرمناک ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنی ها نژاد خود را به او نسبت می دهند. معنی اسم آرمن را نیز ببینید.
۹۲ آرمین از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز.
۹۳ آرمینی سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی
۹۴ آرنا نام روستایی در نزدیکی نقده؛ آرنا در ترکمنی به معنی نهر و رودخانه است و اسمی دخترانه است.
۹۵ آروکو ایرج، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، نجیب نجیب زاده.
۹۶ آرون صفت نیک و خصلت پسندیده.
۹۷ آروین تجربه، آزمایش امتحان آزمون.
۹۸ آریا نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند.نام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده است.
۹۹ آریاباد آریاپاد نگهبان قوم آریایی.
۱۰۰ آریابان نگهبان قوم آریایی.
۱۰۱ آریابد به ضم ب، آریا + بد (صاحب و سرور) = سرور قوم آریایی، بزرگ آریاییان.
۱۰۲ آریابرز شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی.
۱۰۳ آریاراد آریا + راد (جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی.
۱۰۴ آریارامنه آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی.
۱۰۵ آریارمن رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی.
۱۰۶ آریاز نام یکی از سرداران هخامنشی.
۱۰۷ آریاسب دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی.
۱۰۸ آریافر دارای فر و شکوه آریایی.
۱۰۹ آریاک نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه.
۱۱۰ آریاگیو به فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو (سخنور) = سخنور آریایی، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار باستان.
۱۱۱ آریامن دریا سالار خشایارشاه پادشاه هخامنشی.
۱۱۲ آریامنش دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی.
۱۱۳ آریامهر برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد.
۱۱۴ آریو نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی. آریو درواقع صورت کوتاه شده اسم آریو برزن است. آریو به معنی آریایی است.
۱۱۵ آریوبرزن آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی.
۱۱۶ آریوبرزین = آریو برزن. در واقع صورت دیگری از اسم آریوبرزن است.
۱۱۷ آریوراد نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ایرانی و جوانمرد.
۱۱۸ آریه اسم سپهدار ایرانی طرفدار کوروش پادشاه هخامنشی.
۱۱۹ آزاد رها شده از گرفتاری یا چیزی آزاردهنده، فارغ و آسوده، درختی جنگلی و بلند، رها شده از تعلقات دنیوی.
۱۲۰ آزادبه آزاد (رها) + به (سالم و خوب)، به معنای انسان سالم و آزاد، نام یکی از سرداران ایرانی در قرن دوم.
۱۲۱ آزادسرو همچون سرو زیبا و بی تعلق، بزرگوار و متواضع، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی دانا و پرهیزکار در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
۱۲۲ آزادفروز رهایی بخش، آنکه آزادی می آورد، باعث آزادی، نام مردی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی.
۱۲۳ آزرمگان با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیت های شاهنامه، همچنین اسم پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی.
۱۲۴ آژند پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح بنایی ملاطی که بین ردیفهای آجر می‌گذارند.
۱۲۵ آژنگ چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود.
۱۲۶ آسپاداس آخرین پادشاه ماد که از کورش بزرگ پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد.
۱۲۷ آسپیان آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیت های شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی.
۱۲۸ آستیاژ آسپاداس، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد.
۱۲۹ آسدین نام موبدی در سده دهم یزگردی.
۱۳۰ آسیدات آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی.
۱۳۱ آسیداد آسیدات. معادلن اسم آسیدات است.
۱۳۲ آسیم استاد بزرگ مرتبه واستاد عظیم الشأن.
۱۳۳ آفریدون فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش.
۱۳۴ آقاجان آقا (مغولی) + جان (فارسی) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ.
۱۳۵ آقاگل آقا (مغولی) + گل (فارسی) نام روستایی در نزدیکی اصفهان.
۱۳۶ آکام نتیجه، ثمره، سود، فایده.
۱۳۷ آمنید نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی.
۱۳۸ آموی رود جیحون، آمودریا.
۱۳۹ آناگ نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی.
۱۴۰ آوادیس ارمنی مژده، نوید. به عنوان اسم دختر با آ مورد تایید ثبت احوال است.
۱۴۱ آوگان از شخصیت های شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی.
۱۴۲ آوه از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی.
۱۴۳ آوید مشتاق و خواهان. این نام از اسم های مشترک بین دختر و پسر بوده است. اما در حال حاضر ثبت احوال ایران آوید را فقط به عنوان اسم دختر ثبت می کند.
۱۴۴ آیین گشسب از شخصیت های شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی.
www.NameFarsi.com

حتما ادامه نام های پسرانه با حرف الف را ببینید. اسامی پسر با آ، که ریشه کردی، ترکی، لری، شمالی و … دارند.

Iranian boy name

اسم پسر ایرانی با آ

نظرسنجی اسم پسر با آ

به نظر شما زیباترین اسم های پسرانه فارسی با آ کدام نام ها هستند؟ در قسمت نظرات بنویسید.

اسم پسر با آ
نام پسرانه با حرف آ

منابع

  1. وبلاگ نام فارسی، نوشته دکتر نیکزاد، مقاله ۸
  2. لغت نامه دهخدا (نسخه مکتوب).
  3. ثبت احوال ایران.
اسم دختر با گ

اسم دختر با گ

لیست نام دختر ایرانی با حرف گ

در صفحه قبلی اسم های دختر فارسی با حرف گاف را دیدید. (از طریق لینک زیر جدول این صفحه نیز قابل دسترسی هستند). در اینجا نیز اسامی ایرانی دخترانه با گ را مشاهده می فرمایید. اسم های دختر با گ که ریشه ترکی، پهلوی (از زبان های ایران باستان)، ترکیب فارسی-عربی، گیلکی، کردی، لری، ارمنی و لاتین دارند.

نام دختر با گ
نام دختر با گ اسم دخترانه با حرف گاف

اسم های ایرانی دختر با گ

Iranian girls’ name with G

ردیف اسم با گ
 ریشه اسم   معنی نام
۱ گزل ترکی   زیبا
۲ گل اوستایی –
پهلوی
  نام زنی در منظومه ویس و رامین. گلان و گلین نیز در معنی مثل گل اسم دخترانه با حرف گ هستند. گلین به فتح گاف اسم ترکی دخترانه به معنی عروس است.
۳ گل سیما فارسی، عربی   گل (فارسی) + سیما (عربی) = کسی که چهره ای زیبا همانند گل دارد.
۴ گل نسا فارسی، عربی   گل (فارسی) + نسا (عربی) مرکب از گل + نسا (زنان)
۵ گلاره کردی  مردمک چشم، به معنی هر دو چشم هم بکار می رود. بررسی کاملتر: اسم گلاره. ضمنا گلارا هم اسم دخترانه است.
۶ گلال هندی   عبیر سرخ
۷ گلاویژ اسم کردی  ستاره سهیل، به کسر گاف. این اسم تشابه زیادی با نام فارسی دختر گلاویز (به ضم گاف) دارد.
۸ گلایل فرانسه   گلی زینتی و زیبا به رنگ های مختلف.
۹ گلباش کردی   از نامهای رایج میان زنان کرد
۱۰ گلعذار فارسی، عربی   گل (فارسی) + عذار (عربی)، گلچهره
۱۱ گلوریا اسم لاتین   فرانسه از لاتین، مجلل، بزرگ، سرافراز. Gloria معنی شکوه، افتخار و شهرت نیز می دهد.
۱۲ گلین ترکی   عروس. اسم گلین اگر به ضم گاف خوانده شود یک اسم دختر فارسی است به معنی به رنگ گل سرخ به مجاز یعنی زيبا و شاداب.
۱۳ گندم اوستایی – پهلوی   دانه خوراکی غنی از نشاسته. بررسی بیشتر: اسم گندم.
۱۴ گوطلا لری   با ارزش مثل طلا، آنچه یا آنکه به زیبایی طلا باشد.
۱۵ گولی کردی  یک گل (نگارش کردی : گوڵێ).
۱۶ گوهرتاش فارسی، ترکی   گوهر (فارسی) + تاش (ترکی) همتای گوهر.
۱۷ گوهرملک فارسی، عربی   گوهر (فارسی) + ملک (عربی) پادشاه زاده.
۱۸ گیلار گیلکی   نوعی مرغابی با منقار کوچک که در آب های شیرین زندگی می کند.
۱۹ گیلاکو نام گیلکی  دختر زیبای گیلانی.
۲۰ گیلانا گیلکی  دختر گیلانی زیبا اسم دختر
۲۱ گیلدا اسم ارمنی و همچنین گیلکی   در ارمنی به معنی طلا است و در گیلکی به معنی پرورش يافته‌ مردم گيل (گيلانی). بررسی بیشتر نام: اسم گیلدا.
۲۲ گیلوا گیلکی  نام محلی مردمان گیلان، نام منطقه‌ای از توابع رشت.
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

نام دختر فارسی با گ

که شامل اسم های فارسی دخترانه با حرف گاف هست.

نظر شما درباره اسم های دخترانه با حرف گ چیست؟ کدام اسم با گ را بیشتر می پسندید؟ در قسمت نظرات بنویسید.

اسم دختر با گ

نام دختر با گ

اسم دختر فارسی با حرف گ

اسم دختر با گ

در مورد اسم های دخترانه یا پسرانه با حرف گ (گاف)، باید گفت زمانی که شما یکی از این نام ها را برای فرزند خود انتخاب می نمایید، اطمینان خواهید داشت اسم انتخابی شما یک نام فارسی و در مواردی گیلکی و کردی است. اما عربی نخواهد بود (مثل اسم های با حرف پ). اسم های دختر با گ که شامل نام های فارسی دخترانه هستند و از نام های اصیل ایرانی محسوب می شوند در ادامه به همراه معنی دقیق نوشته شده اند.

اسم های محبوب با حرف گ

به طور کلی بر اساس تعاملات ده سالی که با همراهان نام فارسی در وبسایت و شبکه های اجتماعی داشتیم، چند اسم با گ خیلی بیش از سایرین شناخته شده و در چند سال اخیر محبوب هستند. اسم هایی که به طبع معنی زیبا داشته اند. کوتاه و خوش آوا نیز هستند. نام هایی مثل گلاره، گیلدا، گلسا، گیسو، گلارا و گندم که در چند سال اخیر بیشتر مورد توجه پدر مادرها برای انتخاب اسم دختر قرار گرفته اند. بد نیست اشاره کنیم بسیاری از نام های دخترانه با حرف گاف، اسم هایی هستند که با واژه گل آغاز می شوند. طبیعتا تمامی این اسم ها به نوعی مجازا معنی دختر زیبا و لطیف را در بر خواهند داشت.

اسم دختر با گ
اسم دختر فارسی با گ

لیست کامل اسم دختر فارسی با حرف گ

Girls’ name with G

حتما بعد از مشاهده نام های جدول زیر، اسامی صفحه بعد را نیز ببینید. که شامل اسم های ایرانی دختر با حرف گ هستند. یعنی نام های کردی، ترکی، لری، عبری و … با حرف گاف.

ردیف نام فارسی  معنی اسم
۱ گرامیدخت   گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم.
۲ گرانمهر   آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان.
۳ گردآفرید  دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم. درباره گردآفرید بیشتر بدانید: گردآفرید.
۴ گردیه  از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی).
۵ گشتا  بهشت، پردیس.
۶ گل آذین  زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گل ها بر روی ساقه.
۷ گل آرا  زینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه.
۸ گل آسا   مانند گل.
۹ گل آویز   مرکب از گل + آویز (آویخته شده).
۱۰ گل افروز   مرکب از گل + افروز (افروزنده).
۱۱ گل اندام   دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل.
۱۲ گل بهار   گلی که در بهار شکفته می شود، شکوفه گل.
۱۳ گل پر   دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است.
۱۴ گل پرست   دوستدار گل.
۱۵ گل پری   زیبا چون گل و پری.
۱۶ گل پناه   پناه گل. مجازا یعنی ستایشگر زیبایی.
۱۷ گل تاج  تاجی پر از گل.
۱۸ گل جهان   گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان persian girl names
۱۹ گل دانه   دانه گل.
۲۰ گلاب   مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می آید.
۲۱ گلابتون   رشته های نازک طلا و نقره که همراه تارهای ابریشم در زری بافی به کار می رود.
۲۲ گلاسا  مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت.
۲۳ گلاله   کاکل مجعد، موی پیچیده.
۲۴ گلایول   گلایل، گلی زینتی و زیبا در رنگ های مختلف.
۲۵ گلباران  برای تمجید و احترام زیاد استفاده می شود.
۲۶ گلبان   نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم.
۲۷ گلبانو   بانویی زیبا چون گل
۲۸ گلبر   آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.
۲۹ گلبرگ   هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار.
۳۰ گلبن   گلبن یعنی بوته یا درخت گل. مجازا یعنی دختر زیبا و لطیف.  اسم دختر
۳۱ گلبوته   بوته گل.
۳۲ گلبیز   گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو.
۳۳ گلپاد   نگهبان گل.
۳۴ گلپونه   گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه.
۳۵ گلچهر   گلچهره، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو.
۳۶ گلچهره  گلچهر، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو نام دختر فارسی
۳۷ گلچین   آن که گل می چیند، چیننده ی گل، هم چنین به معنی منتخب و برگزیده.
۳۸ گلدیس  زیبا مانند گل.
۳۹ گلرخ  زیبا رو، گلچهره، دختری که چهره ای زیبا چون گل دارد.
۴۰ گلرنگ   به رنگ گل.
۴۱ گلرو   گلچهره، آن که صورتی زیبا همانند گل دارد، زیبا رو.
۴۲ گلریز   گل ریختن بر جایی یا بر سر و پای کسی، دارای نقش گل، همچنین نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی می باشد.
۴۳ گلزاد   زاده گل.
۴۴ گلزار   گلستان.
۴۵ گلسا   گلسان، مانند گل.
۴۶ گلسان   = گلسا، مانند گل.
۴۷ گلستانه   نام روستایی در نزدیکی کاشان.
۴۸ گلسر   آن که سر و رویی چون گل دارد.
۴۹ گلشا   بهترین و زیباترین گل، شاه گل  ها.
۵۰ گلشاد   گل خندان و شاداب، آن که با دیدن گل شاد است.
۵۱ گلشن   گلستان
۵۲ گلشهر   از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر پیران ویسه پادشاه تورانی   اسم دختر ایرانی
۵۳ گلشید   گلی که چون خورشید می درخشد.
۵۴ گلفام   به رنگ گل سرخ، گلگون
۵۵ گلفشان   گل افشان
۵۶ گلگون   به رنگ گل سرخ، سرخ، نام اسب گودرز (پهلوان ایرانی)، همچنین نام اسب لهراسپ (پادشاه کیانی).
۵۷ گلگونه   گلگون
۵۸ گلنار   گل درخت انار که سرخ رنگ است، از شخصیتهای شاهنامه و نیز اسم همسر اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
۵۹ گلناز   دارای ناز و عشوه ای چون گل.
۶۰ گلنام   دارای نامی زیبا چون گل.
۶۱ گلندام   گل اندام.
۶۲ گلنواز   نوازش کننده گل.
۶۳ گلنوش   مرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی.
۶۴ گلی   منسوب به گل، مانند گل، به رنگ گل
۶۵ گلیا  منسوب به گل، مرکب از گل بعلاوه پسوند نسبت
۶۶ گلیار   یار و همدم گل، نام روستایی در نزدیکی مهاباد
۶۷ گلین   منسوب به گل، به رنگ گل
۶۸ گندمک   گندم کوچک، سبزی بهاره خوردنی. گندم نیز به تنهایی اسم دخترانه است. بررسی کامل و نظرات درباره این اسم را ببینید: اسم گندم.
۶۹ گوهر   سنگ قیمتی و گرانبها، سرشت، نهاد، جانمایه، اصل و نسب، نژاد.
۷۰ گوهرآرا   آراینده گوهر، آراینده جواهر
۷۱ گوهرافروز   افروزنده گوهر.
۷۲ گوهربانو   بانوی گرامی و اصیل.
۷۳ گوهرتاب   تابنده چون گوهر.
۷۴ گوهرتاج  تاجی از گوهر.
۷۵ گوهرشاد   دارای سرشتی شاد و خوشحال، نام همسر شاهرخ میرزا پسر امیر تیمور پادشاه گورکانی که مسجد گوهرشاد مشهد به دستور او ساخته شد.
۷۶ گوهرشید   گوهری درخشان چون خورشید. ترکیب گوهر در اینجا به معنی سنگ قیمتی است و شید مخفف و معادل خورشید.
۷۷ گوهرناز   مرکب از گوهر (سنگ قیمتی) + ناز (زیبا).
۷۸ گوهرنگار   مرصع.
۷۹ گوهره   نام روستایی در نزدیکی کرمانشاهان.
۸۰ گوهرین   جواهرنشان، مرصع.
۸۱ گهردخت   دختر دارای اصالت.
۸۲ گهرناز   گوهرناز.
۸۳ گیتا   گیتی.
۸۴ گیتی   جهان، عالم.
۸۵ گیتی ناز   آن که موجب فخر و مباهات جهان است.
۸۶ گیسو   موی بلندسر. بررسی کامل: اسم گیسو.
۸۷ گیلنار   مرکب از گیل (گیلک) + نار (انار). شاید بهتر باشد این اسم را یک نام گیلکی دانست.
۸۸ گیهان   کیهان، جهان، دنیا، گیتی. توجه شود که کیهان اسم پسرانه است.
www.NameFarsi.com

Iranian girl name

اسم دختر ایرانی با گ

کدام اسم دختر با حرف گ را بیشتر می پسندید؟ در قسمت نظرات بنویسید. اگر هم اسم دختر فارسی با حرف گاف می شناسید که در جدول اسامی بالا نیست در قسمت نظرات بنویسید تا در اسرع وقت به لیست اسامی دخترونه با گ وبسایت اضافه کنیم.

شاد باشید و خوشنام ❤️ نام فارسی دات کام